پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

مذاكره عروسى، جشن عروسى

على علیه السلام مى فرماید: حدود یک ماه طول کشید و من خجالت مى کشیدم با پیغمبر درباره ى فاطمه صحبت کنم، ولى گاهى که خلوت مى شد مى فرمود: یا على چه همسر نیکو و زیبائى نصیبت شد؟ بهترین زنان عالم را تزویج تو کردم.

روزى برادرم عقیل پیش من آمد و گفت: برادر جان! من از ازدواج تو بسیار مسرور هستم. چرا از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله خواهش نمى کنى که فاطمه را به خانه ات بفرستد تا بوسیله ى عروسى شما، چشم ما روشن گردد؟ پاسخ دادم: خیلى میل دارم عروسى کنم اما از رسول خدا خجالت مى کشم. عقیل گفت: تو را به خدا سوگند! هم اکنون با من بیا تا خدمت پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) برویم.

على با برادرش عقیل آهنگ منزل رسول خدا نمودند. در بین راه به«ام ایمن» برخورد کرده جریان را برایش گفتند. ام ایمن گفت: اجازه بدهید من با رسول خدا در این باره مذاکره کنم، زیرا در اینگونه امور، حرف زنها مؤثرتر است.

ام سلمه و سایر زنان از قضیه خبردار شدند و خدمت پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله مشرف گشتند. عرض کردند: یا رسول اللَّه! پدر و مادرمان به فدایت، براى موضوعى خدمت شما رسیده ایم که اگر خدیجه زنده بود چشمش بدان روشن مى شد. وقتى پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) نام خدیجه را شنید اشکش جارى شد و فرمود: خدیجه؟! کجا مانند خدیجه پیدا مى شود؟ هنگامى که مردم مرا تکذیب نمودند مرا تصدیق کرد و براى ترویج دین خدا، اموالش را در اختیار من قرار داد. خدیجه زنى بود که خدا بر من وحى فرستاد که بدو بشارت دهم خانه اى از زمرد در بهشت بدو عطا خواهد کرد.

ام سلمه عرض کرد: پدر و مادرم فدایت شود، شما هر چه درباره ى خدیجه مى فرمایید صحیح است. خدا ما را با او محشور گرداند. یا رسول اللَّه! برادر و پسرعموى شما میل دارد همسرش را به منزل ببرد.

فرمود: پس چرا خودش در این باره صحبتى نمى کند؟ عرض کرد: خجالت مى کشد.

پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) به ام ایمن فرمود: على را نزد من حاضر کن. و قتى على (علیه السلام) خدمت پیغمبر مشرف شد فرمود: یا على! آیا میل دارى همسرت را به منزل ببرى.

عرض کرد: آرى یا رسول اللَّه.

فرمود: خدا مبارک کند، همین امشب یا فردا شب وسائل عروسى را فراهم مى کنم.

سپس به زنانش فرمود: فاطمه را زینت کنید و خوشبویش نمایید و اطاقى را برایش فرش کنید تا مراسم عروسى را برگزار کنیم. [بحارالانوار ج 43 ص 130- 132.]

 

جشن عروسى

پیغمبر اکرم به على فرمود: در عروسى باید ولیمه داده شود، من دوست دارم امتم در عروسیها ولیمه بدهند.

«سعد» که در مجلس حاضر بود عرض کرد: من یک گوسفند براى جشن شما تقدیم مى کنم.

گروهى دیگر از اصحاب نیز در حدود توانایى خودشان کمک کردند.

رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله به بلال فرمود: یک گوسفند بیاور و به على (علیه السلام) فرمود: حیوانى ذبح کن. و ده درهم پول به او داد و فرمود: قدرى روغن و خرما و کشک تهیه کن. نان هم تهیه کردند. سپس به على فرمود: هر که را مى خواهى براى صرف غذا دعوت کن. على بن ابى طالب علیه السلام گروه زیادى از اصحاب را دعوت نمود. گوشتها را پختند و بوسیله ى روغن و خرما و کشک غذائى تهیه نمودند.

چون جمعیت مدعوین زیاد بود و وسائل پذیرائى نداشتند پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله وسلّم) دستور داد مهمانان جشن، ده نفر ده نفر داخل شوند و غذا میل کنند. در آن جشن تاریخى، عباس و حمزه عموهاى پیغمبر و على بن ابى طالب و برادرش عقیل از مدعوین پذیرایى مى نمودند. سفره اى گستردند و اصحاب، ده نفر ده نفر داخل مى شدند. رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) با دست مبارک غذا مى کشید و مهمانان پذیرائى مى شدند، پس از سیر شدن، بیرون مى رفتند و ده نفر دیگر داخل مى شدند. بدین منوال گروه کثیرى غذا خوردند. و به برکت دست رسول خدا همه سیر شدند. سپس دستور داد بقیه ى غذاها را به خانه ى فقرا و بیچارگانى که از حضور در مجلس ولیمه معذور بودند ببرند یک ظرف غذا هم براى فاطمه و على علیهماالسلام کنار بگذارند. [بحار ج 43 ص 132 و 137 و 114 و 106.]