پیشگفتار
بسم الله الرحمن الرحیم
امامت، مسئله کهنه و بىخاصیتى نیست تا گفته شود: زمان آن گذشته و بحث درباره آن جز سرگرمى و اتلاف وقت و احیاناً دامن زدن به اختلافات دیرینه مذهبى سودى ندارد. حضرت على خلیفه بلا فصل پیامبر باشد یا خلیفه چهارم، هر چه باشد و حق با هر کس باشد زمان آن گذشته و در زندگى حاضر ما تأثیرى ندارد.
در پاسخ این سخن مىتوان گفت: در مباحث آینده این کتاب به اثبات خواهد رسید که مسئله امامت یکى از مهمترین و حیاتىترین مسائل اسلامى است و در این زمان و همه زمانها حضور مستمر داشته و خواهد داشت، در شئون مختلف زندگى کاملًا تأثیر دارد و مسئولیتآفرین است. و از همین رهگذر در احادیث فراوانى شناخت امام در هر زمان به عنوان یک وظیفه مهم اسلامى و از نشانههاى ایمان به شمار رفته و ترک آن در حد ضلال و گمراهى معرفى شده است. از باب نمونه:
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: هر کس بدون امام بمیرد به مرگ جاهلیت مرده است.[1]
و نیز فرمود: هر کس بمیرد در حالى که امام خود را نشناخته باشد به مرگ جاهلیت مرده است.[2]
ابن ابى یعفور گفت: از امام صادق علیه السلام درباره حدیث پیامبر که فرموده:
«من ماتَ ولیس له إمام فمیتته میتةً جاهلیّةً»
سؤالى کردم، که آیا مراد مرگ در حال کفر است؟ فرمود: منظور مرگ در حال ضلالت و گمراهى است. عرض کردم: پس هر کس در این زمان بمیرد در حالى که امام نداشته باشد به مرگ جاهلیت مرده است؟ فرمود: آرى.[3]
فضیل بن یسار از امام صادق علیه السلام روایت کرده رسول خدا صلى الله علیه و آله فرموده: هر کس بمیرد در حالى که امامى نداشته است مرگ او مرگ جاهلیت خواهد بود.
فضیل به امام عرض کرد: آیا رسول خدا این مطلب را فرموده است؟ امام فرمود: آرى، به خدا سوگند. راوى عرض کرد: پس اگر کسى بمیرد در حالى که امامى ندارد به مرگ جاهلیت خواهد مرد؟ فرمود: آرى چنین است.[4]
و احادیث فراوانى دیگر به همین مضمون. از این احادیث استفاده مىشود که شناخت امام بر هر مسلمانى از اوجب واجبات است. اکنون دو سؤال مهم مطرح مىشود: یکى این که مقصود از شناخت امام چیست؟ آیا شناخت شناسنامهاى است؟ یا چیز دیگرى مراد است؟
سؤال دوم این که: شناخت امام، آن هم با آن همه تأکیداتى که در احادیث آمده، چه سودى دارد؟ مخصوصاً با توجه به این که دوران امامت به حسب ظاهر سپرى شده است، و در زمان حاضر شخص یا اشخاصى وجود ندارند که احتمال امامت دربارهشان برود تا مأمور به تحقیق وشناسى امام واقعى باشیم؟ با توجه به وضع موجود آیا بهتر نیست مسئله امامت و بحث و جدال درباره آن را رها سازیم و به مسائل مهمتر اسلامى بپردازیم؟
در پاسخ به سؤال اول مىتوان گفت: چنان که در مباحث آینده همین کتاب به اثبات خواهد رسید، امامت و پیشوایى در اسلام از جایگاه بسیار رفیع و بلندى برخوردار است و انسانهاى عادى صلاحیت تصدى چنین مقام بلندى را ندارند، بلکه تنها کسانى صلاحیت رسیدن به چنین مقام والایى را دارند که از ویژگىهایى برخوردار باشند که مهمترین آنها عبارت است از:
1. علم به همه علوم و معارف و احکام و قوانین شریعت که از جانب خدا بر پیامبر صلى الله علیه و آله وحى شده است. یعنى امام خزینهدار علوم نبوت است و باید چنین باشد.
2. امام باید در اخذ علوم و معارف دین و ضبط و نگهدارى و نشر آنها، از خطا و اشتباه و نسیان مصون و معصوم باشد.
3. از ارتکاب گناه و تخلف از دستورهاى شریعت نیز باید معصوم و پاک باشد. خود به احکام دین عمل کند تا مردم از گفتار و رفتار و اخلاقش درس دیندارى بیاموزند.
بنابراین، شناختى که در احادیث بر آن تأکید شده تنها شناخت شناسنامهاى نیست، بلکه شناخت و احراز شخصیت ممتاز علمى، عملى، اخلاقى، فضائل و کمالات ذاتى، منظور است.
با توجه به آن چه در پاسخ به سؤال اول گفته شد پاسخ به سؤال دوم نیز روشن مىشود، چون اگر امام را خزینهدار همه علوم و معارف و احکام و قوانین شریعت دانستیم، هر مسلمانى وظیفه دارد در فرا گرفتن علوم و وظایف دینى خود، به امام مراجعه کند و از آن منبع اصیل و معتبر استفاده نماید. بنابراین، تحقیق و کنجکاوى در شناخت امام واقعى، به منظور اخذ علوم دین از او، یکى از ضرورىترین مسائل هر انسان مسلمانى است که به سعادت دنیوى و اخروى خویش مىاندیشد، معلوم است که چنین وظیفه مهمى اختصاص به زمان خاصى ندارد بلکه در همه زمانها مورد نیاز مىباشد. مگر مردم این زمان وظیفه ندارند احکام اصیل و واقعى اسلام را بیاموزند و بدانها عمل کنند؟ مگر پیامبر اسلام قرآن و عترت را به عنوان دو منبع و مرجع معتبر علمى معرفى نکرده است؟ پس مسلمانها در همه زمانها وظیفه دارند در شناخت مصادیق عترت معصوم تلاش و کنجکاوى نمایند، آنان را بیابند و از گفتار، رفتار، و اخلاقشان استفاده کنند. به علاوه با توجه به این که تنها امام معصوم است که از جانب خداى متعال براى زمامدارى امت اسلام تعیین و معرفى شده و خلیفه راستین پیامبر است و حق حاکمیت دارد، و با وجود او دیگرى حق حاکمیت ندارد. بنابراین مردم، در همه زمانها وظیفه دارند در پیدا کردن امام و حاکم راستین و زمینهسازى در جهت تأسیس حاکمیت او کنجکاوى و تلاش کنند، تا حق به حقدار واقعى برسد.
معلوم است که این مسئله نیز اختصاص به زمان و مکان و انسانهاى زمانى دون زمانى ندارد. چون نیاز به حکومت مشروع اسلامى، از نیازهاى اولیه امت اسلام بوده است.
کتاب حاضر نیز به همین منظور، و در سطح جوانان، نگارش یافته و مىتواند در این خصوص به آنان کمک نماید. کتاب در چهار بخش تنظیم شده است:
بخش اول: تعریف امامت و امتیازهاى امامان.
بخش دوم: عترت و اهل بیت در قرآن و احادیث.
بخش سوم: معرفى امامان و ادله امامت.
بخش چهارم: نصوص بر هر یک از امامان. فضائل و مکارم اخلاق، علم و دانش، عبادت و سیر و سلوک معنوى آن بندگان برگزیده الهى. به منظور اقتدا و پیروى از آنان. بخش مهم کتاب نیز همین است.
امید است که امت اسلام به ویژه جوانان عزیز بیش از پیش به زندگى معنوى آن بندگان برگزیده خداى متعال توجه نمایند و درس زندگى بیاموزند، و در همه جا آنان را پیشوا و مقتداى خود قرار دهند. شیعه واقعى بودن جز همین معنا چیزى نیست.
ابراهیم امینى
22/ 11/ 1387[5]
[1]. مسند احمد، ج 4، ص 96: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: من مات بغیر إمام مات میتةً جاهلیّةً.
[2]. بحارالأنوار، ج 23، ص 67: قال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله: من مات وهو لا یعرف إمامه مات میتةً جاهلیّةً.
[3]. کافى، ج 1، ص 376: ابن یعفور قال: سألت أبا عبدالله علیه السلام عن قول رسول اللَّه:« من مات ولیس له امام فمیتته میتةً جاهلیّةً» قال: قلت: فمیتة کفر؟ قال:« میتة ضلال» قلت: فمن مات الیوم و لیس له إمام فمیتته میتة جاهلیة؟ فقال:« نعم».
[4]. کافى، ج 1، ص 376: فضیل بن یسار قال: قال ابتداءاً أبو عبدالله علیه السلام یوماً: قال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله: من مات ولیس علیه إمام فمیتته جاهلیة، فقلت: قال ذلک رسول اللَّه صلى الله علیه و آله؟ فقال: أی والله! قد قال. فقلت فکلّ من مات ولیس له إمام فمیتته جاهلیة؟ قال: نعم.
[5] امینى، ابراهیم، امامت و امامان علیهم السلام، 1جلد، موسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: اول، 1388.