مراحل حسابکشی از نفس
علمای اخلاق برای سالک راه حق و حقیقت، چهار امر را لازم شمردهاند:
اوّل: «مشارطه» در هر شبانه روز یک دفعه با نفس خود شرط کند و از او پیمان گیرد که گِرد گناه نگردد. در ابتدای روز، نفس را تجسم کند و به او بگوید: ای نفس! سرمایهای جز این چند روز ندارم و امروز روزی است که خدا به من عطا نموده و اگر مرده بودم آرزوی زندگی میکردم. پس خود را مرده فرض کن که به دنیا بازگشته، عمر را به بطالت صرف نکن و کسب توشه آخرت بنما. در روایات آمده است: در مقابل هر ساعتی از روز، خزینهای خلق شده و چون آدمی بمیرد، خزانهها برایش گشوده شود و خودش را تصور کند که وارد شده بر آن خزینهها، اگر پر از طاعت بود، چه حالت فرحی برایش حاصل میگردد و اگر معصیتی بود، چه ندامتی مهیا میشود و اگر خالی بود، چه حسرتی به او دست میدهد. پس به نفس سفارش کند.
دوم: «مراقبه» در تمام روز، مراقب احوال و اعمال خود باشد، زیرا اگر اندکی غفلت کند نفس بفهمد و دیگر عمل نکند و در عاقبت هر عملی، تأمل کند و بداند که خدا بر اعمال بندگان ناظر است و همه را میبیند:
آیا او ندانست که خداوند [ همه اعمالش را] میبیند!.[101]
در حدیثی قدسی آمده است:
کسانی داخل بهشت میشوند که چون قصد معصیتی کردند، عظمت مرا یاد آورند و آن را ترک کنند.[102]
سوم: «محاسبه» است پیشتر گفته شد.
چهارم: «مرابطه» بعد از حساب اگر نفس را مقصر یافت در مقام عتاب او بر آید و مسامحه نکند، زیرا نفس جرئت پیدا میکند و معتاد به خیانت میشود و بازداشتنش سخت میشود و او را خطاب کند که ای دشمن من! خودت و مرا هلاک ساختی و به شقاوت انداختی. به زودی در درکات جحیم با شیطان، معذّب خواهی شد. پس بیشرمی تا کی؟ غفلت و حُمق و سفاهت تا چه حد؟ مگر نمیدانی خدا ناظر اعمال توست؟ ای منافق! مگر تو ادعای اسلام نداری، پس چرا اعمالت مطابق اسلام نیست؟ چرا مطابق دستور اسلام رفتار نمیکنی و به گفتههای انبیا و اولیا اهمیت نمیدهی؟ ای بیشرم! اگر طعام لذیذی حاضر باشد و تو بسیار راغب باشی، ولی یک بیدین به تو خبر دهد که زهرآلود است، آن را نمیخوری. یا طبیب فاسقی به تو گوید که فلان غذا، مضر است از آن دست میکشی و حتی یک لحظه حتی در دلت هم تردید نمیکنی که شاید دروغ گفته باشد! ای نفس بیحیا! آیا گفتههای انبیا و اوصیا به اندازه حرف یک بیدین یا یک طبیب فاسق، اثر ندارد؟
[101]. « أَلَمْ یعْلَمْ بِأَنَّ اللّهَ یری » علق، آیه 14.
[102]. ملا احمد نراقی، معراج السّعاده، ص621.