بخش دوم:
رابطه خودسازی با خودشناسی
انسانشناسی
انسان، خواهان آگاهی و افزایش اطلاعات خویش است. حسّ کنجکاوی، جست و جوگری در بشر وجود دارد، ولی این جا چند پرسش مهّم وجود دارد: کسب دانش برای چه؟ چه اندازه؟ چه زمان؟ کدام یک از دانشها و... .
هر چند اکنون نمیخواهیم به بررسی و پاسخ این پرسشها بپردازیم، تأکید داریم که از مهمترین دانشهای مورد نیازما «خودشناسی» است، زیرا پایه و مایه بسیاری از معرفتهاست.
در اهمیت خودشناسی، چند حدیث ارزشمند از حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل میشود:
خودشناسی سودمندترین معرفتهاست.[44]
برای انسان، همین شناخت بس که خود را بشناسد.[45]
برترین خردمندی، خودشناسی انسان است، پس هر که خود را شناخت خردمند شد و هر که نسبت به خویش جاهل شد، گمراه گشت.[46]
در شگفتم از کسی که گمشده خود را میجوید، امّا خویش را گم کرده و آن را نمیجوید.[47]
بدون انسان شناسی صحیح، سه محور اساسی اندیشه بشری؛ یعنی: خدا، جهان و انسان، تبیین و تفسیر نخواهد شد. از اینرو، در بسیاری از احادیث، «معرفت نفس» مقدمه معرفت خدا دانسته شده است. حضرت امیرالمؤمنین میفرماید:
هر که خود را بشناسد پروردگارش را شناخته است.[48]
و در روایت است:
هر که به نفس خویش آگاهتر باشد، به خدای خویش عارفتر است.[49]
همچنین امام علی علیهالسلام میفرماید:
در شگفتم نسبت به کسی که خود را نمیشناسد چگونه پروردگارش را میشناسد!.[50]
یکی از راههای خداشناسی، سیر انفسی است، اگر خود را صد در صد نیازمند و وابسته دانستیم مثل تصویری که در آینه وجود دارد، ولی وابسته به صاحب تصویر است، بهتر میتوانیم خدا را بشناسیم، یا اگر خود را همواره در حال تغییر و تبدّل بیابیم، راحتتر خود را نیازمند خالق غنی مییابیم و... .
انسانشناسی و جهانشناسی
اگر انسان، به درستی به خویش و قلمرو و ابعاد خود آگاه شد میتواند جهان را درست بشناسد. اگر در انسان شناسی آشکار شود که وجودی پیش از این دنیا داشته و پس از این نیز در جهانی دیگر خواهد زیست، این دیدگاه، تفسیر خاصی از جهان را در اختیار ما میگذارد، اگر هدف آفرینش انسان را، خداپرستی و تقرّب به خدا بدانیم، این جهان به منزله ابزاری برای عبادت و رسیدن ما به سعادت تفسیر میشود، ولی اگر مثل مادی گرایان، خود را اصیل پنداشتیم، همه چیز را در راه رفاه بدن خویش تفسیر میکنیم و خود را نیز با مرگ، نابود و هیچ میپنداریم، نظیر چوب درختی که میخشکد و میپوسد و هیچ میگردد.
بسیاری از مشکلات امروز جامعه، به دیدگاه نادرست درباره انسان باز میگردد. انسان مداری مادی، روح تفکر حاکم بر غرب است که بر تفکر مادی بریده از وحی پا فشاری دارد. بر این مبنا، عقل به برداشتهای تجربی عمل میکند و از معلومات مستقل از تجربه محروم است.
یکی از پیآمدهای انسان مداری مادی، سکولاریسم و دخالت ندادن دین در عرصه مناسبات اجتماعی است. این نگاه مادی گرایانه که انسان را نظیر یک ماشین میشناسد بحرانهای زیادی آفریده است، مانند: بحران هویّت انسان، از خود بیگانگی، بالا رفتن آمار بیماریهای روانی و خودکشی، بیبند و باری، سست شدن اخلاق و روابط عاطفی انسانها و نیز پیدایش دو جنگ بزرگ اول و دوم جهانی با خسارت وحشتناک که همه، بخشی از عواقب تفکر مادی جدید درباره انسان بود.
این مشکلات از این جهت رخ میدهد که انسان را تنها در یکی از ابعادش خلاصه کردند و تنها به علم و عقل و تجربه و ماده بسنده کردند و از سایر ابعاد انسان و نیز از عقل معطوف به وحی، چشم پوشیدند.
ضرورت خودشناسی
برای پیبردن به ضرورت خودشناسی، نیازی به دلیلهای پیچیده و دشوار نیست، زیرا کاملاً عاقلانه است که هر کس که خود را دوست دارد، به خود بپردازد و به سعادت و نجات خویش فکر کند و در صدد شناخت ماهیت خود، کمالات و راه رسیدن به آنها برآید به ویژه که هر کار یا نیّتی، در ساختار درونی ما و شاکله شخصّیت و چهره روح ما مؤثر است.[51] ازاینرو، میتوان گفت: غفلت از خود و سرگرم شدن به چیزهایی که در کمال و سعادت آدمی مؤثّر نیست، بی خردی است. بنابراین، خویشتن شناسی، شناخت آغاز و فرجام خود و کمالاتی که باید به آنها نایل گردیم، از ضروریترین امور است.
انسان موجود ترکیبی
انسان مرکب از جسم و جان است، چنان نیست که آدمی فقط در بدن خلاصه گردد، علاوه بر جسمِ عنصرىِ مادّی، دارای گوهر ارزشمند دیگری است که از آن به «نفس» «روح» و «جان» تعبیر میکنیم. از نظر جسمی خواص و آثاری دارد، مانند: وزن، طول، عرض، عمق، شکل، رنگ و نظیر سایر جانداران به آب و نان و هوا و... نیازمند است و دوران کودکی، میانسالی، بزرگسالی و ضعف و از کار افتادگی دارد.
نفس عاقله انسانی، موجودی است مجرّد از مادّه و عوارض آن که میتوان با آن، تفکّر، تعقّل و کلیّات را درک نمود. روح، در حال رشد است، ولی پیری و مرگ و نابودی ندارد.
رابطه جسم و جان
به هنگام وفات افراد گفته میشود: «فلانی مرغ روحش از کالبد تن، یا قفس آزاد شد» این تشبیه که جان را همانند پرنده ای زندانی در بدن میدانند، تنها تعبیری ادبی است نه حقیقی. برخی نیز به اشتباه، تصوّر میکنند روح در سراسر بدن پخش است، مثل عطری که در برگ گل پخش شده است. این تصویر نیز نادرست است، زیرا جانبازی که دستان و پاهایش قطع شده باشد، چیزی از روحش کاسته نمیگردد. از باب تشبیه و تنظیر (البته با یک تفاوت بسیار مهم؛ یعنی نوعی وحدت بین راکب و مرکب)، میگوییم تقریبا رابطه روح و بدن، بسانِ رابطه راننده و خودرو، ملوان و کشتی است. در عین حالی که به مرکب و ابزار نیاز است، تمامی اراده و اختیار در دست روح است نه مرکب و روح مهمتر است، پس از مرگ، در عالم برزخ که بدن مادی معمولاً میپوسد روح با بدن برزخی که به همراه دارد، دارای حیات و ادراک است. در حدیثی از امام صادق علیهالسلام، رابطه روح و بدن به گوهری تشبیه شده است که در صندوقی باشد. میفرماید:
مثل رابطه روح مؤمن و بدنش همچون گوهری است در صندوق که وقتی از آن خارج میشود، صندوق [ دنیوی] را دور میاندازند و به آن اعتنا نمیکنند. ارواح، با بدن مادّی ممزوج و آمیخته نمیشوند و به آن تکیه نمیکنند، بلکه آنها سوار بر بدن و احاطه کننده بر بدن هستند.[52]
ابعاد و مراتب نفس
در وجود ما یک نفس یا روح وجود دارد که دارای دو مرتبه عالی و پایین است. از درجه بالا و عالی به بعد روحی و انسانی تعبیر میکنیم و از درجه پایین به بعد حیوانی و مادّی.
به تعبیری دیگر، یک انسان دوگونه شخصیت و هویّت و گرایش دارد: یکی منِ حیوانی و دیگری منِ ملکوتی و انسانی. نشانه های من حیوانی، این جملات است: من میخورم، می آشامم، راه میروم، خوشگذرانی میکنم، همچنین بسیاری از رذایل اخلاقی: مثل: دروغ، خیانت، شهوت پرستی، حیله گری، حرص و آز از لوازم و صفات همین بعد حیوانی ماست. و نشانه های من ملکوتی و انسانی ما این قبیل تعبیرهاست:
من فکر میکنم، خدا را یاد میکنم، ایثار، جهاد، فداکاری، شهادت دارم، سعادت و خوشی دیگران را میخواهم و حتّی گاهی، خود را برای خدا و در راه سعادت دیگران به خطر میاندازم. چنین سخنانی خبر از بعد انسانی ما میدهد.
بنابراین، در ما دو نفس و دو روح نیست، بلکه یک روح داریم با دو مرتبه که معمولاً بین همین دو مرتبه وجودی ما، دوگانگی رخ میدهد و جنگ و جدال در میگیرد و همین تضاد را جدال عقل و نفس مینامند. گاه عقل بر خلاف خواسته نفس اقدام میکند و نفس حیوانی را شکست میدهد؛ مثلاً برای رضای خدا ایثار میکند و گاهی بر عکس؛ نفس در پی لذّتها میرود و بر عقل چیره میگردد و او را از میدان بیرون میراند؛ مثلاً کسانی که به انواع موادّ مخدّر و افیونی یا فساد و فحشا مبتلا شدهاند، زشتی این مفاسد را قبلاً درک میکرده اند و در میدان جدال عقل و نفس، مصلحت سنجی عقلی را نیز درک می کرده اند، ولی تمایلات و خواسته های نفس بر شخصیت ملکوتی و عقلانی آنان پیروز گشته است.
بعد حیوانی ما نیز با حیوانات تفاوت دارد و عین حیوانات نیست؛ مثلاً زیاده روی در خواسته های نفسانی، مثل: شکمبارگی و بولهوسی برای انسان زیانبار است و بعد ملکوتی او را تضعیف یا نابود میسازد، ولی همین خورد و خوراک فراوان برای گاو و گوسفند مایه تکامل و ازدیاد گوشت و لبنیات و نسل آنهاست.[53]
راز جدال درونی
برای هر یک از ما بارها پیش آمده است که عهد و تصمیم خویش را به علت سستی یا تنبلی زیر پا نهاده باشیم و پشیمان شده و خویشتن را سرزنش کرده ایم، آیا این دوگانگی و مخالفت، چگونه توجیه میشود؟ مبارزه خود با خود؟ این احساس درونی ما که گاه خود را پیروز و گاه شکست خورده مییابیم، چیست؟ و چگونه است؟ مثلاً پزشک برای بهبودی بیمار برنامه غذایی تنظیم میکند. بیمار تصمیم میگیرد رژیم غذایی و دارویی را رعایت کند، ولی میل و اشتیاق او به برخی غذاهای ممنوعه، بر سر سفره فعّال میشود. برخی از این میل نفسانی شکست میخورند و دستور طبیب را رعایت نمیکنند و برخی با این میل میجنگند و پیروز میشوند.
مثالی دیگر: انسان تصمیم میگیرد سحر خیز و شب زنده دار باشد، ولی سحر که می خواهد از رختخواب گرم برخیزد، طبیعت و میل او به استراحت مانع میشود و میخوابد. در همین وضعیّت برخی با میل حیوانی خویش مبارزه میکنند و به راز و نیاز و نماز میایستند.
در تمامی این موارد، انسان با خودش درگیر است. نه با شخص بیگانه. بنابراین، در درون انسان، دو نیرو و دو خود، وجود دارد که هر کدام او را به سویی میکشند. برای توضیح میگوییم: انسان دو خود یا دو بُعد دارد:
الف) بُعد روحانی و ملکوتی که ترقّی و تربیت او و شخصیت و شکل گیری هویّت او به همین بُعد مرتبط است.
ب) بعُد نفسانی و حیوانی که مایل به لذّتهای آنی و فانی است. بین همین دو مرتبه وجودی ما، همواره درگیری و جنگ و جدال برپاست، گاهی این تضادّ را جدال عقل و نفس مینامند و گاه درگیری خود و ناخود و از خواسته های پست حیوانی به «هوای نفس» تعبیرمی شود.
در جدال انسان با خود، هر گاه خود حیوانی پیروز شود، در مراحل بعد حالت شرمندگی، پشیمانی و احساس شکست به انسان دست میدهد، مثل قهرمانی که در میدان جنگ یا باشگاه ورزشی از رقیب خود شکست خورده باشد، حالت شرمندگی دارد و احساس پشیمانی و شکست میکند.
و برعکس، هر گاه خود اصیل و ملکوتی غالب شود احساس خوشحالی و پیروزی و افتخار میکند و به خودش امیدوار میگردد، همین نشانه دوگانگی انسان است.
خود اصلی و خود فرعی
خود اصلی ما بُعد روحانی و ملکوتی است که شخصیت انسانی ما را تشکیل میدهد و اصیل است. وقتی میگویم: من فکر میکنم، خدا را یاد میکنم، ایثار، جهاد، شهادت پذیرم، سعادت دیگران را میخواهم و بسا خود را برای خوشبختی دیگران به زحمت و خطر میاندازم، از منِ انسانی خویش خبر میدهم و آن جا که از مسائل پست سخن میگویم، مثل: شهوترانی، حیله گری و آزمندی، از منِ فرعی و حیوانی خویش پرده برداشته ام.
ابعاد انسان در آینه آیات و روایات
قرآن حقیقت انسان را روح جاودانه او میداند. روحی که از بس شرافت دارد به خدا منسوب است. بدیهی است تمامی هستی، آفریده خداست، ولی همان گونه که کعبه را خانه خدا، ماه رمضان را ماه خدا و روزهای مهم را «یوم اللّه» میگوییم، «روح» را نیز روح منسوب به خدا و از او و به سوی او میدانیم[54] و هستی خویش را عین وابستگی به خدا میدانیم، همان گونه که تصویر یک چیز در آینه، صد در صد به صاحب عکس وابسته است و اگر او از مقابل آینه کنار رود، تصویر داخل آینه نابود میگردد.
این تصور که ذرّه ای از روح خدا در انسان آمده، نادرست و شرک است. خداوند خالق و سایر موجودات مخلوق او هستند.
آیات شریفه دوگونه اند: برخی ـ صرف نظر از اندام انسان ـ از روح آدمی خبر میدهند و برخی دیگر افزون بر وجود روح، استقلال و بقای آن را پس از مرگ نیز مدّ نظر دارند. در سوره مؤمنون، با بیان مراحل جسمانی خلقت، به ایجاد خلقتی دیگر که افاضه روح باشد، تصریح دارد و میفرماید:
آری، ما انسان را از چکیده ای از گل آفریدیم، آنگاه او را نطفهای ساختیم در جایگاهی استوار، سپس آن نطفه را خون بسته ای ساختیم و آنگاه آن خون بسته را تکّه گوشتی کردیم و آن تکّه گوشت را استخوانهایی آفریدیم و از آن پس بر آن استخوانها، گوشت پوشاندیم.[55]
تا اینجا مراحل جسمانی مطرح است و یک مرتبه لحن آیات تغییر میکند و با اهمیتی بیشتر، خبر میدهد:
و سرانجام بدان آفرینشی دیگر دادیم. بزرگا، خداوندا! که نیکوترین آفریننده است.[56]
در سوره سجده نیز به وجود روح تصریح میفرماید و پیش از آن به خلقت حضرت آدم علیهالسلام از خاک و آفرینش نسل او از نطفه اشاره دارد و سپس میفرماید:
خدایی که هر چه آفریده، نیکو آفریده و خلقت انسان را از گل آغاز کرده است و سپس نسل او را در چکیده آبی بی مقدار نهاده است و آنگاه آن [ نطفه] را موزون و بهنجار ساخته و از روح منسوب به خود در آن دمیده و برایتان گوش آفریده و چشمها و دلها. چه کم شکر میگزارید.[57]
از سوره حجر استفاده میشود که ارزشمندی انسان به جهت جان اوست و آن زمانی مسجود ملائکه گشت که روح در کالبد و اندام او دمیده شد، میفرماید:
و ما انسان را آفریدیم از گلی خشکیده، از لجنی دیرمانده و بویناک... . پروردگارت به فرشتگان گفت: من از گلی خشکیده، از لجنی دیر مانده و بویناک، انسانی خواهم آفرید، پس همین که او را موزون برآوردم و در آن از روح خود دمیدم در برابرش به سجده در افتید، پس همه فرشتگان جملگی سجده کردند جز ابلیس که از همراهی با سجده کنندگان سرپیچی کرد.[58]
در آیات گذشته به جسم و جان انسان و ارزشمندی جان تصریح شده است. اینک به سه آیه دیگر اشاره میشود که دلالت دارد بر استقلال روح از بدن و بقای روح پس از مرگ.
کافران معاصر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، آدمی را در همین جسم مادی خلاصه میکردند و به غلط میپنداشتند با مرگ و پراکنده شدن ذرات بدن، امکان ندارد این بدن دوباره مثل اول زنده شود و سر و سامان بگیرد. قرآن کریم بر این نکته تأکید میفرماید که شما بدنِ تنها نیستید، جان دارید، بلکه تمامی شخصّیت و ارزش و شاکله شما همان روح شماست. نکته دیگر این که قرآن برای مرگ و قبض روح، به «توفّی»؛ یعنی دریافت کردن کامل یک چیز تعبیر میفرماید:
کافران گویند: آیا آنگاه که ما در خاک گم و ناپدید شویم [ دیگر بار] از نو آفریده خواهیم شد، پیداست که لقای پروردگار خویش را باور ندارند. بگو: فرشته مرگ که بر شما گمارده شده جانتان را خواهد ستاند و آنگاه به سوی پروردگارتان بازگردانده میشوید.[59]
در آیه ای دیگر جان کندن را به اخراج نفس تعبیر میفرماید[60] گویا جان، تمامی انسان را تشکیل میدهد.
در آیات مربوط به حیات برزخی آمده است:
... و آن دم که مرگ یکی از آنان فرا رسد گوید: پروردگارا! مرا [به دنیا] باز گردان شاید با آنچه به جا نهاده ام عمل صالحی انجام دهم، هرگز، زیرا این [فقط] حرفی [و آرزویی است] که او بر زبان میآورد... .[61]
آیات ناظر به عالم برزخ دلالت دارد که پس از مرگ و پیش از برپایی قیامت، انسان در عالم قبر و برزخ زندگی میکند و یا در نعمت است یا در عذاب و مثل یک انسان زنده، آرزو و درخواست دارد، گفت و گو میکند، سرزنش، عتاب یا بشارت دارد. این صفات مربوط به جسم نیست، برای جان است و در قبر، جسم متلاشی و نابود میگردد. (مگر جسم برخی از اولیایالهی).
مبارزه با نفس
برای تبیینِ جنگ با خود ناگزیریم چند مقدمه ذکر کنیم:
الف) حقیقت واحده
جسم و جان آدمی، یک حقیقت را تشکیل میدهند و اندام، ابزار روح است؛ مثلاً اگر انسان بخواهد در این جهان به رنگها و اشیای اطراف خود بنگرد با ابزار چشم مینگرد و شخص کور، از نعمت نگاه بی نصیب است. روح ما صداهای گوناگونی را میشنود، درک میکند، لذت میبرد یا ناراحت میشود، ولی در این دنیا تا گوش نباشد نمیتواند بشنود.
ازاینرو، روح و تن، با همدیگر یک انسان را تشکیل میدهند و در جهان کنونی نه بدن به تنهایی میتواند زندگی و فعالیت کند، نه روح تنها و شخصیت انسان که مرکّب از جسم و جان است و دارای درجات و مراتبی است و فعالیت ها، خواسته و غرایز گوناگونی دارد. برای این که حدّ و مرز خوبیها و بدی ها، ارزشهای مثبت و منفی، فضایل و رذایل روشن شود از جنبه های خوب خویش تعبیر میکنیم: من انسانی، ملکوتی، روحانی، معنوی و به جنبه های منفی اشاره میکنیم: بُعد حیوانی، خواسته های نفسانی، مادّی. بدیهیاست بین این دو مرتبه شخصیت ما و خواسته هایش، همواره کشمکش و نزاع هست. هر گاه گفتیم: نفس انسان ارزشمند است، از عالم ملکوت آمده، سرچشمه خوبیهاست و باید در تکامل جان و رشد شخصیت خویش کوشید، «مرتبه عالی نفس» مورد نظر است.
و آنگاه که گفته میشود: «نفس دشمن تو میباشد، به نفس خویش اعتماد مکن که تو را نابود میکند، جهاد با نفس، جهاد اکبر است»، منظور مرتبه پایین شخصیت آدمی است.
ب) محبّت به خویشتن
بدیهی است که هر فردی خودش را دوست میدارد و نیز هر چه مرتبط با خویش است را میخواهد. پدر و مادر و فرزند و سایر بستگان، قوم و قبیله، کشور و ملیّت و... رشد و تکامل خود، ثروت و سرمایه خود، مقام و منصب خود و هر اثر و هنر و صنعتی را که پدید آورده، همه و همه را دوست میدارد.
ج) عشرت طلبی
هر کسی خوشگذرانی، شهوترانی، کامجویی، ریاست و قدرت، ثروت و انواع التذاذها، تفریحها و بهرهمندیها را دوست میدارد.
د) سیری ناپذیری
سیری ناپذیری و عطش کمال بالاتر و والاتر، در وجود همگان هست. تفاوت در دیدگاها و انتخاب مسیرهاست. افرادی که سعادت خویش را در بندگی و تقرّب به خدای تعالی میدانند از عبادت، انفاق، ایثار و... خسته و سیر نمیشوند. اولیای الهی نمونه های عینی این نوع بوده و هستند.
حضرت خدیجه علیهاالسلام ثروتمندترین و با شخصیت ترین زنان زمان خویش بود و تمامی ثروت و موقعیت خویش را در راه خدا فدای مردم کرد. حضرت علی علیهالسلام اموالش را انفاق، ایثار و وقف مینمود، بلکه تمامی هستی خویش از قبیل: وطن، آسایش، جان و... خویش را در طبق اخلاص نهاده و در راه خدا دادند. اگر فرضا میلیاردها برابر آنچه داشتند، ثروت و موقعیت میداشتند باز همین کار را میکردند و هیچ گاه سیر و متوقّف نمیماندند.
عالمان ربّانی، از کلینی تا خمینی و از شیخ الطائفه طوسی تا آیة اللّه بروجردی رحمهم الله، که همه هستی و همه عمر خویش را در راه تعلیم و تعلّم علوم آل محمد صلی الله علیه وآله مصرف کردند، اگر فرضا عمر نوح علیهالسلام هم میداشتند و گنج قارون، باز همین کار را میکردند و خسته نمیشدند، مگر هنگامی که مرکب تن، فرتوت و فرسوده شود و از حرکت باز ایستد.
عابدان و زاهدان واقعی تا زنده بودند، تمامی همّ و غّمشان در عبادت و زهادت بود. شهدای فراوانی بودند که سخن شهدای کربلا را به دل داشتند، همان گونه که در شب عاشورا بیان کردند که اگر هزار جان داشتیم، دوست میداشتیم در یاری امام حسین علیهالسلام فدا کنیم.
کسانی هم که در مسیر شهوترانی، بولهوسی و خوشگذرانی، ریاست طلبی و... میافتند، یا کمال و سعادت خویش را در این راه میدانند، تا جایی که بتوانند به راه خود ادامه میدهند. نمونه اش بسیاری از خلفا و شاهان و سران ستم در طول تاریخ و ریاست پرستان و آدم کشانی چون یزید و حجّاج تا هیتلر و... که برای حفظ قدرت و تقویت و توسعه ریاست، اگر میتوانستند میلیاردها برابر جنایاتی که کردند ادامه میدادند.
اگر تمامی ثروتهای کره زمین از آغاز تا انجام هستی در دست یک شخص پول پرست باشد، سیر نمیشود و به فکر دست اندازی به سایر کرات برمی آید. بنابراین، داشتن خواسته های نامحدود (خصلت) سیری ناپذیری ویژگی نفس انسان است.
ه) نعمتها و لذتها برای انسان
تمامی نعمتهای الهی و همه لذّتهای بدنی و روحی را خداوند برای انسان آفریده است. آیات متعددی از قرآن اشاره دارد که آنچه در زمین است را خداوند در تسخیر شما قرار داد و برای شما آفرید. ازاینرو، میتوان گفت: اسلام طرفدار استفاده از لذتها و نعمتها و کامرانی هاست، ولی در محدوده حفظ جنبه انسانیت.
و) کنترل و هدایت میلها و غرایز
پیشروی بی حد و مرز در عرصه خواسته های معنوی، نظیر دانشجویی، تقوا، ایثار و فداکاری موجب تکامل و ترقی بیشتر است و مشکلی ایجاد نمیکند، ولی پیشروی بی حساب و کتاب در مسیر خواسته های مادّی، برای فرد و اجتماع، مشکل ساز است. و میتوان گفت: تمامی اضطرابها، نگرانیها و ناکامی های بشر امروز، از استفاده بی رویّه و یا سوء استفاده از نعمتهای خدادادی است؛ مثلاً: غذاها، ویتامینها، کالریها برای سلامت و شادابی بدن ما آفریده شده، ولی کمبود یا زیاده روی در استفاده از قند، چربی، آهن و... هر دو باعث بیماری است و استفاده منظّم و کنترل شده و به اندازه این ها، باعث سلامت و طول عمر است.
کودکی که تازه راه افتاده، اگر رها باشد دوست دارد هر غذا و هر شیء مسموم، کثیف، حتی نجاست و خاک را در دهان بگذارد و بخورد و اگر جلوگیری نشود به خوردن خاک معتاد میشود. هنگامی که دوران دبستان را میگذراند در خوردن برخی غذاها، مثل انواع شیرینیها زیاده روی میکند، زیرا لذّت آنی و زودگذر را احساس میکند و نمیداند استفاده بیرویّه از شیرینیها تعادل قند خونش را به هم میریزد و در آینده بیماری قند و یرقان و... میگیرد، ولی مادر آگاه و دلسوز، او را در خوردن شیرینی کنترل میکند و از خوردن خاک، صد در صد جلوگیری میکند.
اگر بنا بگذاریم، دبستانی را به میل دانش آموزان اداره کنیم و به سبک دموکراسی هر چه خواستند انجام شود، معلوم است دوست دارند به جای درسهای دشوار ریاضی، جغرافی و... هر روزه ورزش، اردو و یا تفریح و تعطیل باشد، زیرا خواسته کنونی نوجوانی و افق دید او همین اندازه است، ولی دبیران پخته که سعادت دراز مدّت آنان را، در راه یابیبه دانشگاه و رسیدن به مدارج و معارج بالا میدانند، نوجوان را به کارهایی وا میدارند که برایش ناپسند و دشوار است.
کودک نمیداند که آزادی مطلق و زیاده روی در خوراک، منجر به نابودیاش میگردد.
مبارزه با نفس، به معنای محرومیت از کامروایی و لذتجویی نیست، بلکه کنترل و تنظیم بهرهمندی از نعمتها و لذّتهاست و یک مسلمان، عقل و شرع را شایسته برنامه ریزی و ارائه قانون تنظیم روابط انسان در برخورد با دیگران یا خواسته ها میشناسد.
مبارزه با هوای نفس؛ یعنی زندگی به سبک اسلامی که برخوردار از نعمتها و لذّتهای حلال و مشروع است، هم در این جهان و هم در آخرت.
اسلام نمیگوید غذا نخور، از شهوت و لذت محروم باش، میگوید پرخوری، حرام خوری یا بی بند و باری و بولهوسی، مانع سعادت شماست. قرآن میفرماید:
چه کسی زینت خدایی و روزی های پاک را که خداوند برای بندگان خود پدید آورده حرام کرده است؟... بگو: همانا پروردگار من کارهای زشت را، چه پیدا و چه پنهان، حرام کرده، نیز گناه و ظلم به ناحق را.[62]
دین، حفظ جان و سلامت را از مهمترین واجبات میداند و از کسانی که نمیتوانند روزه بگیرند، تکلیف روزه را بر میدارد، ازدواج را بهترین نردبان تعالی و ترقّی معنوی میداند، پس «مبارزه با نفس»؛ یعنی مبارزه با بی برنامگی و یا افراط و تفریط در استفاده از نعمتها و لذّتها برای رسیدن به نعمتهای برتر و بهتر.
خواسته ها و امیال هرزه و حرام را هوای نفس مینامیم و مبارزه با افراطها و انحرافها را که در ادبیات دینی، گناه و حرام نامیده میشود، مبارزه با نفس میگویند، زیرا نفس سیری ناپذیر انسان عاشق لذتهای آنی و کنونی است. حتی اگر منافع دراز مدت و مصالح معنوی و روحی انسان بر باد رود. اگر معتادان، یک لحظه در آغاز اعتیاد، با هوای نفس خویش مبارزه کرده بودند، عمری اسیر چنگال اعتیاد خانمانسوز نمیشدند.
نمونه هایی از گفتار حضرت امیر المومنین علیهالسلام درباره ارزشمندی نفس را یادآوری میشویم:
ـ نفس گوهری گرانبهاست، هر که آن را صیانت و حفاظت کند، آن را به مقام عالی و والا رسانده و هر که آن را رها و مبتذل سازد، آن را پست و بی ارزش کرده است.[63]
ـ هر کس که منزلت نفس خویش را بداند آن را با لذتهای زودگذر به پستی نمیکشد.[64]
ـ هر کس به شرافت نفس خویش پی برد آن را از خواسته های پست و آرزوهای باطل صیانت خواهد کرد.[65]
ـ آن کس که نفسش والا و شریف باشد، عواطفش زیاد خواهد بود.[66]
دو روی یک سکّه
آیات و روایاتی که در معرفّی نفس انسان سخن میگوید دو دسته اند:
الف) در مدح نفس؛ یعنی نفس را یک گوهر گرانبها و ملکوتی و شریف میداند که از عالم ملکوت آمده و سرچشمه همه فضیلتها و ارزشهاست و به ما سفارش میکند قدر خویش را بدانید و به پرورش، تقویت، حفظ و حراست نفس بپردازید از باب نمونه: قرآن کریم به پیامبر صلی الله علیه وآله میفرماید:
درباره حقیقت روح از شما میپرسند، در پاسخ بگو: روح از [ عالَم] امر پروردگار من است و آنچه از علم که به شما داده شده است اندکی بیش نیست.[67]
در این آیه، روح به عنوان موجودی توصیف شده که از عالم امر (و تجرّد) و بالاتر از عالم ماده است.
امام علی علیهالسلام میفرماید:
کسی که نفسش شریف باشد آن را از ذلّت درخواستها [ و گداییها ]منزّه میدارد.[68]
از این نوع تعبیرها، ارجمندی و کرامت نفس به دست میآید.
ب) در مذمت نفس، آیات و روایاتی است که نفس را دشمن، سرچشمه بدیها و شرور معرفی میکند و سفارش میکند تسلیم خواسته های نفس خود نباشید که به اسارت نفس در میآیید و بیچاره میشوید؛ مثلاً قرآن میفرماید:
ولی هر که از ایستادن در محضر پروردگارش بترسد و نفس خود را از هوا و هوس برحذر دارد، بی گمان جایگاهش بهشت است.[69]
حضرت یوسف علیهالسلام که قهرمان میدان مبارزه با هوای نفس است، میفرماید:
و من نفس خودم را [ به خودستایی] تبرئه نمیکنم، زیرا نفس آدمی همواره به بدی فرمان میدهد. مگر آنجا که پروردگارم رحم کند.[70]
پیامبر خدا صلی الله علیه وآله میفرماید:
بزرگترین دشمنت، نفس توست که در بین دو پهلویت جا گرفته است.[71]
حضرت علی علیهالسلام میفرماید:
نفس همواره به بدی دستور میدهد، پس هر کس آن را امین دانست به او خیانت خواهد کرد و هر که به آن اعتماد کند او را به هلاکت خواهد افکند و هر که از آن راضی باشد او را به بدترین پرتگاهها وارد خواهد کرد.[72]
نیز میفرماید:
اطمینان و اعتماد به نفس از محکمترین فرصتهای شیطانی است.[73]
حضرت امام سجاد علیهالسلام در مناجات، از «نفس» به درگاه خدا گلایه میکند و میفرماید:
پروردگارا! به تو شکایت میکنم از نفسی که همواره به بدی دستور میدهد و به گناه و خطا مبادرت میورزد و به معصیت علاقمند است و خود را در معرض غضب تو قرار میدهد و مرا به راههای نابودی میکشاند.[74]
از اینگونه آیات و روایات ـ که بسیار فراوان است ـ استفاده میشود که «نفس» موجودی است شریر و سرچشمه بدیهاست و باید با آن جنگید و گرنه، ما را به اسارت خواسته های خود در میآورد.
تصور نادرست
ممکن است برخی تصور کنند، این دو دسته از نصوص دینی، با هم منافات دارند یا بعضی به اشتباه خیال کنند آدمی دو نفس دارد، یکی خوب و دیگری بد، ولی هر دو تصور اشتباه است، زیرا در علوم مربوطه اثبات شده که انسان بیش از یک حقیقت ندارد، لیکن دارای دو بعد و دو مرتبه است؛ در مرتبه پایین یک حیوان است و مثل سایر جانداران، دارای صفات و خواسته های حیوان است و در مرتبه عالی، انسانی است که از عالم ملکوت آمده است، همه ارزشها به این روی سکّه نفس برمی گرددو همه بدیها مربوط به روی دیگر نفس؛ یعنی خواهشهای حیوانی وجود آدمی است. خود حیوانی وجود ما میکوشد که ما را به ارضای خواسته ها و میلهای خودش سرگرم سازد. روشن است سرگرمی به خور و خواب و شهوترانی و شکمبارگی، سّد راه ترقی و تکامل است. برعکس، «خود» انسانی یا مرتبه عالی وجود انسان همواره در تلاش است که روح ما پاک و لایق تقرّب به خدا گردد و معتقد است برای نیل به این مقام باید غرایز و تملایلات حیوانی را تنظیم کرد و تحت نظارت خود روحانی در آورد که همآهنگ با موازین عقل و وحی عمل میکند.
این تضاد و درگیری در درون همگان بوده و هست و خواهد بود. آرامش این میدان نبرد، هنگامی است که یکی از دو جبهه تضعیف و سرکوب گردد و مثلاً به اسارت طرف مقابل در آید. اگر خود حیوانی ما بتواند غالب گردد خود انسانی را به اسارت میگیرد و مغزش را شستوشو میدهد و در بینش او تصرف میکند، به گونهای که هر کار زشت را با عینک هوای نفس زیبا ببیند و توجیه کند ـ و بدترین پلیدیها را با نقاب زیبا تزیین نماید.
مثالی از توجیهات نفسانی
یک شخص بیچاره شده از اعتیاد را بنگرید. در آغاز کار، نفس او عاقبت کارش را به صورت واقعی به او نشان نمیدهد، بلکه وسوسه میکند که برای نجات از افسردگی، یا از باب تفریح، یا برای لذّت بردن، قدری افیون مصرف کن. اگر از آغاز، واقعیت و عاقبت کار را نشان میداد به دام اعتیاد گرفتار نمیشد. یک جنایت کار قاتل، هنگام قتل، کار خویش را توجیه میکند؛ مثلاً میگوید: میخواهم حقّم را بگیرم، یا از غیرت و شرف خود دفاع کنم، یا این فرد زورگو را سرجایش بنشانم، یا ما که نمیخواهیم طرف را بکشیم، میخواهیم او را ادب کنیم و... .
فریب و توجیه در صحنه اجتماع
استعمار نو، به کمک دانشمندان، جاسوسان، رسانه ها و امکاناتی که در اختیار دارد به صورتی خزنده مغز ملتهای تحت استعمار را شستوشو میدهد و با تبلیغات و به اصطلاح جنگ نرم، کاری میکند که افراد فریب خورده، داوطلبانه طرفدار و مدافعش باشند و خیال کنند تکامل و تمدن و رفاهشان تنها و تنها از راه اطاعت از قدرتهای بزرگ به دست میآید. با آن که هزار بار، چپاولگری و قتل و غارت استعمارگران در کشورهای ضعیف تر، دیده شده و باز هم قابل رؤیت است، ولی با این حال، سرسپردگی به بیگانگان را آزاداندیشی و روشنفکری میپندارند.
برکات خودشناسی و خودسازی
خودشناسی برای خودسازی است و از آن جا که خودسازی مستلزم ترک خواسته های نامشروع خود حیوانی، یا نیازمند کنترل بهره مندیها و لذتهاست، دشواریهای فراوانی دارد، هم در مرحله تشخیص وظیفه و هم در مرحله اقدام و انجام وظیفه، ولی برای سیر و سلوک، تکامل انسان و سعادت ابدی راهی جز این نیست. اینک برای آگاهی و تشویق بیشتر، به برخی از برکات این مسیر اشاره میشود.
اسلام، تلاش دارد تا انسان خود را درک و کشف کند، اگر ارزش خود را بشناسد به پستیها تن نمیدهد. حضرت امیر علیهالسلام میفرماید:
رحمت خدا بر آن کس که قدر و منزلت خویش را بداند و از حد خود تجاوز نکند.[75]
چنین کسی به قداست خویش پی میبرد، مقدسات اخلاقی و اجتماعی برایش معنا دار میشود و کاری نمیکند که از قیمتش کاسته شود. نیز میفرماید:
برای جهالت آدمی همین بس که قدر خود را نشناسد.[76]
انسان؛ موجودی برگزیده و مصطفی
قرآن از برگزیدگی انسان سخن میگوید، میخواهد بگوید: تو یک موجود «تصادفی» نیستی که جریانات کور و کر؛ مثلاً اجتماع تصادفی اتمها تو را به وجود آورده باشد، تو یک موجود انتخاب شده و برگزیده ای و به همین دلیل رسالت و مسئولیت داری. بی شک، انسان در جهان خاکی، قویترین و نیرومندترین موجودات است. اگر کره زمین وهمه موجوداتش را در حکم یک دهکده فرض کنیم، انسان کدخدای این قریه است، ولی باید دید آیا انسان یک کدخدای برگزیده به دست خداوند است، یا یک کدخدایی که به زور خود را بر دیگران تحمیل کرده است؟
فلسفه های مادّی، قدرت حاکمه انسان را صرفا و تنها ناشی از زور و قدرت انسان میدانند. بدیهی است در این فرض «رسالت» و «مسئولیت» برای انسان بی معناست، چه رسالتی ؟ از طرف چه کسی؟ و در مقابل چه کسی؟ ولی از نظر قرآن، انسان، منتخب و برگزیده دست الهی و مسئول در پیشگاه خداست، نه نتیجه یک سلسله تصادفات بی هدف. اعتقاد به هریک از دو نظریه، آثار روانی و تربیتی مخصوص خود را در انسان به وجود میآورد.
آدمی با خودشناسی، مقام واقعی خویش را در جهان در مییابد و میفهمد که مادّی و خاکی محض نیست، پرتوی از روح الهی در او هست، گنجی از استعداد نهفته معنوی است، میتواند بر فرشتگان پیشی بگیرد، گرچه فعلاً یکی از اهداف متوسطهاش آباد سازی جهان و خدمت به خلق اللّه به عنوان عبادت است:
او شما را از زمین بیافرید و عمران و آبادانی آن را از شما خواست.[77]
میداند که امانتدار الهی است و بر حسب تصادف، برتری نیافته است تا استبداد بورزد و همه چیز را برای خود تصاحب کند و مسئولیت و تکلیفی برای خویش قائل نباشد. حضرت امیر علیهالسلام میفرماید:
دانا و دانشمند کسی است که قدر و قیمت و جایگاه خود را بشناسد.[78]
بنابراین، آیا سزاوار است خود را عاطل و باطل و بی هدف بدانیم؟ آیا درست است که به پوچی و بیهودگی و حیوان صفتی تباه شویم؟
پرورش استعداد نامتناهی بُعد روحانی
کسانی که در راه خودشناسی اسلامی قدم ننهاده اند، حق دارند که خویشتن را حیوانی مترقّی بپندارند. بدیهی است نهایت رشد حیوان مترقی در چریدن و لمیدن و هوسرانی بیشتر است، ولی کسی که به روح الهی خویش پی برده؛ روحی که منتسب به بارگاه ربوبی و با استعدادهای بینهایت است، به خودسازی میپردازد، زیرا میداند شخصیّت ملکوتی انسان مثل رشد جسمانی، خود به خود حاصل نمیشود، به تلاش و سازندگی نیاز دارد، همان گونه که در کسب هنرها و فنون، حتی بسیاری از ورزشها، نیاز به کلاس، تمرین، تداوم کارورزی داریم و یک روزه، هنرمند، ورزشکار، خطّاط و نقّاش نمیشویم، نسبت به روح نیز باید دست به کار شویم و فضایل اخلاقی را در خویش ایجاد کنیم، موانع راه و گناه را از سر راه برداریم.
نکته مهّم این جاست که اگر هنرها، فنون و... سقف و شیوه خاصی دارد، پرورش روح انسانی حدّ و مرز و نهایتی ندارد. راه تقرب به خدا و تکامل، باز و مسیرش بسی دراز است. نمونه اش اولیای الهی، اصحاب پیامبران و امامان، شهیدان و صالحاناند که دارای مراتب متفاوتی هستند و بسان انوار گوناگون، هر کدام تا اندازهای تقویت شده اند و بیش از آن هم می توانسته اند پیش روند.
به همین جهت در قیامت که چهره های باطنی آشکار میشود، هر کس حسرت میخورد و احساس زیان و غبن میکند، زیرا میبیند بیش از آنچه رشد کرده است نیز میتوانست ترقّی نماید. از نامهای قیامت « یَوْمُ التَّغابُنِ » « یَوْمَ الحَسْرَةِ » است.
حضرت علی علیهالسلام که جان پیامبر صلی الله علیه وآله و از والاترین انسانهای معصوم و کامل است، در نامه اش به فرماندار بصره، عثمان بن حنیف مینویسد:
... من با تقوا، نفس خویش را پرورش میدهم و تربیت میکنم، تا روز قیامت، ایمن و آسوده به صحرای محشر آید.[79]
آیا ما که خود را از دوستان اهل بیت علیهمالسلام میدانیم نباید هشیار باشیم و با خواهشهای نفسانی همراهی نکنیم.
تداوم خودسازی
برنامه خودسازی اسلامی از پیش از تولّد شروع میشود و تا پایان عمر ادامه دارد، گرچه رعایت آداب ازدواج و زمینه های رشد معنوی کودک تا زمان تکلیف، برعهده بزرگترهاست، ولی از آن پس بر عهده خود ما و همیشگی است و اختصاص به یک دوره ندارد.
برخی عرفانها یا مکاتبی که به شخصیت درونی و روح توجه دارند، برنامه هایی ـ که بی نقص و اشکال هم نیست ـ دارند، ولی بسیار محدود و ناقص است و موقت؛ مثلاً چلّه نشینی های همراه با انزوا و دور از اجتماع، یا برخی ورزشها که به تقویت اراده و یا با همان جنبه های حیوانی بیشتر سروکار دارند تا شخصیت ملکوتی، ولی مراقبت و ریاضتهای معنوی اسلامی، جامع، کامل و همیشگی است. نه تنها چهل روز و با ترک کارهای اجتماعی، بلکه در تمام عمر و با انجام مسئولیتهای اجتماعی. گفتنی است که تمامی عمر هم برای ساختن شخصیت انسانی که شالوده همیشگی و ابدی خواهد داشت کم است.
حضرت علی علیهالسلام میفرماید:
نفس تو، دشمنی است در حال جنگ و مخالفی آماده یورش و حمله، اگر لحظهای از آن غافل شوی تو را میکشد.[80]
و میفرماید:
تلاش خویش را برای اصلاح نفس رها مکن، زیرا در این راه چیزی جز تلاش و کوشش و جدّیت، تو را یاری نمیکند.[81]
جایگاه انسان در نظام هستی
با خود شناسی اسلامی است که انسان احساس میکند در میان موجودات، جایگاهی بس والا دارد و نباید خود را ارزان بفروشد چه رسد به این که نوکری و بندگی مخلوقات را پذیرا شود.
امام علی علیهالسلام میفرماید:
کسی که خودش در نظر خود پست باشد [ و مورد خودسازی قرار نگیرد] از او امید خیری نداشته باش.[82]
نیز میفرماید:
کسی عاجزتر نیست از آن شخص که نفس خود را مهمل و رها گذارده و در نتیجه، نابودش کرده است.[83]
ناگفته نماند که اومانیسم نیز «انسان» را مدار، محور و معیار همه حقایق میداند و همه هستی را در خدمت خود میخواهد، ولی تنها همان جنبه حیوانی و مادّی خود که چنین تفکّری در واقع نوعی خودپرستی است که زیانش بیش از قدرت پرستی و بت پرستی است. این افراد شعارهای زیبای آزادی، خرد گرایی؛ یعنی تجربه گرایی و طرد وحی، تساهل و تسامح، سکولاریزم و... را ادعا میکنند، ولی همه را در راه بندگی هوای نفس و در جهت بعد حیوانی انسان قرار میدهند.[84]
این شیوه نیز جاهلیت جدیدی است با شعارهای زیبا و از خود بیگانگی کامل که انسان را از حیوانات پستتر میکند و وارد جایگاه اسفل سافلین میسازد.
«انسان» در بینش اسلامی دارای کرامت و فضیلت ذاتی و استعدادی است؛ یعنی اگر زمینه ها و استعدادها و سرمایه اش را در راه خود حیوانی هزینه کند سقوط میکند، ولی اگر مسیر ملکوتی و راه جنبه انسانی را در پیش بگیرد متعالی و مترقّی میگردد تا جایی که انسانهای معصوم و خودساخته، عالیترین مصداق، خلیفة اللّه، حجة اللّه و... قرار میگیرند، پس همه ما میتوانیم مسیر بعد معنوی خویش را ادامه دهیم و به سوی قرب الهی گام برداریم و به چشم اندازی بنگریم که به عنوان مقام انسان تعریف شده است؛ انسان مسجود ملائکه، خلیفة اللّه، حجة اللّه، معلّم ملائکه و تفضیل داده شده بر بسیاری از آفریدگان شد و امانت دار الهی گردید.
قرآن کریم میفرماید:
و به یاد آور زمانی را که خداوندگارت به فرشتگان فرمود: به راستی من بر روی زمین جانشینی قرار خواهم داد. فرشتگان [ که در آغاز، بعد حیوانی انسان را که خون ریز و مُفسد است می دیدند] گفتند: آیا در زمین کسی که فساد کند و خونها ریزد، [ را خلیفه خود] قرار میدهی؟ با آن که ما با ستایش، تو را تنزیه و تقدیس و عبادت میکنیم؟ خداوند فرمود: من چیزهایی میدانم که شما نمیدانید.[85]
تکریم و ارجمندی انسان بر بسیاری از مخلوقات در سوره اسراء، چنین مطرح شده است:
فرزندان آدم را حقیقتا گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا بر مرکب سوار کردیم و از چیزهای پاک به ایشان روزی دادیم و بر بسیاری از مخلوقات به گونه ای برجسته، برتری و فضیلت دادیم.[86]
در چند آیه که آنچه در آسمان و زمین است همه برای انسان و در تسخیر او یا برای او آفریده شده است، میفرماید:
آیا مشاهده نکردند و نیندیشیدند که به راستی خدا آنچه را در آسمان و زمین است برای شما مسخر ساخته و نعمت آشکار و پنهان خود را به طور کامل بر شما فرو ریخت.[87]
نیز میفرماید:
و خداوند کسی است که همه آنچه در زمین است برای شما آفرید.[88]
نیم نگاهی به سرمایه ای گرانبها که خداوند تعالی در نهاد آدمی نهاده است، او را در مسیر خودسازی کمک میکند. عزیزان گرامی! بیایید با گنج معنوی و ارزشهای وجودیخویش آشنا شویم و با خودسازی، زمینه رشدی را که در فرایند هستی خود داریم ضایع نسازیم و خود حیوانی را اصیل نگیریم که در این صورت، خود را به بهایی ناچیزی فروخته ایم و به حقیر ماندن و پستی، تن داده ایم. در صورتی که اگر خود ملکوتی خویش را با تمامی دنیا هم عوض کنیم، زیان است.
امام علی علیهالسلام در توجه دادن ما به این گنج نفیس، هشدار میدهد:
وجود و نفس شما بهایی جز بهشت ندارد، پس آن را جز به بهشت نفروشید.[89]
نیز میفرماید:
بد سودایی است که دنیا را بهای خودت ببینی.[90]
یعنی تو بیش از دنیا میارزی، گوهر وجودت بسیار پربهاست. این گهر را تباه نکن. وقتی انسان میتواند در سایه بندگی خدا به عظمت برسد، چرا با گناه و خلاف، به پستی سقوط کند؟ وقتی میتواند تن را مرکب صعود و پرواز روح سازد، چرا در قید و بند خود حیوانی و شهوات و تعلقات، اسیر گردد؟ آیا معنای این، نشناختن بهای وجود نیست؟
حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید:
بر روی کره زمین، چیزی نزد خدا گرامیتر نیست از آن نفسی که مطیع دستور او باشد.[91]
باز میفرماید:
حقیقتا از دوست داشتنیترین بندگان نزد خدا، آن بنده ای است که خدا او را بر مبارزه با نفس [ حیوان یاش] کمک کند، در نتیجه، حزن را لباس زیرین و خوف خدا را روپوش خود ساخته و بر اثر آن، چراغ هدایت در دلش تابیده و خود را برای روزی که [ در قیامت بر خداوند] در آید همانند [ مهمانی که میخواهد به مهمانی برود] آماده ساخته است.[92]
امانتدار الهی
از ارزشهایی که در قرآن برای انسان ملکوتی مطرح است، حامل امانت الهی بودن است، میفرماید:
ما بر آسمانها و زمین و کوهها امانت را عرضه کردیم همه امتناع کردند و از حمل آن ترسیدند، اما انسان پذیرفت... .[93]
حمل امانت الهی افتخاری است بس بزرگ برای انسان اگر آن را به شایستگی بر سر منزل مقصود برساند، ولی اگر اسیر جنبه های حیوانی خویش و ضایع کننده امانت باشد، نادان و ستمگر خواهد بود.
درباره مقصود از «امانت» تفسیرهای متعددی هست، از جمله: «تکلیف، طاعت الهی، ولایت امیرالمؤمنین علیهالسلام[94] و هر نوع امانت».
برتری بر فرشتگان
انسانهایی که خود را بشناسند و در سایه ایمان و عمل، به خودسازی بپردازند میتوانند از فرشتگان برتر شوند. عبداللّه بن سنان میگوید: از امام صادق علیهالسلام پرسیدم: فرشتگان برترند یا فرزندان آدم؟ فرمود: امیرمؤمنان علی بن أبی طالب علیهالسلام میفرماید:
خداوند عزوجل در نهاد فرشتگان، عقل بی شهوت قرار داد، در ستوران، شهوت بدون عقل و در فرزندان آدم نیز هر دو را نهاد، پس [ از انسانها] هر که عقلش بر شهوتش چیره شود، او از فرشتگان بهتر است و هر کس شهوتش بر عقلش چیره گردد، بدتر از بهایم و چارپایان است.[95]
بنابراین، آدمیزاد با وجود داشتن جنبه های حیوانی و نیازهای مادی، نفس ملکوتی و شخصیت واقعی خود را اصیل میداند و خواسته های حیوانی را محدود میکند، ولی فرشتگان بی آن که هوا و هوس و شهوتی داشته باشند پیرو عقلاند و این است راز و نکتهای که دشواری راه انسان پاک را نشان میدهد.
البته منظور از برتری انسان بر فرشتگان، این نیست که تک تک افراد بشر از فرشتگان بالاترند، زیرا روشن است فرشتگان، موجوداتی ملکوتی و معصوماند، اما انسان افراد گوناگون و عرض عریض دارد. بسیاری از انسانها نه تنها هیچگونه فضیلتی ندارند، بلکه به تعبیر قرآن، بسان چارپایان، بلکه گمراهتر از آنها هستند.
انبیا و امامان معصوم علیهمالسلام هم یقینا از فرشتگان برترند. در روایتی آمده است:
چون حضرت آدم علیهالسلام از دنیا رفت، هبة اللّه [ فرزند آدم] به جبرئیل گفت: ای رسول خدا! پیش آی و بر نبیخدا نماز بگزار، جبرئیل گفت: خداوند عزوجل به ما فرمان داد که برای پدرت سجده کنیم، پس ما بر [ فرزندان نیکوکار] او سبقت نمیگیریم.[96]
و در روایتی آمده است:
در شب معراج نیز جبرئیل به حضرت رسول صلی الله علیه وآله گفت: «از زمانی که موظف شدیم بر آدم سجده کنیم، بر آدمیان پیشی نمیگیریم».[97]
پیامبران و اوصیایشان و حجتهای الهی بر آفریدگان، از فرزندان آدم هستند نه فرشته یا جن. بنابراین، حضرت محمد صلی الله علیه وآله پیامبر انسانها، فرشتگان و جن میباشد.
در روایتی آمده:
خدای عزوجل آفریده ای گرامیتر از مؤمن در پیشگاه خدای عزیز و جلیل نیافریده است، زیرا فرشتگان خدمت گزاران مؤمنان هستند و جوار الهی از آن مؤمنان است و بهشت از آن مؤمنان است... .[98]
و در حدیث امام رضا علیهالسلام آمده:
بی گمان، فرشتگان، خدمت گزاران ما [ اهلبیت] و خدمت گزاران دوستان ما هستند.[99]
خودشناسی موجب میشود که انسان با آگاهیاز جایگاه رفیع خود در جهان هستی و آگاهی از تواناییها و امکاناتی که خدا در اختیارش نهاده است مسیر صحیح به کارگیری امکانات و پاسداشت کرامت و منزلت ویژه خود را باز یابد و شکرگزارخدا باشد.
راستی چقدر زیانکاراند افرادی که نهایت سعادت آدمی را خوشگذرانی چند روزه دنیایی، آن هم به هر قیمتی که شده، میدانند! آیا بلهوسی و غرق شدن در هوا و هوس، هدف آفرینش است؟ آیا عبرت نمیگیرند از گذشتگانی که به آرزوی خوشگذرانی، همین زندگانی چند روزه دنیوی خود را تباه کردند و به آن هم نرسیدند! مگر امکان دارد کسیکه غرق در غفلت از یاد خداست، خوش باشد، مگر میتوان در رودخانه زندگانی دنیا بر خلاف مسیر سیل شنا کرد! نظام هستی، خلاف سنّتهای حاکم را تحمل نمیکند، لذایذ و نعمتهای الهی برای رفع نیاز بشر است، نه برای این که بت انسان گردد و یا مقصد و هدفش باشد.
[44] . تمیمی آمدی، غرر الحکم، ح 9565 : «معرفهُ النفس أنفعُ المعارف».
[45] . همان، ح 7036؛ محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ح 13207: «کفی بالمرء معرفةً أن یَعْرِفَ نفسَه».
[46] . تمیمی آمدی، همان، ح3220 : «أفضلُ العقلِ مَعرِفةُ الانسانِ نَفْسَه، فمن عَرَفَ نفسَه عَقلَ وَ من جَهِلَها ضَلَّ».
[47] همان، ح 6266 ؛ محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ص 3566 واژه «معرفة النفس» و ر . ک: سید محمد حسین طباطبائی، تفسیر المیزان، ج6، ص196 ـ 176: «عَجِبْتُ لمن یُنشِد ضالّتَه و قد أَضلَّ نفسَه فلا یَطلبُها».
[48] . مجلسی، بحارالانوار، ج 2، ص 32 و تمیمی آمدی، غررالحکم، ح7946 : «مَن عَرَف نَفسَه فقد عَرَف ربَّه».
[49] . محمد سبزواری، جامع الاخبار، ص 35 و محمد بن فتّال نیشابوری، روضة الواعظین، ص 25 : «أعرفُکم بنفسه أعرفُکم بربّه».
[50] . تمیمی آمدی، همان، ح 6270 : «عجبتُ لمَن یَجهَل نفسَه، کیف یَعرِف رَبَّه؟».
[51] . درباره تأثیر رفتار بر شکل گیری شخصیت درونی، در صفحات بعدی؛ سخن میگوییم.
[52] . صفار قمی، بصائر الدرجات، ص 463: «مثلُ روحِ المؤمنِ و بدنِه کجوهرةٍ فی صندوقٍ اذا خَرجتِ الجوهرةُ منه
أُطرِحَ الصندوقُ و لم یُعبَأبه و قال: إنَّ الارواحَ لا تُمازِج البدَنَ و لا تواکِلُه و إنّما هی کلل للبدنِ، محیطةٌ به».
[53] . در آینده توضیحات بیشتری درباره خواسته های نفسانی بیان میشود.
[54] . بقره، آیه 156: « إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ ».
[55] . مؤمنون، آیات 12 ـ 15: « وَلَقَدْ خَلَقْنا الإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِـینٍ * ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَـکِـینٍ * ثُمَّ خَلَقْنا النُّـطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنا العَلَقَةَ مُـضْغَةً فَخَلَقْنا المُـضْغَةَ عِظاماً فَـکَسَوْنا العِظامَ لَـحْماً ثُمَّ أَنْشَـأْناهُ خَـلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللّهُ أَحْـسَنُ الخالِقِـینَ ». برای توضیح بیشتر ر.ک: سید محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج 15، ص 19 ذیل تفسیر همین آیات و حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 19، ص 324.
[56] . همان.
[57] . سجده، آیات 7 ـ 9 : « الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الإِنْسانِ مِنْ طِـینٍ * ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِـینٍ * ثُمَّ سَوّاهُ وَنَفَخَ فِـیهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَکُم السَّمْعَ وَالأَبْصارَ وَالأَفْـئِدَةَ قَلِـیلاً ما تَشْکُرُونَ ».
[58] . حجر، آیات 21 ـ 26: « ... فَإِذا سَـوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِـیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ ».
[59] . سجده، آیه 10 و 11: « ... قُلْ یَتَوَفّاکُمْ مَلَکُ المَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُـمَّ إِلی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ ».
[60] . انعام، آیه 93 : « ... أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ »؛ به آنان میگویند: خودتان یعنی جانتان را خارج کنید.
[61] . مؤمنون، آیه 98 و 99 : « حَتّی إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ المَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِـیما تَرَکْتُ کَـلاّ إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها... ».
[62] . اعراف، آیههای 32 و 33 : « قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّـیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِىَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الحَیاةِ الدُّنْیا خالِصَةً یَوْمَ القِـیامَةِ کَذ لِکَ نُفَـصِّلُ الآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ * قُلْ إِنَّما حَـرَّمَ رَبِّـىَ الفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَما بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالبَغْىَ بِغَیْرِ الحَقِّ ... ».
[63] . تمیمی آمدی، غررالحکم، ح 3494 : «إنّ النفسَ لجوهرةٌ ثمینةٌ، من صانَها رفعَها و من ابتَذلَها وضَعَها».
[64] . همان، ح 8758 : «مَن عرفَ نفسَه، لم یُهنِها بالفانیات».
[65] . همان، ص710 : «مَن عرفَ شرفَ معناه صانَه عن دنائة شهوتِه و زور مناه».
[66] . همان، ح 8163 : «من شَرُفَت نفسُه، کَثُرت عواطفُه».
[67] . اسراء، آیه 85 : « وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَما أُوتِـیتُمْ مِنَ العِلْمِ إِلاّ قَلِـیلاً ».
[68] . تمیمی آمدی، غررالحکم، ح 8627 : «من شَرُفَت نَفْسُه، نَزَهَها عن دِنائة المطالب».
[69] . نازعات، آیه 40 و 41: « وَأَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الهَوی * فَإِنَّ الجَنَّةَ هِىَ المَـأْوی ».
[70] . یوسف، آیه 52 : « وَما أُبَرِّیءُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاّ ما رَحِمَ رَبِّی ».
[71] . مجلسی، بحارالانوار، ج 70، ص 64 : «أعدی عدوِّک، نفسُک التی بین جنبیک».
[72] . تمیمی آمدی، غررالحکم، ص 226: «إنّ النّفس لأمّارة بالسوءِ، فمن ائتمَنها خانَتْه و من استنام إلیها أهلکَتْه و من رضی عنها أَورَدْتهُ شرّ الموارد».
[73] . همان، ص54 : «الثقةُ بالنفسِ من أوثَقِ فُرَصِ الشیطان».
[74] .مفاتیح الجنان، المناجات الثانیة.
[75] . تمیمی آمدی، غررالحکم، ج 4، ص 42، ح 5204 : «رحم اللّه امراءاً عرف قَدْرَهُ و لَم یَتَعَدَّ طَوْرَهُ».
[76] . همان، ج 4، ص 580، ح 7154 : «کفی بالمرء جهلاً أن یجهل قَدْرَهُ».
[77] . هود، آیه 61 : « أَنْشَأَکُمْ مِنَ الأَرضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیها ».
[78] . نهج البلاغه، خطبه 103: «العالمُ مَن عَرَف قَدْرَهُ».
[79] . همان، نامه 45: «و إِنّما هِىَ نَفْسٌ أروضُها بالتقوی، لتأتّی آمنةً یومَ القیامة».
[80] . تمیمی آمدی، غررالحکم، ج 6، ص 179، ح 9984 : «نفسُک عدوُّ و ضدٌّ مواثِبُ، إن غفلتَ عنها قَتَلْتَک».
[81] . همان، ص 315 : «لا تَترکِ الاجتهادَ فی نَفسِک؛ فإنّه لا یُعینک إلاّ الجدّ».
[82] . همان، ج 5، ص 443: «من هانت عَلیه نفسُه فلاترجُ خیرَه».
[83] . همان، ج 6، ص 437: «لا عاجزَ أعجزُ ممّن أَهملَ نفسَه فأَهلَکَها».
[84] . در بحث از آثار «ترک خودشناسی و خودسازی» مشخصات این نوع افراد بیشتر بیان میگردد.
[85] . بقره، آیه 30 و 31 : « وَ إِذ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِـی الْأَرضِ خَلِـیفَةً قالُوا أتَجْعَلُ فِـیها مَنْ یُفْسِدُ فِـیها وَیَسْفِکُ الدِّماءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ ».
[86] . اسراء آیه 70 : « وَلَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْناهُمْ فِی البَرِّ وَالبَحْرِ وَرَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّـیِّباتِ وَفَـضَّلْناهُمْ عَلی کَثِـیرٍ مِمَّنْ
خَلَقْنا تَفْضِـیلاً ».
[87] . لقمان، آیه 20: « أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللّهَ سَـخَّرَ لَکُمْ ما فِیالسَّمـواتِ وَما فِی الأَرْضِ وَأَسْبَـغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَـهُ ظاهِرَةً وَباطِنَةً ».
[88] . بقره، آیه 29: « هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الأَرضِ جَمِیعاً ».
[89] . نهج البلاغه، حکمت 456: «لَیس لأَِنْفُسِکُم ثَمَنٌ إلاّ الجنّةَ، فَلا تَبیعُوها إلاّ بِها».
[90] . همان، خطبه 32 : «لبئس المتجر أن تری الدنیا لنفسک ثمناً».
[91] . تمیمی آمدی، غررالحکم، ج 5، ص 92 : «لیس علی وجهِ الارضِ أکرمُ علی اللّهِ سبحانه من النفسِ المطیعةِ لأمرِه».
[92] . همان، ج 2، ص 561 : «إنّ من أحبَّ العبادَ إلی اللّه عبداً أعانَه علی نفسِه، فاستَشعر الحزنَ و تَجَلْبَبَ الخوفَ، فزَهَر مصباحُ الهدی فی قلبِه و أَعَدَّ القِری لِیومِه النازلِ بِه».
[93] . احزاب، آیه 72 : « إِنّا عَرَضْنَا الأَمانَةَ عَلَی السَّمـواتِ وَالأَرْضِ وَالجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْها وَحَمَلَها الإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَـهُولاً ».
[94] . ر . ک: طبرسی، مجمع البیان، ج 8، ص 186، ذیل آیه 72 سوره احزاب؛ کلینی، الکافی، ج 1، ص 43، ح 3، ملاصالح مازندرانی، شرح اصول کافی، ج 7، ص 52 ؛ صفار قمی، بصائر الدرجات، ص 96 و شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص 110.
[95] . حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 15، ص 209، ح 2.
[96] . شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 163، ح 465 و شیخ طوسی، تهذیب، ج 3، ص 330.
[97] . شیخ صدوق، علل الشرائع، ج 1، ص 8 : «إنّا لا نَتقدّمُ علی الآدمیّین منذ أَمرَنا بالسجودِ لآِدَم».
[98] . کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 33، ح 2: «ما خَلَق اللّهُ عزّوجلّ خَلْقاً أکرمَ علی اللّهِ عزّوجلّ من المؤمِن لأنّ الملائکةَ خُدّام المؤمنینَ، و أنّ جوارَ اللّهِ للمؤمنین و أنّ الجنةَ للمؤمنین..»..
[99] . شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص 237، ح 22 و همو، علل الشرائع، ج 1، ص 5 : «ان الملائکةُ لخدّامُنا و خُدّامُ محبّینا».