پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

ارتباط پیامبر با فرشته از دیدگاه فلاسفه اسلام

ارتباط پیامبر با فرشته از دیدگاه فلاسفه اسلام

فلاسفه اسلام در موضوع ارتباط پیامبر با فرشته وحی سخنانی دارند که مطالعه آن‌ها می‌تواند در توجیه مطلب مفید باشد:

ابن خلدون می‌نویسد:

فوق این عالم بشری، عالم روحانیت و ملائکه است. نفس انسان این استعداد را دارد که از جنبه بشری منسلخ شود و به عالم فرشتگان که فوق این عالم است صعود نماید، و در لحظه‌ای از لحظات در زمره ملائکه قرارگیرد، علوم و معارف را از آن عالم بگیرد و دوباره به بشریت خویش بازگردد، و آنچه را از آن‌جا گرفته به مردم ابلاغ کند. معنای وحی و خطاب ملائکه نیز همین است.[223]

صدرالمتألهین در این باره می‌نویسد:

وقتی روح پیامبر به عالم ملائکه یعنی عالم وحی ربانی صعود کرد، کلام خدا، یعنی اعلام حقایق را در مقام «قاب قوسین أو أدنی» که مقام قرب الهی و مقعد صدق است، استماع می‌نماید. وحی در این‌جا عبارت از کلام حقیقی ربانی است.

و هم‌چنین وقتی روح پیامبر با ملائکه علیین ارتباط برقرارساخت صدای قلم و القای کلام آنان را خواهد شنید. کلام آن‌ها همان کلام خداست که بر قلوب آنان نازل گشته است، زیرا این فرشتگان در مقام قرب الهی واقع شده‌اند. چنان که پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله خبر داد که در شب معراج به مقامی رسیدم که صدای قلم فرشتگان را می‌شنیدم. وقتی روح پیامبر از عالم بالا به ساحت ملکوت سماوی فرود آمد آنچه را در عالم ارواح قَدَریه مشاهده کرده صورت آن‌ها برایش تمثّل پیدا می‌کند، و به ظاهرش سرایت می‌نماید. و به همین جهت حالتی شبیه دهشت و خواب بر حواس او عارض می‌شود. قبلاً گفته شد که روح قدسی پیامبر در حد وسط بین ملک و ملکوت واقع شده و هر دو جانب را نگه می‌دارد، پس مشاعر و حواس خود را به کار می‌گیرد، لیکن نه در طریق اهداف حیوانی بلکه در راه سلوک به سوی پروردگار جهان. پس مشاعر در طریق معرفت و اطاعتِ از خدا از نفس پیروی خواهند کرد.

هنگامی که چنین انسانی «پیامبر» بدون وجود حجاب خارجی مورد خطاب خداوند سبحان قرار گرفت ـ چه خطاب بی‌واسطه باشد یا با واسطه فرشته وحی و با عالم غیب ارتباط پیدا کرد، نقشی از ملکوت و صورتی از جبروت در نفس او منعکس خواهد شد، و در اثر آن، مثالی از وحی و حامل آن در حسّ‌باطن او نیز تجلّی خواهد یافت. در چنین هنگامی حس ظاهر پیامبر به جانب فوق جذب می‌شود و صورتی از واقع برایش تمثل خواهد یافت. ناگفته نماند که این صورت‌ها و تمثّلات واقعیت دارند و از احلام و خیالات باطله نیستند.

بنابراین، فرشته با صورتی محسوس برای پیامبر تمثّل می‌یابد تا تاب تحمل مشاهده آن را داشته باشد. پس پیامبر فرشته را به صورتی غیر از صورت واقعی و نفس‌الامری خود مشاهده می‌کند، زیرا موجود مجرّد و امری وقتی به عالم خلق تنزّل و تجلّی نمود موجودی خلقی و محدود خواهدشد. و به همین جهت به صورت موجودی خلقی مشاهده می‌شود و کلامش مسموع می‌گردد، با این که در مراحل عالی‌تر وحی  معقول بود. و گاهی به صورت لوحی مکتوب مشاهده می‌شود.

بنابراین، فرشته وحی و کلام و کتاب او از جهان غیب و باطن به مشاعر حسی و قوای مدرکه پیامبر نزول می‌کنند، لیکن این تنزّل به معنای انتقال و تجافی فرشته از مقام خود نیست، بلکه به معنای حرکت و نزول پیامبر از نشئه باطن به سوی نشئه ظاهر است، برخلاف سیر اول او که از عالم شهادت و حس به عالم غیب داشت.[224]

خلاصه سخن این دانشمندان چنین است: روح نورانی و ملکوتی پیامبر در یک سفر باطنی و روحانی به سوی عالم ملائکه که خزینه علوم و معارف الهی است صعود می‌نماید، با چشم قلب فرشته وحی را مشاهده می‌کند. و با گوش باطن کلام او را که همان کلام خداست استماع می‌نماید. در چنین حالی علوم و معارف موجود در نفس نورانی فرشتؤِ وحی در قلب نورانی پیامبر منعکس می‌گردد.

و با توجه به این که روح قدسی پیامبر در بین ملک و ملکوت واقع شده و می‌تواند در زمان واحد جنبه ملکی و ملکوتی خود را نگه‌دارد، در حال مشاهده جهان غیب و مشاهده جبرئیل و استماع سخن او به وسیله روح قدسی و چشم و گوش باطن، در همان حال انعکاسات نفسانی او به قوه خیال و حس مشترک و حواس ظاهر نیز تنزّل و تجلّی می‌نماید. در این تنزّل جبرئیل به صورت انسانی زیبا و آشنا برایش تمثّل پیدا می‌کند. پیامبر او را مشاهده می‌کند و کلامش را استماع می‌نماید.

.

[223] . مقدمه ابن خلدون، ص598 .

[224] . مفاتیح‌الغیب، ص36؛ اسفار، جزء دوم از سفر سوم، ص27.