الف) آداب خوب درس خواندن
1. حضور در کلاس درس
براى حضور در کلاس درس از قبل آماده شوید، پیش مطالعه داشته باشید، سعى کنید مطلب را بفهمید و هر چه را نفهمیدید آن را علامتگذاری کنید. با وضو باشید، در آغاز درس به خود تلقین کنید که به درس خوب گوش میدهید، خود را به گوش دادن به سخنان استاد عادت دهید. در هنگام درس با همکلاسیها صحبت نکنید و تمام توجهتان به سخنان استاد باشد؛ این حضور قلب، سبب فهم بهتر درس خواهد شد. بعد از درس سعى کنید مطالب استاد را بهطور کوتاه در ذهن خود مرور کنید و به این وسیله حافظه خود را تقویت کنید. در درس حاضر شوید و به گوش دادن به نوار اکتفا نکنید؛ چون نفس حضور در کلاس مزایایى دارد. اگر نسبت به مطالب درس اشکال قابلتوجهی به نظرتان رسید از استاد بپرسید، ولى پرحرفی نکنید، قصدتان فهم کامل درس باشد نه خودنمایى؛ چنانکه در احادیث آمده: پیامبر در جواب سائل که از حق علم سؤال کرد که «ما حَقُّ العِلم؟» فرمود: «الانصاتُ لَه قال ثُمّ مَه؟ قال: الاستِماعُ له. قال: ثمَّ مَه قالَ: الحفظ له»؛ [21] یعنی حق علم، سکوت کامل و در مرحله بعد خوب گوش دادن و در مرحله بعد حفظ آن است.
در هنگام شب یا موقع مناسب درس را خوب مطالعه نمایید و اگر مطلبى را نفهمیدید یادداشت کنید و در مباحثه با هممباحثهای خود در میان بگذارید و اگر باز هم ذهنتان قانع نشد از استاد خود بپرسید. اگر استاد در ضمن درس به مطلب قابل توجهى اشاره کرد حتماً آن را یادداشت نمایید؛ چون در آینده از آن استفاده خواهید کرد.
2. فهم درس
اگر بحثی را متوجه نشدید از آن نگذرید که بعد پشیمان خواهید شد؛ زیرا مطالبى را که مىخوانید به منزلهی پایه براى مباحث آینده است. اگر پایه ها سست شد بنا استحکام ندارد و هنگامى پشیمان مىشوید که پشیمانى سودى ندارد و چهبسا طلبههایى که عمر گرانبهای خود را تضییع کرده اند؛ بنابراین، اگر بعضی درسهاى سابق خود را متوجه نشدهاید، سعى کنید با مباحثه جدى آن نواقص را جبران نمایید.
3. غنیمت عمر
اوقات خود را بیهوده تلف نکنید. براى کارهاى خود برنامهریزى کنید. برای حضور در کلاس درس و مطالعهی درسها و مباحثه آنها برنامه داشته باشید. در غذا خوردن و عبادت و حتى تفریح، ورزش و خواب به مقدار نیاز برنامه داشته باشید. مطمئن باشید اگر کارهاى شما بر طبق برنامه باشد خسته نمىشوید. اوقات خود را با بحثهاى بىفایده نگذرانید. سلامت و بهداشت خود را در نظر بگیرید. مطالعات متفرقه شما بر طبق ضابطه و نیاز باشد. همچنین اوقات ارزشمند خود را در مطالعات پراکنده، غیر مرتبط، سیاسی و بىارزش صرف نکنید.
4. ثبت خاطرات
حوادث مهم زندگى، نکات مثبت و منفى، اخلاقى و اجتماعى و درسى و غیر درسى خود را با قید زمان و منبع آن بهطور کوتاه در دفترى ثبت کنید که براى زندگى آینده شما مفید خواهد بود.
همانطور که گفته شد سلامت خود را حفظ کنید. به مقدار نیاز بخوابید. نسبت به تغذیه خود عنایت داشته باشید. ورزش و پیادهروی داشته باشید. بهداشت چشم را رعایت کنید. سلامت دستگاه هاضمه را در نظر بگیرید. در بیماریها به پزشک مراجعه کنید و به دستوراتش عمل نمایید. اگر در زندگی بهداشت و درمان را لحاظ نکنید و قدر سلامت خود را ندانید در زمانی که باید برای دین و جامعه مفید باشید کارآیی لازم را نخواهید داشت.
5. تقویت حافظه
افراد در استعداد و درک مطالب و حفظ آنها متفاوت هستند؛ برخى بسیار تیزهوش و خوش حافظه اند و برخى بر عکس در مرتبه پایین قرار گرفته اند و گروهى در حد متوسط هستند. هر فردى باید با توجه به استعداد و حافظه طبیعى خود تلاش کند، اما توصیه میشود اولاً: سلامت مزاج خود را حفظ کنید و ثانیاً: از پراکندگى افکار اجتناب نماید.
بهترین کار این است که هر چه مطالب جدید و خوب میشنوید یادداشت کنید. در روایات هم سفارش شده که علم خود را با کتابت، مقیّد کنید؛ یعنی با نوشتن، غُل و زنجیرش کنید. یکی از عوامل موفقیت برخی از علما همین بوده است. استاد شهید آیت الله مطهری همیشه یک دفتر و قلم همراهش بود. در جلساتی که مینشستند اگر کسی یک داستانی میگفت. همانجا یا بعد از جلسه فوری یادداشت میکرد. اگر مثلاً یک حدیث جالبی مطرح میشد آن را فوری یادداشت میکرد. اگر مطلب علمی یا اگر اشکالی یا شبههای بود در آن دفتر یادداشت میکرد. وقتی که مرحوم شهید مطهّری برای تدریس به دانشگاه تهران رفت خودش میفرمود: «من از آن علوم و یادداشتهایی که در طول آن مدّت داشتم، استفاده میکردم».
یکی از عادتهای خوب حضرت آیت الله آقای حسنزاده آملی «دام عزّه» ــ که از افراد زبده و ممتاز اسلام و از علمای با تقوا و با فضیلت حوزه علمیه هستند ــ این بود که هر نکته جالبی که از حضرت استاد علامه طباطبائی و دوستان میشنید یادداشت میکرد. کتابهایی که داشت پر از حاشیه است. مطلبی که استاد میگفت همانجا یادداشت میکرد. زمانی که میخواست اسفار بگوید نگاهی به حاشیههایی که از علامه بود یا خودش به ذهنش رسیده و یادداشت کرده بود میانداخت و درس را میگفت. این خیلی تفاوت میکند با کسی که مثلاً 40 سال قبل در درس علامه طباطبائی شرکت کرده و در آن زمان مطلبی را شنیده، نه یادداشت کرده و نه حفظ کرده حالا میخواهد از نو بنشیند و مطالعه و تدریس کند. نمونهاش مجموعه یادداشتهای شهید مطهری است که هم اکنون در حدود 30 جلد چاپ شده است. ما معمولاً وقتی مطلبی را میشنویم یادداشت نمیکنیم، میگوییم وقتگیر است یا حوصلهاش را نداریم؛ این اشتباه است. اگر ما هزار صفحه بخوانیم و یادداشت برنداریم و مطالب جالب را یادداشت نکنیم چند سال دیگر تقریباً هدر خواهد رفت. امّا اگر به ما جای این هزار صفحه 300 صفحه بخوانیم و این 300 صفحه را از حفظ کنیم و یادداشت برداریم خیلی مفیدتر خواهد بود.
6. انتخاب هممباحثهای
یکى از مزایاى دروس حوزوى، مباحثه است که فواید بسیاری در بر دارد؛ در فهم بهتر درس کمک مىکند و تمرینى براى تدریس و گفتگو است.
در انتخاب هم مباحثه دقت کنید. کسى را براى بحث انتخاب کنید که در درس خواندن جدی باشد، به رعایت ضوابط دینى مقید باشد و خوشاخلاق و پرهیزکار باشد؛ چون اخلاق و رفتار دوستان در یکدیگر تأثیر دارد؛ بهویژه در دوران جوانى و در یککلام، هم مباحثه خوب نعمتى است بزرگ که در پیدا کردن و از دست ندادن آن باید تلاش کرد.
7. تدریس کتب سطوح پایینتر
در صورت امکان سعى کنید دروسى را که خواندهاید براى طلاب پایینتر تدریس کنید؛ چون در فهم مطالب و حفظ آنها به شما کمک خواهد کرد. چنانکه خود شما از تدریس اساتید خود استفاده کرده و مى کنید. آنان نتایج ذخیره هاى علوم خود را بهرایگان و با کمال اخلاص در اختیار شما قرار دادهاند شما نیز بهنوبه خود سعى کنید در پرورش نیروهاى دانشمند، مخلص و خادم به دین سهیم باشید.
8. تنظیم برنامه روزانه
اوقات انسان در شبانهروز محدود است و در این مدت محدود، باید کارهاى مختلفى را انجام دهد؛ از قبیل حضور منظم در کلاسهاى درس، مطالعه و مباحثه درسها، تغذیه، خواب و استراحت. در این بین حتماً ساعتى را براى ورزش و تفریح بگذارید که براى سلامتی مفید و لازم است، ولى سعى کنید اوقاتتان را بیهوده تلف نکنید. قطعاً اگر برنامهی منظم داشته باشید بهتر مىتوانید کارهایتان را به انجام برسانید.
9. عمل به وظایف شرعی
وظیفه یک طلبه، تنها درس خواندن نیست، بلکه عمل به وظایف شرعى نیز باید منظور او باشد؛ چون علم بدون عمل سودى ندارد. دین به عالمی احتیاج دارد که اهل عمل هم باشد؛ چون عالمى که رفتارش بر خلاف گفتارش باشد، نهتنها سودى ندارد، بلکه چهبسا زیانبار نیز خواهد بود.
ب) علم و عمل، همراهانی همیشگی
1. معنای «علم»
اسلام، علم را همراه با عمل و لازم و ملزوم یکدیگر میداند. اگر عمل همراه علم نباشد آن علم، علم واقعی نیست، تنها مفاهیم ذهنی است. امام علی علیهالسّلام فرمود: «علم پیوسته با عمل است. هر کسی علم پیدا کرد عمل میکند. علم، انسان را به عمل دعوت میکند. اگر این متعلّم یا این عالم به این دعوت عمل کرد به خواسته علم عمل کرده است، لذا علم باقی میماند و اگر اجابت نکرد علم از او دور میشود».[22] یک کسی ممکن است در این عالم، حجتالاسلام و دانشمند باشد، امّا وقتی از این جهان بیرون رفت آنجا یک جاهل باشد. به خاطر اینکه به علمش عمل نکرده و علم از او دور شده است.
این سؤال مطرح میشود که چرا ما بعضی از علما را میبینیم که علم دارند، ولی عمل ندارند؛ خیلی خوب صحبت میکنند، خوب بحث میکنند، خوب منبر میروند، خوب موعظه میکنند، امّا عمل ندارند؟ این راز را باید جای دیگر جستجو کرد و آن عقیده و دیدگاه خاص اسلام نسبت به علم است.
اسلام، عقیده دارد که علم باید یقین آور باشد؛ مثلاً من الآن علم دارم که این میکروفن جلوی من است، صحبت میکنم و میدانم صحبت من به شما میرسد. اگر صد دلیل و برهان برای من بتراشند که الآن شما در این ساختمان نیستید یا میکروفن جلوی شما نیست، من باور نمیکنم؛ چون یقین دارم، علم دارم. علم اینگونه است. علم، کاشف واقع است. ما اگر علم داریم که اکنون روز است، معنایش این است که علم، کاشف است که الآن روز است. اگر انسان اینطوری علم پیدا کرد؛ یعنی بهیقین رسید بهطور قطع بداند که عمل هم همراه آن است و الّا علم پیدا نکرده است.
یک) انصات، از حقوق علم
پیامبرصلّیاللهعلیهوآله در پاسخ راوی فرمودند: حق علم، سکوتِ کامل است. سکوت در برابر استاد، شامل محافل دینی و هنگام استفاده از رسانهها مثل رادیو و تلویزیون هم میشود. «انصات» در لغت، دقیقتر از سکوت است، سکوت؛ یعنی سخن نگفتن، ولی انصات؛ یعنی سکوت کامل و توجه به گوینده.
به هنگام درس باید سرتاپا گوش باشد، نه اینکه ذکر بگوید و یا به این طرف و آن طرف توجه و نگاه نماید. برای دانشجو و طلبه، سکوت و فراگیری، بیشتر اهمیت دارد. باید با متانت و احترام با علم برخورد کند. دقّت کند تا درس و کلاس را خوب دریابد، حتی اگر گوینده، یک فرد عادی باشد.
حضرت امام رضاعلیهالسّلام میفرماید: «از نشانههای فقاهت و شناخت دین، حلم و علم و صمت است. بیتردید سکوت، دری از درهای حکمت است، بهراستی که سکوت، محبت به دست میآورد و راهنما بر خیر و خوبی است».[23]
حضرت امام صادق علیهالسّلام میفرماید: «خداوند به چیزی برتر از صمت و رفتن به خانهاش کعبه عبادت نشد».[24]
یکی از سفارشهای حضرت علی علیهالسّلام در بستر شهادت عبارت است از: «ملازم با سکوت باش تا سالم بمانی».[25]
امروز در دنیای رسانه و ارتباطات، رازداری و سکوت، اهمیت بیشتری یافته است؛ بهویژه برای طلاب و روحانیون که مورد توجه دوست و دشمن قرار دارند و امکان تحریف و سوءاستفاده از سخنانشان بیشتر شده است. ازاینرو، طلاب عزیز باید از آغاز راه خودسازی، «صمت» را ملکه خود سازند. در تاریخ آوردهاند: یکی از بزرگان، همراه خود نوشتافزار داشت و هر چه میگفت، همان را یادداشت میکرد و در شامگاه همان نوشتهها را محاسبه و بررسی میکرد که ببیند کدام سخن به زیان او و کدام به نفع او تمام شده است و گاه با تأسف میگفت: ساکتان سالم ماندند و ما گرفتار ماندیم.[26]
برخی از اصحاب پیامبر گرامی اسلام صلّیاللهعلیهوآله در آغاز کار برای تذکر خویش، سنگریزهای در دهان میگذاشتند و پیش از سخن بررسی میکردند اگر مشخص میشد که حرفشان صد درصد برای خدا و در راه خداست، آنگاه سنگ را درمیآوردند و حرفشان را میزدند... .[27]
در بنیاسرائیل کسی که میخواست عابد شود، ده سال تمرین سکوت میکرد و اگر این دوره دهساله را نگذرانده بود، عابد بهحساب نمیآمد.[28]
دو) سکوت و انصات
اصولاً صُمت و سکوت در اسلام یک ارزش واقعی، محسوب میشود. کمحرف بودن، ممدوح؛ و پرحرفی و ولنگاری، مذموم است. اصولاً کمحرفی از نشانههای عقل و آدمهای عاقل کمحرف هستند؛ در مواقع ضروری حرف زده و زیادی حرف نمیزنند. استاد ما علامه طباطبائیرحمةاللهعلیه اینگونه بود. آدم پرحرفی نبود که بنشیند در جلسهای از این طرف و آن طرف حرف بزند. سؤال میکردیم جواب میداد، بعد هم سکوت میکرد. امام خمینی قدسسرّه نیز اینگونه بودند. شاید مقداری هم بیشتر از علامه به سکوت، عنایت داشتند. کمحرف میزدند. باید دانست که آدمهای کمحرف، مغز و فکرشان بهتر کار میکند. آدمهایی که نیروی بدنشان را صرف حرف زدن و ولنگاری در کلام میکنند فکر کردن هم برایشان دشوار است.
بزرگان اخلاق و عرفان به سکوت دستور میدهند. علامه رضواناللهتعالیعلیه میفرمود: هر کس چهل روز در حرف زدن، مقیّد باشد و به ضروریات اکتفا کند، قلب او نورانیت پیدا میکند. حتی تعبیر کردند اگر این نورانیت را پیدا نکرد من را نفرین کند! پس مهم است که آدم، کمحرف بزند و بهجای ولنگاری در کلام و حرف زیادی زدن، مغز را به کار بیندازد.
سه) استماع؛ راه درک علم
راوی در ادامه عرض کرد: بعد از انصات، چه توصیهای دارید؟ پیامبرصلّیاللهعلیهوآله فرمودند: «استماع»؛ یعنی بعد از سکوت، حق علم این است که گوش و قوّه سامعه خود را کاملاً در اختیار استاد قرار دهد. این مسئله مهمی است که انسان بتواند کاملاً و با تمرکز به مطلب علمی گوش دهد. گوش دادن، خود هنری است برای طلبه و دانشجو و در مقابل، پراکنده بودن حواس بلایی است برای طالب علم.
چهار) آشفتگی حواس
قوّه مخیّله انسان مثل یک شیطان به این طرف و آن طرف میرود و نمیگذارد حواس انسان جمع شود و ضایعاتی در بین طلاب و دانشجویان پدید میآورد. چند کلمه اول درس استاد را گوش میدهد بعد ذهنش به این طرف و آن طرف میرود. دوباره متوجّه میشود، دوباره یک کلمه از حرف استاد را گوش میدهد، بعد رها میکند. یکوقت میبیند درس استاد تمام شده وقتی شب میخواهد با مطالعه مطلب را حل کند برایش دشوار است. در مطالعه هم لنگ میماند درس بعدی هم میآید روی همین درس و...، عمر آدم تمام میشود میبیند هیچ مایهای ندارد. در بین طلبهها متأسفانه کم نبودهاند افرادی که به این وضعیت گرفتار شدهاند.
پراکنده فکر کردن و تمرکز نداشتن، مصیبت به بار میآورد. بر عکس هر چه انسان بتواند تمرکز فکر بیابد، درک بهتری خواهد داشت. به گفته یکی از دانشمندان توان سلولهای مغزی انسان، خیلی زیاد است. بیش از مقداری است که معمولاً از آن استفاده میشود، ولی بخش کوچکی از سلولهای مغزی مورد استفاده قرار میگیرد؛ در حالی که میتواند از سلولهای بیشتری استفاده کند و حقایق خیلی بالاتری را درک کند که افراد عادی درک نمیکنند و نوابغ اینگونه هستند. اینطور نیست که نوابغ همینطوری نابغه شده باشند، بلکه آنها میتوانند خوب فکر کنند، خوب تمرکز کنند و از سلولهای مغزیشان به خوبی استفاده کنند و میتوانند از عقل و نفس خود درست بهره ببرند و همه مغزشان را به کار بگیرند. آن کسی که نتواند قوای فکریاش را کنترل کند در همه حال پریشان است و این اختصاص به درس ندارد، در کارهای دیگر هم این مصیبت را داریم، وقتی هم که نماز میخوانیم چون نماز را حفظ هستیم و احتیاج به فکر کردن نداریم در خواندن آن نمیتوانیم تمرکز پیدا کنیم که دو رکعت نماز بخوانیم یا حداقل حمد و سورهاش را با توجه بخوانیم تا میآییم تمرکز پیدا کنیم ذهنمان این طرف یا آن طرف میرود؛ به خاطر اینکه ما مهارش نکردیم و زمامش را به دست خودمان نگرفتیم.
دعا میخوانیم در حین دعا خواندن میبینیم چشمهایمان روی عبارات دعاست و داریم عبارتها را میبینیم، امّا وقتی دعا تمام میشود، بهرهای از آن نبردهایم. این بلایی بزرگ و یک آفت است. بهعنوان نمونه، دانشجویی میگفت: من نمیتوانم فکرم را در درس جمعوجور کنم و اصلاً افکارم پراکنده است. چرا این حالت پیش میآید؛ چون این نیروی خدادادی و استعدادی را که خدا به ما داده هدر میدهیم و استفاده کافی از آن نمیکنیم. میآییم یک مدتی درس میخوانیم، ولی بیسواد یا کمسواد بار میآییم و اطلاعات کافی نداریم؛ نه دنیایمان آباد میشود، نه آخرتمان. من تأکید میکنم که عنایت ویژهای داشته باشید؛ البته این کار ساده نیست، ولی میتوان با تلاش و کوشش، موفق شد.
پنج) تمرکز فکر
تمرکز فکر، کار سادهای نیست ولی در عین دشواری، کاری است شدنی و قابل عمل. باید آنقدر تلاش کند تا ببیند این نفس و قوه خیال را مهار کرده است. تمرکز، در سلامت بدن هم خیلی مؤثر است؛ چون پراکندگی و پریشانی روح، سبب بیماری میشود. به هر حال این کار، تمرین میخواهد. مثلاً وقتی انسان میخواهد سر درس برود همان اول، با یاد خدا بسمالله الرحمن الرحیم بگوید. صبح که میرود تلقین کند و بگوید: من امروز کاملاً میخواهم به درس گوش دهم و هیچچیز هم جلویم را نمیگیرد. اوایل ممکن است برایش دشوار باشد، امّا بهتدریج عادت میکند. اگر در مراحل اول توانست مثلاً 20 دقیقه اول خود را کنترل کند تا چیزی به فکرش نیاید. مرحله بعدی 25 دقیقه میشود و بعدش 30 دقیقه. بهمرور، زمانی میرسد که بر نفس، تسلط پیدا کرده است. البته موارد دیگری هم برای تمرکز حواس توصیه میکنند.
مثلاً انسان اگر در یک جای خلوت بنشیند و دعا و قرآن بخواند و دستش را روی زانو بگذارد و فکرش را روی یک مطلب، متمرکز کند، خیلی مؤثر است. البته از اول ساده نیست؛ چون ذهن، جولان دارد، امّا بعد تقویت میشود. به هر حال مقدار زیادی از موفقیت انسان، مرهون این تمرکز فکری است. از حالا توجه داشته باشید که اگر دیرتر بیدار شوید فکر شما پراکنده شده و دیگر تمرکز برای انسان حاصل نخواهد شد.
2. اشتباه ما در معنای علم
یکی از اشتباهات ما این است که مفاهیمی را که در ذهنمان انباشتهایم علم حساب میکنیم! آنوقت چون این مفاهیم همیشه کاشف از واقع و یقینی نیستند، اشکال میکنیم که چرا علم همیشه با عمل نیست؟ در واقع، علم واقعی از ایمان و یقین جدا نیست. آن چیزی که جداست، مفهومهایی است که در ذهن ما هست. برای مثال ما ادعا میکنیم که معتقدیم این جهان، خدایی دارد. خدا را قبول داریم. به وجود او علم داریم؛ یعنی یک مفهومی در ذهن ما وجود دارد که این مفهوم میگوید خدایی هست. علم داریم به اینکه پیغمبر اسلام، حق است. قرآن کریم وحی است و همه اینها مطابق با واقع است. ما علم داریم معادی هست، میدانیم وقتی میمیریم و از این دنیا میرویم نابود نمیشویم. از این جهان به جهان دیگری میرویم و ثواب و عقاب اعمالمان را میبینیم. همه اینها مفاهیم است، امّا اینکه خدا هست، واقعاً معاد هست، واقعاً پیغمبر اسلام آنچه فرموده حق است و وحی منزل است یقین نداریم. پس علم ما به اینها همه در حد مفهوم است، علم نیست. اگر علم بود، کاملاً یقین داشتیم و اگر یقین داشتیم ممکن نبود مرتکب خلاف شویم.
انسان که یقین داشته باشد از این دنیا به جهانی میرود که ذرّهای از اعمالش گم نمیشود و همهاش را حساب میکنند، دیگر گناه نمیکند. آدمی که به وجود خدا معتقد است، باید بر طبق آنچه خدا گفته عمل کند اگر عمل نکند معلوم است که تنها یک مفهوم از خدا در ذهنش هست و تبدیل به ایمان نشده است.
مهم این است که این مفاهیم بهصورت ایمان و یقین دربیاید. علم واقعی هم، همان است. مثلاً همه ما میدانیم وقتی یک نفر مُرد از مردهاش هیچ کاری ساخته نیست. مرده، نه قدرت دارد، نه حرکت دارد، نه زنده میشود؛ امّا حالا کیست که حاضر شود شبی در داخل یک اتاق تاریک با یک مرده تا صبح تنها باشد و بخوابد و صبح هم از خواب بلند شود؟! من فکر نکنم ما بتوانیم. ما با اینکه میدانیم، از یک فرد مُرده، کاری برنمیآید، ولی نفس ما این را باور نکرده است. اگر چنین موقعیتی پیش بیاید نمیتوانیم بخوابیم، حتی نمیتوانیم تحمل کنیم.
در مورد این مفاهیم و علم مهم است که کاری کنیم که این مفاهیم و صُوَر در نفس ما بهصورت یقین و علم دربیاید و نفس آن را بپذیرد.
3. حقوق علم در اسلام
در عرف، «حق» را ویژه افراد و انسانها بر همدیگر میدانند، ولی یکی از امتیازهای اسلام آن است که برای همه موجودات، اشیاء و پدیده ها، حقّ و حقوقی قائل است. همه هستی، مخلوق و آیت خداست، تسبیحگوی خداوند و تحت تدبیر و اراده ربّ العالمین است؛ چون بیشتر چیزها، نعمتهای الهی بر انسان است، خدای تعالی برایشان حقوق و حرمتی قائل شده است. در روایات به حقوقی که بر عهده انسان هست، اشاره شده است و چند مورد در سخنان حضرت امام سجادعلیهالسّلام مطرح شده که در قالب «رساله حقوق» شهرت یافته است.
علم نیز بر انسان حق دارد، علم یک حقیقت نورانی و کاشف است، لذا بر ما حقوحقوقی دارد. اگر ما طبق آن حق عمل کردیم، ادای حق کردهایم و نتیجه مطلوب و عالی را نیز به دست میآوریم و اگر حق علم را رعایت نکردیم، در قیامت مورد بازخواست قرار خواهیم گرفت و در دنیا هم تهیدست میمانیم.
امام صادق علیهالسّلام در حدیث بسیار زیبایی از پدر بزرگوارش روایت میکند: «مردی به محضر پیامبرصلّیاللهعلیهوآله آمد، عرض کرد ای رسول خدا حق علم چیست؟»[29] پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآله در پاسخ فرمودند: «سکوت کامل در برابر علم. آنگاه پرسید: دیگر چه حقی دارد؟ فرمودند: استماع و خوب گوش دادن. سپس پرسید: پس از آن چیست؟ فرمودند: حفظ آن. آنگاه پرسید: دیگر چیست؟ فرمودند: عمل به آن. باز پرسید: دیگر چیست؟ فرمودند: نشر آن».
4. علم بیعمل
از مضرات علم بیعمل، بسیار سخن گفته شده است. ما نیز تنها به دو روایت اشاره مىکنیم:
پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآله فرمود: «به خدا پناه مىبرم از علمى که ــ نه براى خودش و نه براى دیگران ــ سودى ندارد و آن علمى است که ضد عمل باشد و با اخلاص همراه نباشد و این را بدانید که علم اندک نیاز به عمل همیشگى دارد؛ چون علمى که در یک ساعت کسب مىشود صاحبش یک عمر باید به آن عمل کند».[30]
همچنین پیامبر اعظم صلّیاللهعلیهوآله فرمود: «علم، عمل را مطالبه مىکند. اگر صاحب علم خواسته علم را پذیرفت باقى مىماند، وگرنه از آنجا کوچ مىکند».[31] در واقع، یعنى از باطن ذاتش برداشته مى شود.
و خداوند متعال در قرآن کریم مىفرماید: یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ>؛[32] «اى کسانى که ایمان آورده اید! چرا آنچه را مىگویید عمل نمىکنید»، نزد خدا گناه بزرگى است که دیگران را به آنچه دعوت نمایید که خود به آن عمل نمیکنید. در واقع، چنین افرادی مورد غضب خداوند هستند؛ همانهایی که مردم را به نیکی دعوت میکنند، امّا خود عمل نمیکنند!
اگر انسان علم را برای غیر عمل کسب کند اشتباه کرده و حق علم را تضییع کرده و در قیامت هم مسئول خواهد بود. این مسئله مهمی است که از همان آغاز طلبگی باید در ذهن طلبه باشد.
استاد ما علامه طباطبایی[33] میفرمودند: «من وقتی میخواستم از تبریز به نجف بروم. ناراحت بودم که خدایا چه کار کنم؟ الآن میروم نجف، غریبم؛ نه کسی من را میشناسد و نه من کسی را میشناسم. نه میدانم کدام درس شرکت کنم. وظیفهام چیست؟ در بین راه متحیّر بودم. وقتی به نجف اشرف رسیدم، چشمم به گنبد مبارک امیرالمؤمنین علیهالسّلام افتاد. عرض کردم: یا امیرالمؤمنین من به قصد طلب علم، اینجا آمدهام، من را یاری کنید. راهنمایی کنید. به هر حال، منزلی پیدا شد و در آن منزل سکونت کردیم. فردای آن روز گفتند: یک آقایی جلوی در منزل منتظر است. آمدم دیدم سیّدی است. گفتم: بفرمایید، آن عالم بزرگوار ــ آیتالله قاضی ــ وارد منزل شد و مقداری صحبت کرد. بعد گفت: کسی که به قصد طلبگی میآید وارد حوزه علمیه میشود باید علاوه بر درس، بزرگترین هدفش ساختن و تربیت خویش و عمل به علمی باشد که میآموزد. مرحوم علامه فرمودند: من از این گفتگو درس خودم را گرفتم».
5. شبهه ترک طلبگى
تذکر این مطلب را لازم مىدانم که مبادا از این سخنان نتیجه گرفته شود که چون از علم بدون عمل، مذمت شده و عمل به علم نیز دشوار است پس چه بهتر که ما اصلاً وارد این وادی نشویم! در پاسخ عرض مىشود که فراگرفتن علوم دینى و ترویج و تبلیغ اسلام و دفاع از آن و پاسخ دادن به شبهات معاندین براى افراد واجد شرایط، یک وظیفه اسلامى است؛ چنانکه در قرآن آمده: فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کلِّ فِرْقَْةً مِنْهُمْ طائِفَْةٌ لِیتَفَقَّهُوا فِى الدِّینِ وَ لِینْذِرُوا قَوْمَهُمْ اًِّذا رَجَعُوا اًِّلَیهِمْ لَعَلَّهُمْ یحْذَرُونَ>؛ [34] «چرا از هر گروهى دستهاى نمىروند تا در دین تفقّه یابند و پس از بازگشت، مردم خود را بیم و هشدار دهند، شاید پرهیزکار شوند.»
6. انتخاب استاد خوب
تحصیلات علوم دینى به دو روش انجام مى گیرد. یک: تحصیلات آزاد، دو: بهصورت کلاسیک و تحت برنامه و هر یک از آنها داراى مزایا و نواقصى است.
در قسم اول، انتخاب استاد در اختیار خود طلاب مىباشد و همچنین مواد درسى و کتب مربوطه و حضور در درس، ولى در نهایت باید از ضوابط کلى حوزوى پیروى کرد تا از مزایاى مربوطه استفاده نمود.
قسم دوم؛ یعنی مدارس کلاسیک، انتخاب برنامههاى درسى و مقررات و مواد درسى و کتب مربوطه و انتخاب اساتید در اختیار مدیران است و در چهارچوب ضوابط و مقررات کلى حوزه، برنامهریزی میشود.
اما نشانه هاى یک استاد خوب بهطور خلاصه، عبارت است از:
مطالب را خوب فهمیده باشد، خوشبیان باشد، درس را قبلاً خوب مطالعه کرده باشد و نسبت به تفهیم مطالب عنایت داشته باشد، از پراکندهگویى اجتناب نماید، به رعایت اخلاق اسلامى ملتزم باشد، از غیبت و بدگویى از دیگران اجتناب کند، به شاگردان احترام بگذارد، دلسوز و مهربان باشد، نسبت به رعایت وقت و حضور در کلاس منظم باشد، به شاگردانش اجازه انتقاد و پرسش دهد.
7. مطالعه بعد از درس
یکی از راههای فهم درس، مطالعهی بعد از کلاس است. برای این منظور باید درس را بهطور کامل مطالعه کنید و اگر مطلبى را نفهمیدید یادداشت کنید تا هنگام مباحثه آن را حل کنید و در نهایت با استادتان مطرح کنید.
سعى کنید هر درس را کاملاً متوجه شوید سپس به درس بعد بپردازید اگرچند سال بدون اینکه دروسی را خوب متوجه شده باشید بالا رفتهاید و خود بهتر مىدانید که بخش معینى از کتابهاى سابق را خوب نفهمیدهاید مىتوانید با مباحثه آن نقص را ترمیم نمایید و پایه را استوار سازید.
جوانان عزیز! شما در آغاز زندگی، مخاطب جدی سخنان گهربار پیامبر گرامى اسلام هستید. پیامبرصلّیاللهعلیهوآله از یک واقعیت خبر مىدهد که اکثر مردم گرفتار آن هستند. مىفرماید: خداوند متعال دو نعمت به بندگان داده که اکثریت آنان در نگهدارى و بهرهبردارى کامل از آنها کوتاهى مىکنند و وقتى متوجه آن مىشوند که کار از کار گذشته و چارهاى ندارند و پشیمانى سودى ندارد؛ یکی سلامتی و دیگری فراغت. آنگاه به ابوذر میفرماید: پنج چیز را قبل از پنج چیز غنیمت بشمار: جوانى را قبل از پیرى، سلامتى را قبل از بیمارى، بىنیازى را قبل از نیازمندى، فراغت را قبل از اشتغال و حیات را قبل از مرگ.[35]
8. شرایط عالمان دین
بیشک عالمان دینی بهعنوان الگوهای سبک زندگی اسلامی باید دارای شرایطی باشند که بهطور اجمال میتوان به این موارد اشاره کرد:
یک. اعمال، رفتار و گفتار آنان، دیگران را به سوی ایمان، یقین و اطمینان، سوق داده و تردید و شک و تزلزل را از آنها برطرف سازند.
دو. مردم را از توجه به غیر خدا، منصرف نموده و به سوی اخلاص، توحید و یکتاپرستی و توجه خالص به پروردگار، سوق دهند.
سه. دعوت قولی و عملی ایشان به فروتنی، تواضع و خضوع باشد و انسانها را از خودپرستی و خودستایی و خودنمایی پرهیز دهند.
چهار. دارای مهر و صفا و صمیمیت بوده و از کینه و بغض و عداوت و نفاق و سوء نیّت، به دور باشند.
پنج. از تعلّقات دنیوی و علایق مادّی و تمایلات نفسانی، دور بوده و به زهد و تقوا، متَّصِف گردند.
شش. هوی و هوس و فریبهای نفس را به دقّت تشخیص دهند و از آن اجتناب کنند.
هفت. امراض و نقاط ضعف جامعه را دیده و مداوا کنند که لازمه این امر آن است که خود سالم باشند.
یکی از عواملی که من تا مدتها نپذیرفتم برای طلبهها، درس اخلاق بگویم همین مسائل بود؛ چون این موارد به نظرم آمد و دیدم آیات و روایاتی داریم که از عالم بیعمل، سخت مذمّت میکند.
9. جایگاه عالمان دینی در اسلام
اسلام، عنایت خاصی به عالمان دین دارد. در واقع، بر خلاف تصور عدهای، عالم دینی را بهعنوان یک کاسب و کسی که از راه دین، ارتزاق میکند نمیشناسد. اساساً اسلام به عالم دین اینگونه نمینگرد. با بررسی روایات روشن میشود که اسلام نخواسته است روحانیت و عالمان دین از راه تبلیغ و موعظه مردم، ارتزاق کنند و بهعنوان یک صنف مطرح شوند. اصلاً چنین روحانیتی بهتر است که نباشد! امّا روحانیت بهعنوان یک صنف که واقعاً مروّج دین اسلام و مانع نفوذ دشمنان دین باشد، نیاز جامعه است؛ چون اسلام نباید و نمیتواند بدون نگهبان باشد. برای همین است که روحانیت بیدار و آگاه، همواره در طول تاریخ، مورد غضب و دشمنی معاندان بوده و در این راه چه عالمان ارزشمندی را که از دست نداده است.
از نظر اسلام، عالم واقعی کسی است که از ابتدای ورودش به حوزه علمیه، به این فکر باشد که به آنچه میخوانم و نسبت به آن علم پیدا میکنم عمل کنم؛ یعنی هدف اولیاش از درس خواندن، عمل کردن باشد و در مرحله بعد نگهبانی و ترویج دین و ارشاد مردم.
10. انواع تحصیل علم
تحصیل علم میتواند دو گونه باشد:
یکوقت ما آیات قرآن و روایات را تنها به این جهت بررسی میکنیم که برویم و برای مردم بازگو کنیم؛ منبر خوبی درست کنیم و سخنرانی خوبی ارائه دهیم. اسلام قطعاً این نوع تحصیل با چنین نیتی را نمیپسندد.
نوع دیگر آن است که درس بخوانیم برای کسب معرفت، خودسازی و در نهایت ارشاد مردم و تبیین دین. اسلام میگوید اگر درس میخوانی از اول خوب درس بخوان تا وظایفت را یاد بگیری، خودت را اصلاح کنی، متدین باشی، آنوقت خود به خود وجود یک آدم متدین و تربیتشده در جامعه، منشأ آثار خیر خواهد بود. خیلی مهم است که انسان در درس خواندن چگونه باشد و با چه هدفی درس بخواند؛ آنکسانی که عالم دینی هستند و نسبت به «بایدها» و «نبایدها» ی مدّ نظر دین و شریعت، شناخت و آگاهی دارند، امّا بهمقتضای علم خود عمل نمیکنند، عذابشان خیلی بالا است؛ چون یک گناهکار عادی و معمولی نیستند، بلکه گناهکاری هستند که گناهشان دیگران را هم به گناه میکشاند!
بر این اساس، وظیفه سنگینی بر عهده طلاب و روحانیون هست. در روایتی از پیامبر گرامی اسلام چنین آمده است: «عالمان دو دستهاند: عالمی که به دانش خویش عمل میکند که او نجاتیافته است و عالمی که دانش خویش را رها کرده که او تباه میشود؛ همانا دوزخیان از بوی تعفّن دانشمندی که به دانش خود عمل نکرده سخت آزرده میشوند و آنکه بیش از همه دوزخیان، دچار پشیمانی و حسرت میشود. فردی است که بندهای را به خدا دعوت کرده و آن بنده پاسخش دهد و خدا را اطاعت کند و به بهشت درآید، ولی آنکه او را دعوت کرده، خدای را نافرمانی کند و به خاطر رها کردن دانش خویش و پیروی از هوی و هوس و نافرمانی خدا به دوزخ درآید؛ همانا آنچه مایه بدبختی است دو چیز است: پیروی از هوای نفس و داشتن آرزوی دراز؛ اولی انسان را از حق بازمیدارد و دومی موجب فراموش کردن آخرت میشود».[36]
11. نشانِ علمِ واقعی
در واقع، علم باید دارای اثر باشد. اگر منِ نوعی این را نپذیرفته باشم، این مفهوم، ماورائی ندارد و کاشف از ماورائی نخواهد بود. اگر در ظرفی، زهر واقعی وجود داشته باشد و کسی بگوید از آن بنوش حتی به زور هم که باشد چنین کاری نمیکنیم؛ چون یقین داریم که این زهر کشنده است، ولی اگر شک داشته باشیم یا برخلاف آن علم داشته باشیم آن را مینوشیم. پس علم باید کاشف باشد و کاشف آن یقین است و یقین، عمل را در پی دارد. مثلاً روی منبر میگویم «دروغ حرام است» یا «اگر کسی دروغ بگوید از دهانش بوی تعفّن میآید» یا «دروغگو را در جهنّم، عذاب میکنند» و امثال این جملات. این حرفها را به دو شکل میتوان بیان کرد. یک موقع کسی این حرفها را میزند که پشت پرده را میبیند؛ جهنّم را میبیند. بهشت را میبیند. خدا را میبیند و خلاصه این مسائل را حق میداند و یک موقع کسی این حرفها را میزند، امّا این مفاهیم را فقط به ذهن میآورد؛ در حالی که خودش یقین و باور ندارد. آنچه از علوم در نزد ما هست نوعاً از سنخ این علوم مفهومی است. ما در مدرسه با این مفاهیم سروکار داریم. عرفان میخوانیم، مفهوم است. فلسفه میخوانیم، مفهوم است. اخلاق میخوانیم، مفهوم است؛ هر چه میخوانیم مفاهیم است. این مفاهیم، علم نیست و چون علم نیست، عمل همپشت سرش نمیآید؛ صرفاً یک آگاهی ذهنی است که یک منکر خدا هم میتواند داشته باشد؛ چنانکه «ابن ابی العوجاء» که یکی از کفار بود نیز راجع به وجود خدا علم داشت، ولی اعتقاد و یقین و باور قلبی نداشت. اگر یقین پشت آن عالم باشد میشود علم همراه با عمل. نمیتوان باور کرد کسی که یقین دارد دروغ گفتن، انسان را به جهنّم میبرد، مثل آب خوردن دروغ بگوید؛ امکان ندارد. پس شناخت ذهنی یک ماهیت، غیر از ایمان و باور است؛ این شناخت و آگاهی باید همراه با عمل باشد. عمل است که نشان میدهد فردی ایمان دارد یا ندارد. ما وقتی از این دنیا برویم تازه میفهمیم که عالِم نیستیم! ممکن است روایات مربوط به فضیلت علم و عالم را هم بخوانیم؛ گاهی هم به خود ببالیم دیگران هم به ظاهر، به ما احترام بگذارند، امّا چون عمل دنبال آن علم نیست هیچچیز نصیب ما نمیشود؛ زیرا علمی که با عمل توأم نباشد هیچ است. میشویم مثل یک عالم مادیگرا که خود را سرگرم مفاهیم کرده است. اگر عالم دینی هم مثل دانشمندان مادّی باشد و خود را فقط سرگرم مفاهیم مادّی کرده باشد و این مفاهیم، کاشف از یک ماوراء نباشند و آثار این مفاهیم در عمل فرد ظاهر نشوند صرفاً یک کاسبی است.
12. اخلاص و قصد قربت
تحصیل علوم دینی یک عبادت و بلکه از بهترین عبادتها است؛ چون بقای دین و گسترش آن به کوشش علمای دین بستگى دارد و انجام این امر مهم در صورتى امکانپذیر است که قصد طلاب از آغاز ورود به حوزه، خدمت به دین باشد، نه رسیدن به مقام و جاه و ریاست و کسب مالومنال؛ عالمى که هدفش تأمین معاش و امور دنیوى باشد غالباً بر طبق میل مردم سخن مىگوید، نه طبق خواست الهى و به همین جهت در احادیث فراوان به قصد قربت در تحصیل علم تأکید شده و از کسب دانش براى رسیدن به مقامات دنیوى، نهى شده است. از باب نمونه: امام صادق علیهالسّلام فرمود: «هر کس که براى خداوند عزوجل درس بخواند و براى خدا به علم خود عمل کند و براى کسب رضایت خدا به دیگران بیاموزد در ملکوت آسمانها بهعنوان بزرگى یاد مىشود و دربارهاش گفته مىشود: براى رضایت خدا درسخوانده و براى خشنودى خدا به دیگران یاد مى دهد».[37]
حضرت على علیهالسّلام نیز در حدیثى فرمود: «از تحصیل علم براى چهار منظور اجتناب نمایید: فخر و مباهات بر سایر علماء، مراء و خودنمایى با افراد نادان، خودنمایى در مجالس و جلب توجه عامّه مردم به سوى خودتان به منظور ریاستطلبى ــ آنگاه فرمود: ــ کسانى که عالم هستند با کسانى که علم ندارند در عقوبت یکسان نیستند. از خدا میخواهم که ما را از عمل به آنچه مىدانیم با قصد قربت موفق بدارد و همانا که خداوند سمیع و مجیب است».[38]
بنابراین، کسانی که در طریق دانش هستند دو دستهاند. یکی کسانی که عالم هستند و به علمشان هم عمل میکنند، اینها نجاتیافتهاند و دوم عالمانی که علمشان را ترک کرده و به آن عمل نمیکند. چنین علمایی نابودکننده دین مردم هستند، ولو مردم ایشان را هالک ندانند و به ظاهر در نظر آنان جایگاهی داشته باشند! هر چند به ظاهر حجت الاسلام و بالاتر از آن باشد و هر چند مدح و ثنا برای چنین عالمی بخوانند وقتی که میمیرد؛ چون مسئله «عمل» مطرح است این حرفها باری از دوش او برنمیدارد. به قول ساده، خدا خیلی به این حرفها گوش نمیدهد! امّا آن چیزی که واقعاً انسان را تکان میدهد این جمله پیامبر است که میفرماید: «در جهنّم هم جهنّمیان از بوی تعفن عالمی که به علمش عمل نمیکند اذیت میشوند»![39] جهنّمیان که خود در جهنّم و عذاب هستند ناگهان فریادشان بلند میشود که خدایا ما را از همسایگی این عالم بیعمل نجات بده!
13. اشتغالزا نبودن علم
همانطور که بیان شد اسلام، نگاه خاصی به علم و عالم؛ بهویژه عالم دینی دارد. اسلام، علمِ دین را ابزاری برای رسیدن به اهداف دنیوی نمیداند؛ بلکه آن را ودیعه و امانتی الهی میداند که خداوند آن را به پیامبران و بعد از پیامبران به ائمه اطهار: و بعد هم به علمای دین میسپارد؛ زیرا علمِ دین، ابزاری است که انسان را در بستر هدایت الهی به «سعادت» میرساند. ما «نبوت» را هم با این استدلال ثابت میکنیم که بشر غالباً خود بهتنهایی نمیتواند مصالح و مفاسد واقعی دنیا و آخرتش را تشخیص دهد. پس چون نمیتواند از تشخیص صحیح این امر برآید، باید نبی و رسولی از جانب خداوند، مأمور شود تا خداوند، علوم راهنمای سعادت بشر را بهواسطه او در اختیار مردم قرار دهد و سپس از پیامبران به اولیا، ائمه اطهار و اوصیا و پس از آنها نیز به علمای اسلام سپرده شود؛ یعنی علمی که به پیامبر میرسد، بعد به امیر مؤمنان، سپس به اولادش تا امام زمان و سپس همان علم به عالمان دین سپرده میشود؛ هر چند آنها معصوم هستند و اینها غیر معصوم، امّا مهم این است که همگی مسئولیت الهیِ راهنمایی مردم را بر عهده دارند. این امانت الهی، وقتی به ما طلبهها از باب اینکه «علماء، وارثان پیامبران هستند» [40] میرسد، عهدهدار یک مسئولیت سنگین میشویم. در واقع، این ودیعه را به ما دادهاند تا نخست خودمان را بسازیم و بعد از خودسازی، مردم را نیز به خودسازی دعوت کنیم. اگر غیر از این باشد آنچه فکر میکنیم علم است اصلاً علم نیست، بلکه حجاب اکبری است که ما را احاطه کرده است؛ چون «علم، نوری است که خداوند در قلب هر کس که بخواهد قرار میدهد».[41]
در حدیث دیگری هم پیغمبر اکرم صلّیاللهعلیهوآله میفرماید: «علم، امانت خدا در روی زمین است و دانشمندان، امانتداران آن هستند. پس هر کس به علمش عمل کند امانتدار واقعی است و ادای امانت کرده و آنکس که به علمش عمل نکند بهعنوان خائن در امانت، نامش را در دفتر خائنان ثبت میکنند».[42]
این بخش روایت که میگوید: «عَمِلَ بِعِلمِهِ»، معنایش این نیست که فرد برود گوشه مدرسه یا مسجدی فقط نماز بخواند یا روزه بگیرد، دعایی هم بخواند و کاری هم به کسی نداشته باشد، بلکه همانطور که خودش نماز میخواند باید دیگران را هم نمازخوان بار بیاورد. همانطور که برای رشد اخلاقی خودش تلاش میکند، باید اخلاق دیگران را هم ارتقاء دهد؛ این لازمهی عمل کردن به علم است.
تبلیغ دین، در واقع خودش عمل به علم است. عالم دینی اگر این کار را بکند، ودیعه الهی را به خوبی حفظ کرده است و اگر چنین نکند نامش را در دفتر خیانتکاران ثبت خواهند کرد! ممکن است فردی عادی امانتی را نزد دیگری بگذارد و آن شخص در امانت، خیانت کند؛ بیشک عقوبت میشود اما یکوقت خدا امانتی را به ودیعه گذاشته؛ خدایی که همه جهان در اختیار اوست، آن خدایی که هستی همه ما در اختیار اوست. اگر در این امانت الهی خیانت شود، خیانتی بزرگ خواهد بود که عقوبتی بزرگ به دنبال دارد.
14. شدیدترین عذاب
در روایتی از امیرمؤمنان درباره همراهی علم و عمل چنین آمده است: شدیدترین مردم از جهت عذاب آن عالمی است که از علم خود هیچ استفادهای نکرده؛ یعنی عمل نکرده است. ممکن است برای جلب مردم یا کسب پول از علمش استفاده کند، ولی خودش عمل نمیکند.[43] حدیث دیگری است که خداوند متعال به داودعلیهالسّلام وحی کرد که کوچکترین چیزی که من نسبت به عالمی که به علمش عمل نمیکند انجام میدهم و آن شدیدتر از هفتاد عقوبت میباشد این است که حلاوت یاد خودم را از قلبش خارج میکنم.[44] البته عملاً خارج میشود، نه اینکه خدا خارج کند. خدا که به کسی ظلم نمیکند، بلکه توفیق از او سلب میگردد؛ دعا میخواند امّا نه متذکر معنایش هست و نه حال دارد. نماز میخواند، امّا نه به یاد اوست، نه به فکر او. خلاصه، آن لذت مناجات را درک نمیکند. آن حالی که انسان، گاهی در راز و نیاز پیدا میکند حالت خوشی است؛ خیلی لذیذ و زیبا است. این حالات را اگر بتوان کسب کرد و در ادامه حفظ نمود خیلی مؤثر است. امام راحل قدسسرّه میفرماید: در دعاهایتان مقیّد به زیاد خواندن نباشید مقیّد باشید هر چه میخوانید باحال بخوانید. مثلاً اگر حالندارید دعای کمیل را شب جمعه بخوانید نیم صفحهاش را بخوانید، ولی باحال بخوانید. حال، حال میآورد؛ غفلت هم غفلت. عالمی که به علمش عمل نکند طبعاً اینطوری میشود که دعا میخواند، ولی به دیوار نگاه میکند حال ندارد. سن انسان که بالا میرود این حالات، بیشتر نمایان میشود! بنابراین، راهی به سوی خدا، جز بهواسطهی علم با همان تعریفی که از علم بیان شد، نیست. فقط از طریق علم است که انسان میتواند به سوی خدا سلوک کند.[45] علم، زینت مرد در دنیا و واردکنندهی او به بهشت میباشد. بهواسطه علم، انسان به رضوان خدا نائل میشود. عالم واقعی کسی است که اعمال صالح او به علمش شهادت دهد. آدم که نگاهش میکند به فکر خدا بیفتد. ذکر، ورد، دعا، صدقه، تقوا و راستگویی او معرف علمش باشد، نه زبان و یا ادعا و رجزخوانیاش.
15. خسارت بزرگ
مصیبت است که آدم وقتی از دنیا میرود، روی سنگقبرش بنویسند آیت الله، حجتالاسلام، فاضل، دانشمند، فلان شعر را هم برای او بخوانند، امّا در قیامت بهگونهای محشور شود که بگویند این فرد اصلاً عالم نبود؛ نعوذبالله یک حیوان است! ما طلبهها این مصیبتها را داریم. کاری را پذیرفتهایم که این مصیبتها را دارد. علمی آموختهایم که اگر عمل همراه آن نباشد نهتنها نفعی ندارد، بلکه زیان هم دارد. به فرمایش امام راحلقدسسرّه علمی که باید ما را به سعادت برساند گاهی ما را به جهنّم میکشاند؛ همین علم حجاب میشود؛ نمیگذارد حق را ببینیم. حضرت امامقدسسرّه این نکته را بهگونهای آشکارتر در نامه نغز و پرمغزی که خطاب به خانم فاطمه طباطبایى؛ همسر محترمه فرزند گرامىاش سید احمد آقا نوشته است، تبیین نموده است:
در جوانى که نشاط و توان بود با مکاید (دسیسههای) شیطان و عامل آنکه نفس امّاره است، سرگرم به مفاهیم و اصطلاحات پرزرق و برقى شدم که نه از آنها جمعیت حاصل شد، نه حال و هیچگاه در صدد به دست آوردن روح آنها و برگرداندن ظاهر آنها به باطن و مُلک به ملکوت برنیامدم.
چنان به عمق اصطلاحات و اعتبارات فرو رفتم و بهجای رفع حُجُب به جمع کُتب پرداختم که گویى در کون و مکان خبرى نیست، جز یکمشت ورقپاره که به اسم علوم انسانى و معارف الهى و حقایق فلسفى، طالب را ــ که به فطرت الله مفطور است ــ از مقصد باز داشته و در حجاب اکبر فرو برده. اسفار اربعه با طول و عرضش از سفر به سوى دوست بازم داشت؛ نه از فتوحات، فتحى حاصل و نه از فصوصالحکم، حکمتى دست داد؛ چه رسد به غیر آنها که خود، داستان غمانگیزی دارد.[46]
امام خمینیرحمةاللهعلیه به صراحت بیان مىکند که کتب عرفانى پرآوازهاى چون «فتوحات مکّیه»، «فصوص الحکم» ابن عربى، «اسفار اربعه» ملاصدرا و نظایر آنها او را از سفر به سوى دوست باز داشته و در حجاب اکبر فرو برده است.
چهبسا عالمانی که معالأسف در دین، بدعت گذاشتند و ادعاهای پوچ نمودند، کارهای خلاف شرع کردند و باطل را بهجای حق به مردم نمایاندند تا جایی که منشأ بسیاری از بدبختیهای مردم، برخی از همین علمای فاسد و مفسد بودند؛ عالمانی که با انحرافشان در برابر حق میایستند و دیگران را از مسیر حق منحرف میسازند! در مقابل، منشأ بسیاری از خوشبختیها و هدایتهای مردم نیز همان عالمانی هستند که با اخلاص و زاهدانه در بین مردم زندگی میکنند و همچون امام خمینیرحمةاللهعلیه، محاسبات شرق و غرب عالم را بر هم زد.
قرآن کریم، عالمان بیعمل که جامعه و مردم را به انحراف میکشند به چهارپایان تشبیه کرده است. «کسانى که مکلف به تورات شدند، ولى حق آن را ادا نکردند، مانند درازگوشى هستند که کتابهایى حمل مىکند ــ آن را بر دوش مىکشد امّا چیزى از آن نمىفهمد ــ بد گروهى هستند کسانی که آیات خدا را انکار کردند و خداوند قوم ستمگر را هدایت نمىکند!»[47]
در بین روایات نیز در وصف عالم بیعمل و فاسد، بیاناتی از ائمه معصومین علیهمالسّلام آمده است. به فرموده رسول گرامی اسلام صلّیاللهعلیهوآله: «هرگاه عالِمی فاسد شود، عالَمی را فاسد میکند» [48] ؛ بنابراین، اگر عالمی در طریق حق نباشد، حقایق دین را برای مردم بیان نکند و در قلوب انسانها ایمان را نپروراند، شیطان مجسمی است که برای تخلفات خویش توجیهاتی را نیز بیان میکند! اساساً شیطان برای گمراه کردن علما دسیسههای عجیب و غریبتری را طراحی میکند و راه توجیه اشتباهات آنها را نیز خوب به آنان میآموزد.
به یکی از بزرگان گفتند: آیا اگر از شما غیبتی شود راضی میشوید؟ ایشان فرمودند: «مردم کوچه و بازار اگر غیبت کنند راضی میشوم، امّا از طلبهها نه؛ چون طلبه، اول انسان را فاسق و واجب الغیبه میکند و بعد غیبت انسان را میکند».
در اصفهان، استادی داشتم به نام آقا شیخ محمد حسن عالم. ایشان روزهای پنجشنبه و جمعه برای طلبهها منبر میرفت؛[49] البته چون در مسجد بزرگ بازار بود بازاریها هم میآمدند و پشت سر ایشان نماز میخواندند یادم هست یکبار بالای منبر دستی به ریشش کشید و گریه کرد. بعد گفت: من از این ناراحتم که در قیامت بخواهند مرا به جهنّم ببرند، پیش این بازاریها خجالت میکشم. این بازاریها من را بهعنوان یک عالم دینی با تقوا میشناسند. آنوقت اگر بخواهند مرا به جهنّم ببرند خجالت از خدا که بهجای خود، ولی خجالت از اینها یک مصیبت دیگری است!
مردم با یک حسن ظن خاصی به طلبه و روحانی نگاه میکنند. وقتی به یک روحانی میرسند میگویند برای ما دعا کنید که خدا در قیامت، شفاعت شما را نصیب ما بگرداند! دعا کنید در قیامت، خدا ما را بهوسیله شما نجات بدهد! از روی اخلاصی که دارند میآیند برای تبرک به عبای ما دست میکشند! این اخلاص آنها کار خودش را میکند؛ به خاطر همان خوشبینیای که به علما دارند، امّا واقعاً وضع منِ طلبه چگونه است؟! اگر زیر این عبا یک حیوان یا شیطانی باشد آنوقت چی؟! به هر حال، وضع ما طلبهها وضع حسّاسی است. از یک طرف با روایات زیادی مواجهیم که دربارهی ارزش علم و جایگاه عالم و ارزش کسی که مردم را هدایت میکند سخن میگوید. از طرف دیگر، روایاتی داریم که عالم بیعمل را سخت، نکوهش کرده است؛ پس باید واقعاً فکری کرد. ما که در این راه و طریق، قدم گذاشتیم باید بدانیم که سرباز امام زمان هستیم. مردم هم اینگونه انتظار دارند. پیغمبر خداصلّیاللهعلیهوآله و اهلبیت عصمت و طهارتعلیهمالسّلام هم اینگونه از ما انتظار دارند. پس چرا ما آنگونه نباشیم که آنها انتظار دارند؟!
16. ضعف اعتقاد
مشکل اساسی ما این است که نوعاً پایهی اعتقادی ما سست است. نه اینکه ما نمیتوانیم استدلال کنیم، نه؛ اگر کسی در مقام بحث بیاید ما حتی چند دلیل عقلی هم برای اثبات مسائل عقیدتی برایش میآوریم. سخنرانی میکنیم و ... امّا اینها در حد مفهوم است. مفهوم نمیتواند ما را سعادتمند کند. این مفاهیم هر چه میخواهد باشد، نمیتواند کاری بکند. این مفاهیم باید آن ایمانی را که عمل با آن باشد به بار آورد. حضرت امام رحمةاللهعلیه در تعبیری میفرمودند که: شیطان از من و شما عالمتر است. همه این مطالب اصول دین را میداند، امّا در عین حال کافر است. با اینکه عالم است در عین حال، کافر است. پس میشود که این مفاهیم در ذهن آدم باشد و کافر هم باشد! پس ایمان باید در دل باشد، تنها لقلقه زبان نباشد. مرتّب میگوییم ایمان، ولی در عمل، اثرش ظاهر نمیشود.
به مقداری که توانسته باشیم مطلب را برای نفسمان بباورانیم به همان مقدار عمل داریم. پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآله فرمودند: «مؤمنی که ایمان دارد زنا نمیکند».[50] پس چگونه است که گاهی شنیده میشود فلان آدم به ظاهر مؤمن و ظاهرالصلاح این گناه کبیره را مرتکب شده؟ پاسخش این است که اول روح ایمان از زنا کننده جدا میشود و بعد مرتکب زنا میشود.
17. شهود حقایق
رسول گرامی اسلام صلّیاللهعلیهوآله[51] روزی پس از نماز صبح ــ که طبق معمول، حضرت برمیگشتند و جستجویی در بین اصحاب میکردند، نگاه میکردند اگر فردی غایب بود از احوالش سؤال میکردند؛ این تفقّد را همیشه داشتند ــ برگشتند و به اصحاب نگاه کردند بین آنهایی که نماز خوانده بودند جوانی را دیدند پژمرده و رنگپریده با بدنی نحیف و لاغر و لبهای خشکیده و چشمهایی فرورفته؛ طوری که توجه پیغمبر را جلب کرد. پیامبر آن جوان را خواست و فرمود: جوان چگونه شب را به صبح آوردی؟ عرض کرد: یا رسول الله! من صبح کردم در حالی که یقین داشتم. سؤال کردند: علامت یقینت چیست؟ عرض کرد: یا رسول الله! علامت یقین این است که شبها خوابم نمیبرد. اکثر شبها بیدارم و نماز میخوانم، قرآن میخوانم و دعا میکنم. یا رسول الله! علامت یقینم این است که روزها روزهدارم و گرسنگی و تشنگی را تحمل میکنم؛ اینها علامت یقین من است. یا رسول الله! من در حالی هستم که قیامت را مشاهده میکنم. میبینم که مردم حضور پیدا کردهاند در محضر پروردگار عالم برای حساب و کتاب. دیوان اعمال آنها را میآورند و تمام جزئیات در آن هست. حساب و دقّت در حساب را مشاهده میکنم. یا رسول الله من بهشت را میبینم. اهل بهشت را داخل بهشت، متنعّم میبینم. میبینم آنها را همراه با لذت و خوشی و آنچه را که شما فرمودهاید و در قرآن هست. یا رسول الله! من جهنّم را مشاهده میکنم. صدای آه و ناله و فریاد جهنّمیان را میشنوم. آن صیحه آتش و فریاد جهنّمیان را میشنوم و امثال اینها.
کسی که یقین داشته باشد طبعاً اینگونه است که شب خوابش نمیبرد. اگر یقین داشته باشد حتی اگر احتمال هم بدهد، گناه نمیکند و عمل همراه ایمانش هست. وقتی جوان این حرفها را زد. پیامبر صلّیاللهعلیهوآله فرمودند: این بندهای است که خداوند قلبش را با ایمان، نورانی کرده است. بعد این جوان عرض کرد: یا رسول الله! دعا کنید که من شهید شوم. پیغمبر هم دعا کرد. بعد از مدتی در جهادی شهید شد.
این فرد تعارف نمیکرده است. در محضر پیامبر خدا میگوید که مشاهده میکند، پس برای اهلش در دنیا امکان مشاهده هم وجود دارد؛ یعنی کسی که نیروی ایمانش را تقویت کند بهجایی میرسد که بهشت و جهنم را مشاهده میکند ولی ما با این مفاهیم و با اینکه خودمان را عالم میدانیم، هنوز به آن یقین نرسیدهایم.
در روایات هست که: «العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء»؛[52] این علم است، نه رسائل و مکاسب و مفاهیم ذهنی!
[21]. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل،ج 2، ص28. پیرامون این حدیث در آینده، شرح و توضیحاتی بیان میشود.
[22]. قال علی علیهالسّلام: «العلم مقرون بالعمل فمن عَلِم عمِل و العلم یهتفُ بالعَمَل فإن أجابه والّا ارتحل عنه»؛ نهج البلاغه، حکمت 366.
[23]. «مِن علامات الفقه: الحلم و العلم و الصمت، إنَّ الصمت بابٌ من أبواب الحکمة، إنّ الصمت یکسب المحبّة و هو دلیلٌ علی الخیر» محمدباقر مجلسی، بحارالانوار،ج 71، ص274. در کتب روایی در باب اخلاف، فصلی در باره صمت، هست، مرحوم مجلسی در بحارالانوار،ج 71، ص274 ــ 360 و نیز محدّث قمی در سفینة البحار، واژههای «صمت» «کلم» و «لسن» توضیحات خوبی بیان کرده است، در ارشاد القلوب دیلمی نیز باب الصمت، وجود دارد.
[24]. «ما عبد الله بشیء أفضل من الصمت و المشی إلی بیته» محمدباقر مجلسی، بحارالانوار،ج 71، ص274؛ شیخ عباس قمی، سفینة البحار، واژه «صمت»ج 5، ص174.
[25]. «الزم الصمت تسلم»؛ شیخ عباس قمی، سفینة البحار،ج 5، ص175.
[26]. شیخ عباس قمی، سفینة البحار، واژه «صمت»،ج 5، ص175.
[27]. همان.
[28]. همان.
[29]. جعفر بن محمد عن ابیه قال: «جاء رجل الی النبیّ فقال یا رسول الله ما حقّ العلم قال: الانصات له قال: ثم مه، قال: الاستماع له، قال: ثمَّ مه. قال: الحفظ له، قال: ثم مه قال: العمل به قال: ثمّ مه، قال: نشره»؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار،ج 2، ص28، ح 8.
[30]. همان، ص32؛ «قال النبى صلّیاللهعلیهوآله: نعوذُ باللهِ من علمٍ لاینفع و هو العلمُ الّذى یضادُّ العمل بالإخلاصِ وَ اعلَم أنّ قلیلَ العلم یحتاجُ إلى کَثیرِ العَملِ لِأنّ علمَ ساعةٍ یلزَم صاحبَه استعمالَه طولَ عُمرِه».
[31]. همان، ص33؛ «عن النبى صلّیاللهعلیهوآله قال: العلمُ یهتِفُ بِالعمل فإن أجابَه و إلّا إرتَحَلَ عَنهُ».
[32]. صف(61): 2 - 3.
[33]. جلوههای اخلاقی زندگی علامه طباطبایی. درباره زندگی استاد عرفان ایشان (آیت الله آقای سید علی قاضی رحمةاللهعلیه) نیز کتابهایی منتشر شده است.
[34]. توبه(9): 122.
[35]. توبه(9): 122.
[36]. عن النبی صلّیاللهعلیهوآله انّه قال: «العلماء رجلان رجلٌ عالم آخذ بعلمه فهذا ناج و عالم تارک لعلمه فهذا هالک و انّ اهل النار لیتأذّون من ریح العالم التارک لعلمه و إنّ أشدَّ اهل النّار ندامةً و حسرة، رجلٌ دعا عبداً إلی الله فاستجاب له و قبل منه فأطاع الله فأدخله الله الجنّة و أدخل الداعی النّار بترکه علمه و اتّباعه الهوی و طول الآمل امّا اتّباع الهوی فیصدّ عن الحقّ و طول الامل ینسی الآخره»؛ کلینی، الکافی،ج 1، ص44، ح 1؛ و در چاپ دارالحدیث، ص108.
[37]. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار،ج 2، ص29؛ «امام صادق علیهالسّلام فرمود: من تعلّم لِله عزّوجلّ و عمِل للهِ و علّم لِله دُعِى فِى ملکوتِ السماواتِ عظیماً و قیل: تَعَلَّمَ لِلهِ و علّم لِله».
[38]. همان، ص31؛ «... و إیاکم أن تطلُب العلمَ لِخصالٍ اربع: لِتُباهُوا به العلماءَ، أو تماروا به السفهأ، أو تراؤوا به فى المجالس، أو تصرّفوا وجوهَ الناس إلَیکم للترؤّس، لا یستوى عند اللهِ فى العقوبةِ الّذین یعلَمون و الّذین لا یعلمونَ، نَفعَنا اللهُ و إیاکم بِما عَلِمنا و جَعَلَهُ لِوَجهِهِ خالِصاً إنّه سَمیعٌ مُجیبٌ».
[39]. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار،ج 2، ص31.
[40]. قال رسول الله صلّیاللهعلیهوآله: «العلماء ورثة الانبیاء»؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار،ج 1، ص164.
[41]. قال النبی صلّیاللهعلیهوآله: «العلم نورٌ یقذفه الله فی قلب من یشاء»؛ شهید ثانی، منیة المرید، ص167.
[42]. قال النبی صلّیاللهعلیهوآله: «العلم ودیعةُ الله فی أرضه و العلماء أمناؤهُ علیه فمن عمل بعلمه ادّی امانته و من لم یعمل بعلمه کُتب فی دیوان الخائنین»؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار،ج 2، ص36، ح 40.
[43]. «اشدُّ الناس عذاباً عالم لا ینتفع من علمه شیئاً»؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار،ج 2، ص37، ح 151.
[44]. «اوحی الله تبارک و تعالی الی داودعلیهالسّلام إنّ اهون ما انا صانع بعالم غیر عامل بعلمه اشدُّ من سبعین عقوبةً ... ان اخرج من قلبه حلاوة ذکری ...»؛ همان، ص32.
[45]. «و لیس إلی الله طریق یسلک إلّا بعلم و العلم زین المرء فی الدنیا و سائقه الی الجنة و یرسل رضوان الله تعالی؛ و العالم حقاً هو الذی ینطق عنه أعماله الصالحة اوراده الزاکیة لا لسانه و تساوله»؛ همان.
[46]. باده عشق؛ اشعار عارفانه امام خمینى و نامههاى عرفانى از او به همسر مرحوم سید احمد خمینی (خانم فاطمه طباطبایى) (9 آذر 1365).
[47]. مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاه ثُمَّ لَمْ یحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ>؛ سوره جمعه(62): 5.
[48]. قال النبی صلّیاللهعلیهوآله: «اذا فسد العالِم فسد العالَم»؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار،ج ۷۴، ص138.
[49]. جلوهای از شرح حال ایشان در آینده بیان میشود.
[50]. قال النّبی صلّیاللهعلیهوآله: «لایزنی الزانی حین یزنی و هو مؤمن»؛ همان،ج 68، ص294.
[51]. اسحاق بن عمّار قال سمعت اباعبدالله علیهالسّلام یقول: «انّ رسول الله صلّیاللهعلیهوآله صلّی بالناس الصبح فنظر الی شابٍّ فی المسجد و هو یخفق و یهوی برأسه مصفرّاً لونُهُ قَد نَحِفَ جسمه و غارت عیناه فی رأسه فقال له رسول اللهصلّیاللهعلیهوآله: کیف اصبحت یا فلان؟ قال: اصبحتُ یا رسول الله موقناً فعجب رسول الله من قوله و قال له: انّ لکلّ یقین حقیقة فما حقیقة یقینک؟ فقال: انّ یقینی یا رسول الله هو الذی احزننی و اسهر لیلی واظما هو اجری فعزفت نفسی عن الدنیا و ما فیها حتی کانی انظر الی عرش ربّی و قد نصب للحساب و حشر الخلائق لذلک و انا فیهم و کانّی انظر الی اهل الجنّة یتنعّمون فی الجنّة و یتعارفون علی الارائک متکئون و کانّی انظر الی اهل النار و هم فیها معذبون مصطرخون و کانّی الآن اسمع زفیر النار یدور فی مسامعی فقال رسول الله صلّیاللهعلیهوآله: هذا عبدٌ نوّر الله قلبه بالایمان. ثم قال له: الزم ما انت علیه؟ فقال الشاب: ادع الله لی یا رسول الله ان ارزق الشهادة معک فدعا له رسول الله»؛ همان،ج 70، ص159، ح 7.
[52]. مصباح الشریعة منسوب للامام جعفر الصادق علیهالسّلام، ص16.