پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

اگر ناچارید در غربت زندگی کنید ...

اگر ناچارید در غربت زندگی کنید ...

 

گاهی انسان ناچار است دور از وطن خود زندگی کند. مرد ناچار است به خاطر شغلی که دارد، دوری از وطن را تحمل کند؛ اما این موضوع با مذاق برخی خانم‌ها سازگار نیست؛ زیرا آنان دوست دارند نزد پدر و مادر و خویشان و دوستانشان باشند. بادرودیوار و کوچه‌های محل تولدشان مأنوس شده اند. از این رو، تاب و تحمل دوری را ندارند و از شوهرشان ایراد و بهانه می‌گیرند که تا کی در غربت زندگی کنم؟ تاکی به فراق پدر و مادر مبتلا باشم؟ دوست و آشنا ندارم. این چه جایی است که مرا آورده‌ای؟ دیگر نمی‌توانم این جا بمانم.

این عزیزان، بی‌دلیل، با چنین سخنانی اعصاب شوهرشان را ناراحت می‌نمایند. آن قدر کوته فکرند که شهر یا روستای محل تولدشان را بهترین نقطه‌ای می‌پندارند که‌درآن می‌توان زندگی کرد. گمان می‌کنند که تنها در همان‌جا می‌توان خوش بود وبس.

بشر به سطح وسیع زمین اکتفا نکرده، به کرات آسمانی قدم می‌گذارد؛ اما این خانم تنگ‌نظر حاضر نیست چند فرسخ دورتر از محل تولدش زندگی کند و می‌گوید: چرا دوستانم را رها کنم و بروم در غربت، تنها زندگی کنم؟ گویا این خانم آن قدر برای خودش شخصیت قائل نیست که بتواند در غربت نیز دوستان و آشنایانی با وفا و صمیمی پیدا کند.

خانم محترم! دانا و بلند همت و فداکار باش. تنها به فکر خودت نباش. شغل همسرت ایجاب کرده که دور از وطن زندگی کند.

مستخدم دولت است، مگر می‌تواند به محل مأموریتش نرود؟ تاجر یا کاسب یا کارگری است که در غربت بهتر می‌تواند کسب و کار کند، چرا مزاحمش می‌شوی و نمی‌گذاری پیشرفت کند؟ تو که می‌دانی شوهرت ناچار است دور از وطن زندگی کند، چرا با ایراد و بهانه‌های بی‌فایده، اسباب ناراحتی و رنجش او را فراهم می‌سازی؟ وقتی دیدی که شغلش ایجاب می‌کند که به محل دیگری برود، با او موافقت کن، خود را اهل همان جا بدان و با دل‌گرمی و بشاشت برای زندگی نوین آماده شو. خود را با اوضاع و شرایط محیط وفق بده و با زنان پاکدامن و خوش اخلاق، طرح دوستی و الفت بریز؛ اما چون تازه وارد هستی و با اخلاق و روحیه اهالی آن جا کاملًا آشنا نیستی، در انتخاب دوستان تازه احتیاط کن و دراین باره حتماً با شوهرت مشورت کن. خود را فردی غریب حساب نکن، بلکه تلاش‌کن که با محیط تازه و ساکنان آن جا مأنوس شوی.

هر مکانی امتیازهای ویژه‌ای دارد، می‌توانی با تماشای مناظر طبیعی یا بناهای دیدنی آن جا خستگی خود را رفع کنی. با اظهار مهر و محبت کانون خانوادگی را گرم و با صفا کن. شوهرت را دل داری بده، به کسب و کار تشویقش کن. وقتی با محیط آشناشدی، خواهی دید که برای زندگی هیچ عیبی ندارد، بلکه شاید از محل تولدت نیز بهتر باشد. در بین دوستان تازه، افرادی را پیدا می‌کنی که از دوستان سابق، مهربان‌تر و دل‌سوزتر خواهند بود.

اگر در روستایی ساکن شده‌اید که اسباب و تجملات زندگی شهری را ندارد، خود را از قید آن‌ها آزاد کن، با زندگی بی‌آلایش و طبیعی آن جا انس بگیر و خوبی‌ها و مزایای آن گونه زیستن را در نظر بگیر. گرچه برخی امکانات شهر را ندارد، اما آب و هوا و غذاهای سالم دارد که در شهرها کم‌تر پیدا می‌شود. خیابان، آسفالت و تاکسی ندارد؛ اما از سر و صدا و دود ماشین‌ها و کارخانه‌ها نیز در امان هستی.

قدری درباره زندگی هم وطنان و هم‌کیشانت تأمل کن، ببین چگونه در خانه‌های محقّر و خشت و گلی، با کمال مهر و صفا و خوشی زندگی می‌کنند و به اسباب و لوازم شهری و کاخ‌های زیبا اعتنایی ندارند. درباره نیازهای ضروری و محرومیت‌های آنان بیندیش و اگر می‌توانی خدمتی برای‌شان انجام دهی، از آن دریغ نکن. به شوهرت نیزسفارش کن که برای رفاه و آسایش آن‌ها بکوشد.

اگر عاقل و دانا باشی و به وظیفه‌ات عمل کنی، می‌توانی با کمال آسایش و راحتی خاطر، در غربت زندگی کنی و به پیشرفت و ترقی شوهرت کمک نمایی. درآن‌صورت، بانویی شریف و فداکار معرفی می‌شوی، نزد مردم و شوهرت عزیز و محترم خواهی بود و بدین وسیله رضایت خدا را نیزبه دست خواهی آورد.