عصمت پیامبران
خدا پیامبران را برگزید تا احکام و برنامههای حیات بخش دین را به طور کامل و بدون کم و زیاد در اختیار مردم قرار دهند، صراط مستقیم تکامل و قرب الیاللَّه را- که یک راه بیش نیست- به انسانها نشان دهند، آنان را در پیمودن راه سعادت و کمال یاری نمایند، ولایت و رهبریِ امت را بر عهده بگیرند و در اجرای قوانین الهی و پرورش فضایل انسانی بکوشند.
مسئولیت پیامبران در این خصوص در سه مرحله خلاصه میشود:
1. قوانین و برنامههای دین را از راه وحی دریافت میکنند؛
2. برنامه ها و پیامهای الهی را به مردم ابلاغ مینمایند؛
3. خودشان به احکام و دستورهای دین عمل کرده و مردم را نیز- در سخن و عمل- به دین الهی دعوت مینمایند.
منظور خدای متعال از ارسال پیامبران، زمانی تأمین میشود که در این سه مرحله معصوم باشند؛ یعنی در «دریافت» پیامهای الهی و «ابلاغ» آنها به مردم، از خطا، اشتباه و فراموشی محفوظ و در امان باشند. حال اگر معصوم نباشند چگونه میتوانند برنامههای حیات بخش دین را بدون تحریف و کم و زیاد در اختیار مردم قرار دهند؟ در این صورت آیا منظور خدای حکیم، از ارسال پیامبران به طور کامل تحقق مییابد؟ آیا مردم میتوانند اطمینان حاصل کنند که گفتههای پیامبران همان پیامهای الهی و برنامههای دین میباشد؟ نه. هرگز چنین نیست؛ بلکه پیامبران الهی باید از خطا و اشتباه و نسیان معصوم باشند تا بتوانند برنامههای دین را بدون کم و زیاد در اختیار مردم قرار دهند و خواست خدای متعال را تأمین کنند.
پیامبران در مرحله «عمل به احکام دین» نیز باید معصوم باشند، یعنی وظایف و واجبات را انجام دهند، محرمات و گناهان و کارهای زشت را ترک کنند، زیرا آنها نمونه کامل دین هستند و با عمل خود مردم را به کارهای نیک دعوت نموده و از کارهای بد باز میدارند. اگر پیامبران معصوم نباشند، چگونه میتوانند رهبری مردم را بر عهده گیرند و آنها را به نیکی دعوت نمایند؟
مردم هیچ گاه به کسی که خود بیراهه میرود و گفتارش بر خلاف کردارش میباشد اعتماد نمیکنند و گفته هایش را نمیپذیرند، چون میگویند: اگر راست میگفت و به گفتارش عقیده داشت، خود نیز عمل میکرد. در این صورت غالباً ترجیح میدهند که از اعمالش (که بر فرض مذکور با رسالت او همگام نبود) پیروی نمایند، نه گفتارش. لذا خدای متعال هرگز چنین فردی را به پیامبری مبعوث نمیکند.
بنابراین عقل انسان به ضرورت معصوم بودن پیامبران گواهی میدهد و نیازی به ذکر مفصل آیات و روایات نیست، اما در آینده به بعضی از برهانهای نقلی نیز اشاره خواهیم کرد.
فلسفه عصمت
در گذشته به این نتیجه رسیدیم که پیامبران از ارتکاب گناه، خطا و نسیان معصوم هستند. اکنون این سؤال مطرح میشود که: فلسفه عصمت چیست؟
چرا بعضی از انسانها معصوماند و بعضی نه؟ از آن جا که همه انسانها در انسان بودن مشترک و جایزالخطا میباشند، چرا تنها بعضی از انسانها از اشتباه مصونند؟ چه عاملی به بعضی انسانها آن چنان قدرت و مصونیتی میدهد تا بر تمایلات نفسانی خویش چیره شوند و اراده گناه نکنند؟ عامل اصلی و منشأ این مصونیتها چیست؟
به عقیده ما «عصمت» صفت نفسانی و ملکه نیرومند باطنی است که معصوم را از ارتکاب گناه، خلاف، اشتباه و مانند آن باز میدارد. عامل و منشأ وجود چنین صفتی همان «ایمان کامل» میباشد که از مرحله مفهوم و هیئت ذهنی فراتر رفته و به صورت یقین و مشاهده حضوری درآمده است. انسانی که در خداشناسی و عقیده به معاد، به مرتبه اعلا رسیده و با چشم باطن، عظمت و جلال پروردگار جهان را مشاهده میکند و آثار اعمال و اخلاق نیک و تبعات رفتار و اخلاق بد را عیناً مشاهده مینماید، از گناه و عصیان بیزار است و با بصیرت و از روی اختیار و اراده، مطیع فرمانهای الهی خواهد بود و خواسته و تمایلات نفسانی خود را کنترل میکند و هرگز از مرز بندگی و تسلیم در برابر دستورهای الهی تجاوز نخواهد کرد.
از سوی دیگر، وجود چنین بصیرتی پشتوانه نیرومندی است که از وقوع خطا و نسیان در تلقی وحی و ابلاغ آن به مردم، جلوگیری میکند. پیامهای الهی را حضوراً مشاهده و آنها را از خزاین علوم غیبی دریافت مینماید. از همین رو از خطا و اشتباه معصوم است.
از آن جا که وجود چنین انسان کامل و معصومی برای پیامبری ضرورت دارد، خداوند سبحان نظام آفرینش را به گونهای تنظیم نموده که در مواقع لازم دارای چنین فردی باشد.
گفتنی است که گرچه پیامبر، معصوم است و هیچ گاه گناه نمیکند، اما لازمهاش این نیست که اختیار و قدرت معصیت از او سلب شده باشد، بلکه پیامبر نیز مانند سایر مردم، در ارتکاب گناه، هم اختیار دارد و هم قدرت، منتها در اثر ایمان قوی و بصیرت کاملی که با موهبت الهی در وجودش نهاده شده، با اختیار و اراده، کارهای زشت را ترک میکند و مرتکب معصیت نمیشود.
در این جا به چند نمونه از برهانهای نقلی که بر لزوم معصوم بودن پیامبران دلالت میکند اشاره مینماییم:
خدای متعال در قرآن میفرماید:
دانای نهان است و کسی را بر غیب خود مطلع نمیکند، مگر پیامبری که از او خشنود باشد و برای او از پیش رو و پشت سرش نگهبانانی میگمارد تا بداند که پیامبران پیامهای خدا را رسانیدهاند؛ و خدا بر آن چه رسولان دارند احاطه دارد و هر چیزی را به عدد شماره کرده است. [1]
علامه طباطبایی در تفسیر همین آیه نوشته است:
ظاهر آیه نشان میدهد که خدا پیامبرانش را به وحی اختصاص داده و با یک نیروی پنهانی از آنان مراقبت میکند. این که خدا بر پیامبران احاطه دارد، برای نگهداری وحی از نابودی و تغییر و تبدّلی است که شیطان یا دیگران انجام میدهند. این کار به سبب پیوستن رسالت به مرحله ظهور است. مشابه آیه مذکور آیهای است که از زبان فرشتگان میفرماید:
هیچ چیزی را فرو نمیبریم مگر به فرمان خدای تو. (نگهداری) آنچه پیش روی ما و پشت سر ما و میانه آن است از آن اوست و خدای تو فراموشکار نخواهد (بود.)
آیات دلالت میکنند که وحی از آغاز نزول تا هنگامی که به گوش مردم میرسد حراست میگردد و از هرگونه تغییری حفاظت میشود. [2]
نیز در همین زمینه آورده است: به طور مطلق، آیه (آنان هدایت یافتگانند، پس به هدایتشان اقتدا کن) بر عصمت پیامبران دلالت دارد، پس همه آنها هدایت شدهاند و خدا فرموده (کسی که خدا گمراهش کند، هدایت گری ندارد و هر که او هدایتش میکند گمراه کنندهای ندارد) و باز فرموده (هر که را خدا هدایت کند او هدایتگر است) پس خدا هدایت شدگان خویش را از هر گمراه و هر نوع گمراهیای که بخواهد در آنان نفوذ کند مصون داشته است، یعنی از هر گونه معصیتی در امانند، چون معصیت هم نوعی گمراهی است. [3][4]
[1]. جن (72) آیات 28- 26: «عالِمُ الغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَداً* إِلّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُک مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً* لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحاطَ بِما لَدَیْهِمْ وَأَحْصى کُلَّ شَىءٍ عَدَداً».
[2]. المیزان، ج 2، ص 139.
[3]. باز هم علامه مینویسد: «و یدلّ علی عصمتهم مطلقاً قوله تعالی: «أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ» فجمیعهم علیهم السّلام کتب علیهم الهدایة و قد قال «وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ»«وَمَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ» و قد قال: «مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ المُهْتَدِى» فنفى عن المهتدین بهدایته کلّ مضلّ یؤثر فیهم بضلال فلا یوجد فیهم ضلال و کلّ معصیة ضلال» المیزان، ج 2، ص 140، آیاتی که در سخن مرحوم علامه آمده بود به ترتیب: انعام (6) آیه 90؛ زمر (39) آیات 23 و 37؛ اعراف (7) آیه 178.
[4] امینی، ابراهیم، پیامبری و پیامبر اسلام، 1 جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: سوم، 1386.