پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

علم امام از ديدگاه احاديث

علم امام از دیدگاه احادیث

کنگره امام رضا علیه السلام

مشهد مرداد ماه 1368

بسم الله الرحمن الرحیم

قبل از شروع در بحث لازم است اجمالا یادآور شویم که بر طبق عقیده شیعیان امامیه امام جانشین پیامبر و حافظ و مجرى‌ احکام وقوانین دین مى‌‏باشد خزینه ‏دار و معدن علوم و معارف الهى‌ است. چون جانشین پیامبر و حافظ احکام دین است باید به همه معارف و احکام و قوانین شریعت عالم باشد. امام نمونه دین و انسان کاملى‌ است که خود درصراط مستقیم سیر الى‌ الله حرکت مى‌‏کند و قولا و عملا انسانهاى‌ دیگر را بدان غایت هدایت مى‌‏نماید. انسان کاملى‌ است که به حقیقت و باطن دین تحقق یافته، و به مقام شامخ قرب الى‌ الله نائل گشته، افاضات و اشراقات عوالم غیب را دریافت مى‌‏کند و از این طریق به دیگر انسانها اضافه مى‌‏شود. باید بعد از پیامبر و در همه زمانها یک چنین انسان ممتازى‌ باشد تا معارف و علوم و قوانین شریعت در بین مردم محفوظ بماند و حجت الهى‌ بر بندگان تمام باشد.

براى‌ اثبات این مطلب هم به ادله عقلیه مى‌‏توان استدلال نمود هم به احادیث. ما در اینجا از باب نمونه به چند حدیث اشاره مى‌‏کنیم و وارد بحث مى‌‏شویم:

حضرت امام رضا علیه السلام در حدیثى‌ مى‌‏فرماید: (الامام عالم لا یجهل وداع لاینکل، معدن القدس والطهارة و النسک و الزهادة و العلم و العبادة) (1) یعنى‌ امام عالمى‌ است که جهل در او راه ندارد دعوت کننده ‏اى‌ است که هیچگاه از جواب عاجز نمى‌‏شود، معدن قدس و طهارت و تعبد و علم و عبادت است.

و مى‌‏فرماید: (ان العبد اذا اختاره الله لامور عباده شرح صدره لذلک و اودع قلبه ینابیع الحکمة و الهمه العلم الهاما فلم یعى‌ بعبده بجواب و لا تحیر فیه عن الصواب، فهو معصوم موید موفق مسدد قد امن من الخطاء و الزلل و العثار، یخصه الله بذلک لیکون حجة على‌ عباده و شاهده على‌ خلقه و ذلک فضل الله یوتیه من یشاء و الله ذوالفضل العظیم) (2).

یعنى‌ هنگامى‌ که خداوند سبحان بنده ‏اش را براى‌ امور بندگانش برگزید، سینه ‏اش را براى‌ این مسئولیت گشایش مى‌‏دهد و چشمه ‏هاى‌ حکمت را در قلبش مى‌‏گذارد و علم را همواره به او الهام مى‌‏نماید بعد ازآن از جواب چیزى‌ ناتوان نمى‌‏شود و در رسیدن به حق سرگردان نمى‌‏گردد پس او معصوم و مؤید و موفق و مصیب خواهد بود از خطا و لغزش در امان مى‌‏باشد. خدا او را بدین فضیلت اختصاص داد تا حجت و شاهد بر بندگانش باشد و این فضل خدا است که به هر کس خواست عطا مى‌‏کند و خدا داراى‌ فضلى‌بزرگ مى‌‏باشد.

حضرت صادق علیه السلام فرمود: (نحن ولاة امرالله و خزنة علم الله و عیبة وحى‌ الله)(3) یعنى‌ ما والیان امر خدا (حکومت) و خزینه ‏هاى‌ علم وصندوق وحى‌ خدا هستیم.

حضرت باقر علیه السلام فرمود: (و الله انا لخزان الله فى‌ سمائه و ارضه لا على‌ ذهبو لا فضة الا على‌ علمه) (4) یعنى‌ بخدا سوگند ما در زمین و آسمان خزینه ‏دار خداهستیم، لیکن نه بر طلا و نقره بلکه بر علم خدا.

سدیر مى‌‏گوید به حضرت باقر عرض کردم: (جعلت فداک ما انتم؟ قال: نحن خزان علم الله و نحن تراجمة وحى‌ الله و نحن الحجة البالغة على‌ من دون السماء و من فوق الارض)(5) یعنى‌ سدیر به حضرت باقر علیه السلام عرض کرد: شما چه هستید؟ فرمود: ما خزینه‏ دار علم خدا و مفسر وحى‌ خدا و حجت برکسانیکه زیر آسمان و روى‌ زمین زندگى‌ مى‌‏کنند هستیم.

از این قبیل احادیث که در مدارک و کتب اهل سنت وتشیع به ثبت رسیده و به حد تواتر مى‌‏رسد اجمالا استفاده مى‌‏شود که:

1ـ چنان نیست که علوم شریعت بعد از پیامبر حافظ ونگهبانى‌ نداشته باشد بلکه علوم وحى‌ و نبوت نزد ائمه اطهار بودیعه نهاده شده و خزینه‏ دار علوم بوده ‏اند.

2ـ علم آنان به حدى‌ است که از جواب هیچ سئوالى‌ عاجز نخواهند بود و در یافتن حق تحیر و شک و تردید در وجودشان راه ندارد.

3ـ مسئولیت حفظ احکام و تبلیغ و تفسیر آنها بر عهده آنها نهاده شده تا حجت بر بندگان باشند.

4ـ علم آنها بگونه‏ اى‌ است که تحیر و شک و تردید وخطا و لغزش و اشتباه در آن راه ندارد و با تأییدات و توفیقات الهى‌معصوم خواهند بود.

5ـ مسئولیت اجراى‌ احکام و قوانین و برنامه‏ هاى‌ سیاسى‌ و اجتماعى‌ اسلام یعنى‌ زمامدارى‌ و رهبرى‌ امت نیز بر عهده ائمه نهاده شده از علوم و اطلاعات مربوطه نیز باید برخوردار باشند.

بنابر این، اصل اثبات علم امام نیازى‌ به بحث ندارد و فعلا از بحث ما خارج است. لیکن در اینجا دو مسأله مهم باید مورد بحثو بررسى‌ قرار گیرد:

مسأله اول: مقدار علم امام و حدود آن

قدر میتقن این است که امام باید به دو چیز عالم باشد یکى‌ به همه معارف و اخلاقیات و تکالیف و احکام حلال و حرام شریعت تا بتواند بعد از پیامبر مرجع علمى‌ مردم باشد و منصب ارشاد و هدایت امت اسلامى‌ را بر عهده بگیرد. امر دیگر اینکه باید در امر زمامدارى‌ و رهبرى‌ امت اسلام قادر و توانا باشد و از علوم و اطلاعات لازم براى‌ زمامدارى‌ برخوردار باشد، تا بتواند رهبرى‌ و امامت امت را بر عهده بگیرد و با اجراى‌ کامل و صحیح قوانین و برنامه ‏هاى‌ حیاتبخش اسلام، کشور اسلام را بخوبى‌ اداره کند. بنابر این، در ضرورت این مقدار از علم بحثى‌ نیست بلکه بحث در مازاد بر این مقدار است بحث در اثبات سایر علوم و اطلاعات است از قبیل علوم ریاضى‌ و طبیعى‌، انسانى‌، حرفه‏ ها و مشاغل، لغات و زبانها، زبان حیوانات، علم به حوادث گذشته و آینده و حال علم به غیب، بحث دراین است که آیا امام باید این قبیل علوم را هم داشته باشد یا ضرورتى‌ ندارد؟

مسأله دوم: طریق کسب علم

علوم ما از این طریق است که به وسیله حواس پنجگانه با موجودات جهان خارج ارتباط برقرار مى‌‏سازیم و بدین وسیله صورتى‌ ازموجود خارجى‌ در ذهن ما حاصل مى‌‏شود که حاکى‌ و کاشف از وجود شیئى‌ خارجى‌است و علم و صورت علمى‌ نامیده مى‌‏شود حتى‌ علم به کلیات هم از همین طریق براى‌ ما حاصل مى‌‏شود، موضوع و محمول و صغرى‌ و کبرى‌ را بوسیله حواس ازخارج مى‌‏گیریم و با ترتیب آنها نتیجه ‏گیرى‌ مى‌‏کنیم.

اینقسم از علوم که بوسیله حواس از خارج مى‌‏گیریم و با ترتیب آنها نتیجه‏ گیرى‌ مى‌‏کنیم. این قسم از علوم که بوسیله صورت گیرى‌ و اخذ مفهوم تحصیل مى‌‏شود علم حصولى‌ نامیده مى‌‏شود علوم حصولى‌ را از طریق حواس پنجگانه تحصیل مى‌‏کنیم وبدانها نیاز داریم، بطوریکه اگر فاقد یکى‌ از حواس باشیم علم مربوط به آن را نیزفاقد خواهیم بود و چون حواس پنجگانه گاهى‌ خطا مى‌‏کند این نوع علم نیز قابل خطا و اشتباه است، ما براى‌ علم به موجودات جهان خارج طریقى‌ جز این نداریم که درمعرض خطا و اشتباه قرار دارد البته نوعى‌ علم دیگر نیز داریم که علم حضورى‌ نامیده مى‌‏شود و قابل خطا و اشتباه نیست و آن عبارتست از علم حضورى‌ نفس مجرد انسان به خودش و قوا و افعالش.

در این جهت تردید نیست که ائمه اطهار نیز به مقتضاى‌ بشریت از این دو نوع علم برخوردار بوده ‏اند. آن ذوات مقدس نیز از طریق چشم و گوش و ذائقه و شامه ولامسه، با جهان خارج ارتباط پیدا مى‌‏کردند و کسب دانش مى‌‏نمودند. از کتابها ونوشته ‏ها نیز بهره‏ مند مى‌‏شدند و این نوع علم آنها طبعا مانند علوم سایر انسانها بود لیکن بحث در این است که آیا علم ائمه اطهار علیهم السلام منحصر به همین طریق معمول و متعارف بود یا نه به طریق دیگرى‌ هم مى‌‏توانستند با جهان غیبارتباط برقرار سازند و کسب علم نمایند؟ ما فعلا مسأله دوم را بر مسأله اول مقدم مى‌‏داریم و در نهایت اگر فرصتى‌ بود به مسأله اول نیز اشاره مى‌‏کنیم.

در آغاز به حدیثى‌ از حضرت موسى‌ بن جعفر علیه السلام اشاره مى‌‏کنیم سپس به تشریح و توضیح آن مى‌‏پردازیم حضرت موسى‌ بن جعفرعلیه السلام در حدیثى‌ علم امام را در سه بخش خلاصه نموده مى‌‏فرماید:

(مبلغ علمنا على‌ ثلاثة وجوه: ماض و غابر و حادث.فاما الماض فمفسر و اما الغابر فمزبور و اما الحادث فقذف فى‌ القلوب ونقر فى‌ الاسماع و هو افضل علمنا و لا نبى‌ بعد نبینا) (6)

یعنى‌ حضرت موسى‌ بن جعفر علیه ‏السلام فرمود: طریقوصول علم ما سه گونه است: گذشته و آینده و حادث اما علوم گذشته براى‌ ماتفسیر شده و اما آینده نوشته و در اختیار ما نهاده شده است و اما حادثدر اثر القاء در قلب و تأثیر در گوش حاصل مى‌‏شود. و نوع آخر افضل علوم ما مى‌‏باشد در صورتیکه بعد از پیامبر ما پیامبرى‌ نخواهد بود.

چنانکه ملاحظه مى‌‏فرمائید در این حدیث سه طریق براى‌ علوم ائمه ذکر شده است اول تفسیر و توضیحى‌ که بوسیله پیامبر یا امام سابق انجام گرفته دوم نوشته و کتابى‌ که بدستشان رسیده سوم القاء در قلبو تاثیر در گوش که نوعى‌ است دیگر که افضل علوم نامیده شده است.

چند حدیث دیگر نیز داریم که از جهت معنا قریب به حدیث مذکور است:

(على‌ بن السائى‌ قال سألت الصادق علیه السلام عن مبلغ علمهم، فقال: مبلغ علمنا ثلاثة وجوه، ماض و غابر و حادث فاما الماضى‌ فمفسر و اما الغابر فمزبور و اما الحادث فقدف فى‌ القلوب و نقرفى‌ الاسماع و هو افضل علمنا و لا نبى‌ بعد نبینا) (7)

(محمد بن الفضیل قال قلت لابى‌ الحسن علیه السلام روینا عن ابى‌ عبدالله علیه السلام انه قال ان علمنا غابر و مزبور و نکت فى‌ القلب و نقر فى‌الاسماع قال: اما الغابر فما تقدم من علمنا و اما المزبور فما یأتینا واما النکت فى‌ القلوب فالهام و اما النقر فى‌ الاسماع فانه من الملک) (8)

(عن ابى‌ عبدالله الحسین بن على‌ قال قلت لابى‌ابراهیم على‌ عالمکم اشیى‌‏ء یلقى‌ فى‌ قلبه او ینکت فى‌ اذنه فقال نقر فى‌ القلوب ونکت فى‌ الاسماع و قد یکونان معا) (9)

چنانکه ملاحظه مى‌‏فرمائید در این احادیث طریق وصول علم امام به سه طریق تقسیم شده است:

استفاده از تفسر، استفاده از کتب و احادیثى‌ که از پیامبر به امام رسیده، الهام و قذف در قلوب، ما در بحث آینده این سه قسمت را تشریح مى‌‏کنیم:

1ـ تفسیر و توضیح:

قرآن کتابى‌ است جامع همه علوم مورد نیاز مردم، کلیات و ریشه‏ هاى‌ همه علوم در این کتاب آسمانى‌ نهاده شده که هر کس به مقدار استعداد و توانش مى‌‏تواند از آن بهره بگیرد.

در قرآن مى‌‏فرماید: (و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شى‌‏ء و هدى‌ و رحمة و بشرى‌ للمسلمین) (10) یعنى‌ ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا بیانگر هرچیزى‌ باشد و هدایت و رحمت و بشارت براى‌ مسلمین باشد.

و مى‌‏فرماید: (و لقد انزلنا الیکم آیات مبینات و مثلا من الذینخلوا من قبلکم و موعظة للمتقین) (11) یعنى‌: ما براى‌ شما آیاتى‌ روشنگر نازل نمودیم وداستانى‌ از گذشتگان و موعظه ‏اى‌ براى‌ اهل تقوا فرستادیم.

(معلى‌ بن خنیس قال قال ابو عبدالله علیه السلام:ما من امر یختلف فیه اثنان الا و له اصل فى‌ کتاب الله عز و جل و لکن لا تبلغه عقول الرجال) (12)

یعنى‌: حضرت صادق علیه السلام فرمود: چیزى‌ نیست که دو نفر در آن اختلاف دارند جز اینکه در کتاب خدا ریشه دارد و لکن عقول مردم به آن نمى‌‏رسد.

(عمر بن قیس عن ابى‌ جعفر علیه السلام قال سمعته یقول: ان الله تبارک و تعالى‌ لم یدع شیئا یحتاج الیه الامة الا انزله فى‌ کتابه و بینه لرسوله و جعل لکل شى‌‏ء حدا و جعل علیه دلیلا یدل علیه و جعل على‌ من تعدى‌ ذلک الحد حدا) (13)

یعنى‌: عمر بن قیس مى‌‏گوید از حضرت امام محمد باقرعلیه ‏السلام شنیدم که مى‌‏فرمود خداوند متعال چیزى‌ را نگذاشته که امت به آن احتیاج دارد جز اینکه در قرآن نازل کرده و براى‌ پیامبرش بیان نموده است و براى‌ هر چیزى‌ حدى‌ قرار داده و دلیلى‌ برایش مقرر داشته که بر آن دلالت کند و براى‌ کسى‌ که از این حد تجاوز نماید نیز حدى‌ قرار داده است.

(حماد عن ابى‌ عبدالله علیه السلام قال سمعته یقول ما من شى‌‏ء الا و فیه کتاب او سنة) (14)

یعنى‌ حماد مى‌‏گوید از حضرت صادق علیه السلام شنید مکه مى‌‏فرمود:

چیزى‌ نیست مگر اینکه درباره آن در قرآن یا سنت حکمى‌ وارد شده است.

(سماعة عن ابى‌ الحسن موسى‌ علیه السلام قال قلت له: اکل شى‌‏ء فى‌ کتاب الله و سنة نبیه او تقولون فیه؛قال: بل کل شى‌‏ء فى‌ کتاب الله و سنة نبیه (15)

یعنى‌: سماعه مى‌‏گوید به حضرت موسى‌ بن جعفر علیه السلام عرض کردم: آیا همه چیز در کتاب خدا و سنت پیامبر وارد شده یاشما از پیش خودتان مى‌‏گوئید؟ فرمود بلکه همه چیز در کتاب خدا و سنت پیامبر وارد شده است.

چنانکه ملاحظه مى‌‏فرمائید از این قبیل آیات واحادیث که نمونه ‏هاى‌ فراوانى‌ دارد، استفاده مى‌‏شود که قرآن کتابى‌ است جامع همه علوم مورد نیاز مردم و تبیان و روشنگر هر چیزى‌ است. و این مطلبى‌ است که ائمه اطهار علیهم السلام از آن خبر داده‏ اند و در احادیث متواتر آمده است. و قابل تردید و تشکیک نیست، گر چه چگونگى‌ مطلب خوب براى‌ ما روشن نیست و چنین علومى‌ را نمى‌‏توانیم از قرآن استفاده نمائیم شاید مراد علوم و اخبار مربوط به شریعت و ارشاد و هدایت مردم باشد، آنهم بصورت کلى‌ و ریشه ‏اى‌ نه جزئى‌ ولى‌ در این قسمت هم ما ناتوانیم ونمى‌‏توانیم مدرک هر چیزى‌ را ولو بصورت کلى‌ در قرآن بیابیم لیکن ناتوانى‌ما دلیل عدم وجود ریشه‏ هاى‌ علوم در قرآن نیست شاید پیامبر اکرم که قرآن بر او نازل شده و ائمه اطهار علیهم السلام استفاده‏ هائى‌ از قرآن کرده باشند که در خور استعداد ما نیست چون استفاده از قرآن براى‌ همه افرادیکسان نیست بلکه هر کس به مقدار استعداد ذاتى‌ و غور و تحقیق خودمى‌‏تواند از آن بهره بگیرد در این میان ائمه اطهار علیهم السلام که ازراهنماییهاى‌ پیامبر و تأییدات الهى‌ و علوم لدنى‌ برخوردار بوده ‏اند ازسایر مردم برترى‌ دارند، ائمه اطهار مطالبى‌ را از قرآن استفاده مى‌‏کردند که براى‌ دیگران مقدور نبود و این مطلب در احادیث منصوص است از باب نمونه:

(یعقوب بن جعفر قال کنت مع ابى‌ الحسن علیه السلام بمکة فقال له رجل انک لتفسر من کتاب الله ما لم تسمع به فقال: ابوالحسن علینا نزل قبل الناس و لنا فسر قبل ان یفسر فى‌ الناس فنحن نعرف حلاله و حرامه و ناسخه و منسوخه و سفریه وحضریه و فى‌ اى‌ لیلة نزلت، کم من آیة و فیمن نزلت و فیما نزلت فنحن علماء الله فى‌ ارضه و شهدائه على‌ خلقه و هو قول الله تبارک و تعالى‌ستکتب شهادتهم و یسألون فالشهادة لنا و المسألة للمشهود علیه فهذا علمما قد انهیته الیک و ادیته الیک ما لزمنى‌ فان قبلت فاشکر و ان ترکت فانالله على‌ کل شئى‌ قدیر) (16)

یعنى‌ یعقوب مى‌‏گوید: در مکه خدمت حضرت موسى‌ بن جعفرعلیه السلام بودم، مردى‌ به آن حضرت عرض کرد: شما قرآن را طورى‌ تفسیر مى‌‏نمائید که از دیگران شنیده نمى‌‏شود! فرمود: قرآن قبل از دیگران برما نازل شده، و قبل از اینکه براى‌ دیگران تفسیر بشود بر ما تفسیر شده پس ما حلال و حرام و ناسخ و منسوخ و سفرى‌ و حضرى‌ قرآن را مى‌‏شناسیم. مى‌‏دانیم که آیات قرآن در چه شب و چند عدد و درباره چه شخصى‌ و در چه موضوعى‌ نازل شده است. پس ما علماء خدا در زمین هستیم و شاهدان بر خلق مى‌‏باشیم و این قول خداست که فرمود: «ستکتب شهادتهم و یسألون» پس شهادت مال ماست و سئوال نسبت به مشهود علیه. پساین علمى‌ است که به تو ابلاغ نمودم و وظیفه ‏ام را نسبت به تو انجام دادم اگر مورد قبولت قرار گرفت خداى‌ را سپاس بگو و اگر قبول نکردى‌ بدانکه خدا بر هر چیزى‌ قادر است.

(ابوالجارود قال قال ابوجعفر علیه السلام: اذاحدثتکم بشى‌‏ء فاسألونى‌ من کتاب الله ثم قال فى‌ حدیثه ان رسول الله صلى‌الله علیه و آله نهى‌ عن القیل و القال و فساد المال و کثرة السئوال فقیل له یابن رسول الله این هذا من کتاب الله قال: ان الله عز و جل یقول: لا خیر فى‌ کثیر من نجواهم الا من امر بصدقة او معروف او اصلاح بین الناس و قال لا تؤتوا السفهاء اموالکم التى‌ جعل الله لکم قیاما و قال: لا تسألوا عن اشیاء ان تبدلکم تسؤکم) (17)

یعنى‌ ابو الجارود از امام محمد باقر علیه السلام نقل کرده که فرمود: هنگامى‌ که برایتان حدیثى‌ گفتم مدرک آن را از کتاب خدا سئوال کنید تا جایگاهش را نشان دهم آنگاه در حدیثى‌ فرمود: رسول خدااز قیل و قال و فساد اموال و کثرت سئوال نهى‌ فرمود. پس به امام باقر علیه السلام عرض شد: مدرک این سخن در قرآن کجاست؟ فرمود: خدا در قرآنمى‌‏فرماید: «لا خیر فى‌ کثیر من نجواهم الا من امر بصدقة او معروف اواصلاح بین الناس» و فرموده: «لا تؤتوا السفهاء اموالکم التى‌ جعل الله لکم قیاما» و فرموده «لا تسألوا عن اشیاء ان تبدلکم تسوکم»

(عبد الاعلى‌قال سمعت ابا عبدالله علیه السلام یقول: قد ولدنى‌ رسول الله و انا اعلم کتاب الله و فیه بدء الخلق و ما هو کائن الى‌ یوم القیامة و فیه خبر السماء و خبر الارض و خبر الجنة و خبر النار و خبر ما کان و خبر ما هو کائن، اعلم ذلک کما انظر الى‌ کفى‌ ان الله یقول: فیه تبیان کل شى‌‏ء) (18)

یعنى‌ عبدالاعلى‌ مى‌‏گوید: از حضرت صادق علیه ‏السلام شنیدم که مى‌‏فرمود: من از اولاد رسول خدا هستم و کتاب خدا را مى‌‏دانم ابتداى‌ آفرینش و آنچه تا قیامت بوجود مى‌‏آید در قرآن هست. در همین قرآن خبر آسمان و زمین و بهشت و دوزخ و اخبار گذشته و آینده وجود دارد، و منهمه آنها را مى‌‏دانم آنچنان که به کف دستم نگاه مى‌‏کنم. خداوند متعال مى‌‏فرماید: «فیه تبیان کل شى‌‏ء».

حضرت امیرالمومنین علیه ‏السلام در حدیثى‌ فرمود:(ذلک القرآن فاستنطقوه و لن ینطق لکم اخبرکم عنه انفیه علم ما مضى‌ و علم یأتى‌ الى‌ یوم القیامة و حکم ما بینکم و بیان مااصبحهتم فیه تختلفون فلو سألتمونى‌ لعلمتکم) (19)

یعنى‌: امیرالمؤمنین علیه السلام در حدیثى‌ فرمود: این قرآن است پس او را به سخن آورید، ولى‌ او براى‌ شما خبر نمى‌‏دهد من از آن خبر مى‌‏دهم. علم به گذشته ‏ها و آینده ‏ها و حکم آنچه در بین شما تحقق پیدا مى‌‏کند و بیان آنچه مورد اختلاف شما قرار مى‌‏گیرد همه اینهادر این قرآن وجود دارد و اگر از من سؤال کنید به شما تعلیم مى‌‏کنم.

(جابر قال سمعت ابا جعفر علیه ‏السلام یقول: ما ادعى‌ احد من الناس انه جمع القرآن کما انزل الاکذاب و ما جمعه و حفظه کما نزله الله تعالى‌ الا على‌ بن ابى‌ طالب والائمة من بعده) (20)

یعنى‌ جابر مى‌‏گوید: از حضرت امام باقر علیه السلام شنیدم که مى‌‏فرمود: هیچکس ادعا نمى‌‏کند که قرآن را بطوری که نازل شده، جمع نموده مگر اینکه دروغگو است و هیچکس آن را، چنانکه نازل شده جمع وحفظ نکرده مگر على‌ بن ابى‌ طالب و ائمه بعد از او.

(سلمة بن محرز قال سمعت ابا جعفر علیه السلام یقول: ان من علم ما اوتینا تفسیر القرآن و احکامه و علم تغییر الزمان و حدثانه اذا اراد الله بقوم خیرا اسمعهم و لو اسمع من لم یسمع لولى‌ معرضا کان لم یسمع ثم امسک هنیئة ثم قال و لو وجدنا اوعیة اومستراحا لقلنا و الله المستعان) (21)

یعنى‌ حضرت باقر علیه السلام مى‌‏فرمود: از جمله علومى‌ که به ما داده شده تفسیر قرآن واحکام آن است، و هکذا علم به تغییر زمان و حوادث آن است هنگامى‌ که خداخیر قومى‌ را بخواهد به آنها مى‌‏شنواند و اگر به گوش کسانیکه گوش شنواندارند برسد اعراض مى‌‏کنند بطوریکه گویا نشنیده ‏اند، آنگاه کمى‌ مکث کردو فرمود: اگر قلوب شایسته ‏اى‌ را بیابیم خواهیم گفت و خدا مددکار و پناهگاه است.

«عبدالاعلى‌ قال سمعت ابا عبدالله علیه السلام یقول: و الله انى‌ لاعلم کتاب الله من اوله الى‌ آخره کأنه فى‌ کفى‌، فیه خبر السماء و الارض و خبر ما کان و خبر ما هو کائن قال الله عزوجل فیه تبیان کل شى‌‏ء» (22)

یعنى‌ حضرت صادق علیه‏ السلام مى‌‏فرمود: به خدا سوگند من کتاب خدا را از اول تا آخر، بطورى‌ مى‌‏دانم که گویا در کف دستم قراردارد، خبر آسمان و زمین و خبر گذشته و آینده در این قرآن است، خدا مى‌‏فرماید: بیان هر چیزى‌ در قرآن است.

(برید بن معاویة قال قلت لابى‌ جعفر علیه السلام: قل کفى‌ بالله شهیدا بینى‌ و بینکم و من عنده علم الکتاب؟ قال ایانا عنى‌ و على‌ اولنا و افضلنا و خیر بعد النبى‌) (23)

یعنى‌: برید مى‌‏گوید به حضرت باقر علیه السلام عرض کردم مراد این آیه چیست؟ «قل کفى‌ بالله شهیدا بینى‌ و بینکم و من عنده علم الکتاب؟» فرمود: مراد از «و من عنده علم الکتاب» ما هستیم و على‌ اولما و افضل ما و بهترین فرد بعد از پیامبر است.

عبدالرحمان بن کثیر عن ابى‌ (عبدالله علیه‏السلام قال: الذى‌ عنده علم من الکتاب انا آتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک. قال ففرج ابو عبد الله بین اصابعه فوضعها فى‌ صدره ثم قال وعندنا و الله علم الکتاب کله) (24)

یعنى‌ عبدالرحمان از حضرت صادق علیه السلام نقل کردهکه بعد از تلاوت این آیه «قال الذى‌ عنده علم من الکتاب انا آتیک به قبلان یرتد الیک طرفک» انگشتانش را باز کرد و به سینه نهاد و فرمود: بهخدا سوگند علم همه کتاب نزد ما مى‌‏باشد.

چنانکه ملاحظه مى‌‏فرمائید در این احادیث استفاده ازقرآن به عنوان یکى‌ از مهمترین راههاى‌ علوم اهل بیت معرفى‌ شده است. و در تعلیل مطلب فرموده ‏اند: قرآن در خانه ما نازل شده، بیشتر از سایرین عنایت به جمع کردن آیات داشته‏ایم. از شأن نزول آیات و ناسخ و منسوخ ومحکم و متشابه آنها اطلاع داریم. پیامبر اکرم آیات قرآن را براى‌ ماتفسیر نموده است که مى‌‏دانیم کدام آیه در شب و کدام در روز و کدام درسفر و کدام در حضر نازل شده است. هر آیه ‏اى‌ را مى‌‏دانیم درباره چه شخصى‌ و در چه موضوعى‌ نازل شده است. ما از همه کس به تفسیر قرآن و حلالو حرام آن آشناتریم.

بنابر این تفسیر قرآن را مى‌‏توان یکى‌ از طرق علمائمه اهل بیت علیهم ‏السلام معرفى‌ نمود، که در حدیث حضرت موسى‌ بن جعفرعلیه السلام در تقسیم علوم ائمه به عنوان «ماض» معرفى‌ شده و به «مفسر»تعریف شده است چون آیات قرآن که در زمان پیامبر و قبل از زمان ائمه اطهار علیهم ‏السلام نازل شده بود بوسیله پیامبر مورد تفسیر و توضیح قرار گرفت، تا براى‌ ائمه علیهم السلام باقى‌ بماند.

البته مى‌‏توان گفت که این نوع از علم اختصاصى‌ به تفسیر آیات قرآن ندارد بلکه همه حوادث مهم گذشته تاریخ را نیز شامل مى‌‏شود که آن حوادث بوسیله پیامبر تفسیر شد تا براى‌ امامان بعد از خودشباقى‌ بماند.

2ـ ارث بردن احادیث

این نوع از علوم از طریق احادیث حاصل مى‌‏شود که درحدیث حضرت موسى‌ بن جعفر علیه السلام به عنوان «غابر» معرفى‌ شده که به«مزبور» و «مکتوب» تفسیر شد در توضیح مطلب یادآور مى‌‏شویم که: احکام وقوانین و معارف اسلام، از آغاز بعثت تا هنگام وفات تدریجا بر پیامبراکرم نازل شد و دین اسلام به حد کمال رسید و در هر فرصتى‌ آنها را دراختیار مسلمین قرار مى‌‏داد اما اوضاع و شرائط عمومى‌ مسلمانها در دوران23 ساله نبوت آنچنان مساعد نبود که پیامبر گرامى‌ اسلام بتواند احکام وقوانین شریعت را بطورى‌ نشر دهد که از دستبرد حوادث کاملا محفوظ بماند و در جایگاه امنى‌ ثابت باشد. زیرا مدت 13 سال از دوران آغاز نبوت رامسلمانها در اوضاع و شرائط بحرانى‌ و خطرناک صدر اسلام زندگى‌ مى‌‏کردندکه با اذیت و آزار و شکنجه مشرکین مواجه بودند، مدتى‌ را در شعب ابوطالب محصور بودند، جمعى‌ از آنها که از اذیت و شکنجه کفار بستوه آمده بودندبه کشور حبشه هجرت نمودند. و معلوم است که در چنین اوضاع و شرائطى‌افکار مسلمین براى‌ ضبط احکام و قوانین و معارف اسلامى‌ آمادگى‌ کاملنداشت.

بعد از این دوران پیامبر به مدینه هجرت نمود مسلمانهاى‌ مکه نیز تدریجا به آن حضرت پیوستند و اهل مدینه نیز مسلمان شدند و اسلام از انزوا بیرون آمد و رونق گرفت در این زمان گرچه مسلمانها از قتل و شکنجه و اذیت مشرکین تا حدى‌ در امان بودند، لیکن درگیر جنگها و حمله‏هاى‌ کفارو مشرکین شدند بطوریکه مسلمانها پیوسته در حال آماده باش بسر مى‌‏بردند،و در نتیجه وضع اقتصادى‌ خوبى‌ نداشتند و کاملا در مضیقه زندگى‌ مى‌‏کردندو معلوم است که در چنین شرائطى‌ افکار عمومى‌ آماده ضبط دقیق احکام ومعارف اسلام نبود لیکن پیامبر مى‌‏دانست که بالاخره مرگش فرا مى‌‏رسد وآنگاه مسلمانها از خواب غفلت بیدار مى‌‏شوند و به احکام و معارف دیناحساس نیاز مى‌‏کنند ولى‌ پیامبر را نمى‌‏یابند تا از علومش استفادهنمایند و به همین جهت پیامبر تصمیم گرفت، در زمان حیات خودش در حل این مشکل بکوشد و احکام و معارف دین را در جایگاهى‌ امن ثبت و ضبط نماید تامردم به هنگام احساس نیاز به آن مراجعه کنند. و آن جایگاه باید در ضبط احکام و ابلاغ به مردم از هر گونه خطاء و نسیان و اشتباهى‌ مصون باشد.

 

حضرت على‌ علیه السلام جایگاه ضبط احکام

پیامبراسلام حضرت على‌ علیه السلام را بخوبى‌ مى‌‏شناخت و به استعدادهاى‌ ذاتى‌ وآینده درخشانش کاملا واقف بود، و به همین جهت از همان سن کودکى‌ مورد عنایت آن حضرت قرار گرفت.

نوشته ‏اند: هنگامى‌ که على‌ بن ابى‌ طالب به سن تمیز رسید اهل مکه با قحطى‌ سختى‌ مواجه بودند ابو طالب مردى‌ آبرومند و کثیر العیال و در اداره زندگى‌ در مضیقه قرار داشت. حضرت محمد صلى‌ الله علیه و آله نزد ابوطالب رفت و پیشنهاد نمود که حضرت على‌ علیه السلام را ازاو بگیرد و جزء عیالات خود قرار دهد و پرورش او را بر عهده بگیرد. پیشنهاد مذکور مورد قبول ابو طالب قرار گرفت و بدین وسیله حضرت على‌علیه السلام به خانه حضرت محمد صلى‌ الله علیه و آله انتقال یافت، درزمان بعثت نیز در خدمت رسول خدا بود و به او ایمان آورد و اسلام را پذیرفت. (25)

بعد از بعثت نیز پیامبر اکرم صلى‌ الله علیه و آله از جانب خدا مأموریت یافت که همواره على‌ علیه السلام را بخود نزدیک کند و در تعلیم و تربیت او بکوشد.

(قال رسول الله صلى‌ الله علیه و آله: یا على‌ ان الله امرنى‌ ان ادنیک و اعلمک لتعى‌ ـ فانزل الله هذه الآیة «و تعیها اذن واعیة» فقال: انت اذن واعیة) (26).

یعنى‌: رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله به حضرت على‌فرمود: خدا به من امر کرده که ترا به خودم نزدیک نمایم و مطالب علمى‌ رابه تو بیاموزم تا آنها را ـ حفظ کنى‌ ـ وقتى‌ آیه «و تعیها اذن واعیة» نازل شد به على‌ فرمود: تو گوش نگهدارنده هستى‌.

(ابن عباس عن النبى‌ (ص) قال سألت ربى‌ ان یجعلها اذن على‌ قال على‌ کرم الله وجهه ما سمعت من رسول الله شیئا الا و حفظته ووعیته و لم انسه مدى‌ الدهر) (27)

یعنى‌: ابن عباس از پیامبر نقل کرده که فرمود: ازپروردگارم سئوال کردم که آن را «اذن واعیة» گوش على‌ قرار دهد حضرت على‌علیه السلام فرمود: چیزى‌ را از رسول خدا نشنیدم مگر اینکه آن را کاملاحفظ کردم و هیچگاه فراموش نخواهم کرد.

(ابن عباس قال قال رسول الله صلى‌ الله علیه و آله: لما صرت بین یدى‌ ربى‌ کلمنى‌ و ناجانى‌ فما علمت شیئاالا علمته علیا فهو باب علمى‌) (28)

یعنى‌ ابن عباس از رسول خدا نقل کرده که فرمود: وقتى‌ به معراج رفتم و نزد پروردگارم حاضر شدم با من تکلم و مناجات کرد پس چیزى‌ را به من تعلیم نکرد جز اینکه من آن را به على‌ تعلیم نمودم، پس على‌ باب علم من مى‌‏باشد.

(قال على‌ علیه ‏السلام: و قد علمتم موضعى‌ من رسول الله صلى‌ الله علیه و آله بالقرابة القریبة و المنزلة الخصیصة وضعنى‌ فى‌ حجره و انا ولد یضمنى‌ الى‌صدره و یکنفنى‌ فى‌ فراشه و یمسنى‌ جسده و یشمنى‌ عرفه و کان یمضغ الشى‌‏ءثم یلقنیه و ما وجد لى‌ کذبة فى‌ قول و لا خطلة فى‌ فعل و لقد قرن الله به صلى‌ الله علیه و آله من لدن ان کان فطیما اعظم ملک من ملائکته یسلک به طریق المکارم و محاسن الاخلاق لیله و نهاره و لقد کنت اتبعه اتباع الفصیل اثر امه یرفع لى‌ فى‌ کل یوم من اخلاقه علما و یأمرنى‌ بالاقتداء به و لقد کان یجاور فى‌ کل سنة بحراء فاراه و لایراه غیرى‌ و لم یجمع بیت واحد یومئذ فى‌ الاسلام غیر رسول الله صلى‌ الله علیه و آله و خدیجة وانا ثالثهما ارى‌ نور الوحى‌ و الرسالة و اشم ریح النبوة و لقد سمعت رنة الشیطان حین نزل الوحى‌ علیه فقلت یا رسول الله ما هذاه الرنة فقال هذا الشیطان ایس من عبادته انک تسمع ما اسمع و ترى‌ ما ترى‌ ما ارى‌ الا انکلست بنبى‌ لکنک وزیر و انک لعلى‌ خیر.)(29)

یعنى‌ حضرت على‌ علیه ‏السلام فرمود: شما از خویشاوندى‌ نزدیک و مقام مخصوص من نسبت به رسول خدا اطلاع دارید مرا در کودکى‌ در دامن خود مى‌‏گذاشت و به سینه ‏اش مى‌‏چسبانید و در بسترش مى‌‏خوابانید، جسدش به جسد من مى‌‏مالید و بویش را استشمام مى‌‏نمودم. لقمه را مى‌‏جویدو در دهانم مى‌‏گذاشت و هیچگاه دروغ یا خطائى‌ از من نیافت از آن هنگام که از شیر گرفته شد بزرگترین فرشته خدا مراقب او بود و او را به سوى‌ مکارم و محاسن اخلاق هدایت مى‌‏کرد شبانه روز، و من در آن زمان همانند بچه شتر که از مادرش پیروى‌ مى‌‏کند از او پیروى‌ مى‌‏کردم در هر روز نمونه ‏اى‌ از اخلاقش را برایم آشکار مى‌‏ساخت و دستور مى‌‏داد پیروى‌ کنم. هر سال چند روزى‌ را در کوه حراء وقوف مى‌‏نمود که من او را مى‌‏دیدم وغیر از من کسى‌ او را مشاهده نمى‌‏کرد در آن زمان خانواده‏اى‌ در اسلاموجود نداشت جز خانواده پیامبر که خدیجه و من جزء آن بودیم و نور وحى‌ ورسالت را مشاهده مى‌‏کردم و بوى‌ نبوت را استشمام مى‌‏نمودم. به هنگامى‌که وحى‌ بر آن جناب نازل مى‌‏شد صداى‌ ناله شیطان را شنیدم عرض کردم یارسول الله این ناله چه بود؟ فرمود «این شیطان بود که از عبادتش مأیوس گشته است یا على‌ تو آنچه را من مى‌‏شنوم مى‌‏شنوى‌ و آنچه را مى‌‏بینممى‌ ‏بینى‌ الا اینکه تو پیامبر نیستى‌ لیکن تو وزیر و بر طریق خیر هستى‌.

(قیل لعلى‌ علیه السلام ما لک اکثر اصحاب رسول الله حدیثا؟ قال انى‌ کنت اذا سألته أنبأنى‌ و اذا سکت ابتدئنى‌)(30)

یعنى‌ به حضرت على‌ علیه السلام گفته شد چرا شما ازاصحاب رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله بیشتر حدیث دارید فرمود من چنان بودم که هر وقت از رسول خدا سؤال مى‌‏کردم پاسخ مى‌‏داد و هر وقت ساکت مى‌‏شدم خود آن جناب ابتداء به سخن مى‌‏نمود.

(قال على‌ علیه السلام (فى‌ حدیث) و قد کنت ادخل على‌ رسول الله کل یوم دخلة فیخلینى‌ فیها ادور معه حیث دار و قد علم اصحاب محمد انه لم یصنع ذلک باحد من الناس غیرى‌ فربما کان من بیتى‌یأتینى‌ رسول الله اکثر ذلک فى‌ بیتى‌ و کنت اذا دخلت علیه بعض منازلهاخلانى‌ و اقام عنى‌ نسائه فلا یبقى‌ عنده غیرى‌ و اذا اتانى‌ للخلوة معى‌ فى‌منزلى‌ لم تقم عنى‌ فاطمة و لا احد من بنى‌ و کنت اذا سألته اجابنى‌ و اذا اسکت عنه و فنیت مسائلى‌ ابتدئنى‌ فما نزلت على‌ رسول الله آیة من القرآن الا اقرئنیها و املاها على‌ فکتبتها بخطى‌ و علمنى‌ تأویلها و تفسیرها وناسخها و منسوخها و محکمها و متشابهها و خاصها و عامها و دعا الله انیعطینى‌ فهمها و حفظها فما نسیت آیة من کتاب الله و علما املاه على‌ وکتبته منذ دعا الله لى‌ بما دعا و ما ترک شیئا علمه الله من حلال و حرامو لا امر و لا نهى‌ کان او یکون و لا کتاب منزل على‌ احد قبله من طاعة اومعصیة الا علمنیه و حفظته فلم انس حرفا و احدا ثم وضع یده على‌ صدرى‌ ودعا الله لى‌ ان یملأ قلبى‌ علما و فهما و حکما و نورا فقلت یا نبى‌ اللهبابى‌ انت و امى‌ منذ دعوت الله لى‌ بما دعوت لم انس شیئا و لم یفتنى‌شیى‌‏ء لم اکتبه افتخوف على‌ النسیان فیما بعد فقال: لا لست اتخوف علیک النسیان و الجهل؟)(31)

یعنى‌ حضرت على‌ علیه السلام فرمود: من چنان بودم که در هر روز یک مرتبه و هر شب یک مرتبه وارد بر رسول خدا مى‌‏شدم و با من خلوت مى‌‏نمود هر جا مى‌‏رفت با او مى‌‏رفتم. اصحاب رسول خدا مى‌‏دانند که چنین رفتارى‌ را جز با من با کس دیگرى‌ نداشت. گاهى‌ رسول خدا به خانه ما مى‌‏آمد و اکثر اوقات چنین بود. وقتى‌ داخل مى‌‏شدم در بعض منازل رسول خدابا من خلوت مى‌‏نمود، و حتى‌ همسرانش را خارج مى‌‏ساخت، و جز من کسى‌ باقى‌ نمى‌‏ماند اما وقتى‌ براى‌ ملاقات خصوصى‌ به منزل ما تشریف مى‌‏آورد، نه فاطمه خارج مى‌‏شد و نه هیچ یک از فرزندانم و چنان بود که وقتى‌ از اوسئوال مى‌‏کردم جوابم را مى‌‏داد هنگامى‌ که ساکت مى‌‏شدم و سئوالى‌ نداشتم خود آن حضرت ابتدا به سخن مى‌‏نمود پس هیچ آیه‏ اى‌ بر رسول خدا نازل نشد جز اینکه آن را براى‌ من تلاوت و املاء مى‌‏نمود و من بدست خودم مى‌‏نوشتم و تأویل و تفسیر و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و خاص و عام آنها را برایم بیان مى‌‏فرمود و از خدا خواست که فهم و حفظ آنها را به من عطاکند پس هیچ آیه ‏اى‌ از قرآن و هیچ علمى‌ را که به من املاء کرد و نوشتم فراموش نکردم و چیزى‌ از آنچه را خدا به او تعلیم نموده بود از حلال وحرام و امر و نهى‌ از گذشته و آینده، و نه کتابى‌ که برگذشتگان نازل شده بود چه طاعت باشد چه معصیت، چیزى‌ را نگذاشت مگر اینکه آن را به من تعلیم نمود. و من حفظ کردم و حتى‌ یک حرف آن را فراموش نکردم آنگاه دست مبارکش را بر سینه ‏ام نهاد و دعا کرد که خدا قلبم را از علم و فهم وحکم و نور پر نماید. پس گفتم: یا نبى‌ الله پدر و مادرم فدایت از آن هنگام که برایم دعا کردید چیزى‌ را فراموش نکردم و چیزى‌ از آنچه را ننوشته بودم از من فوت نشد، آیا مى‌‏ترسید بعد از این فراموش کنم؟ فرمود: نه، از عروض جهل و نسیان بر تو نمى‌‏ترسم.

 

حضرت على‌ گنجینه علوم نبوت

از احادیث مذکور چندمطلب مهم استفاده مى‌‏شود:

1ـ پیامبر گرامى‌ اسلام نسبت به حضرت على‌ عنایت خاصى‌داشت و به همین جهت از زمان کودکى‌ او را به منزل خود برد و به تعلیم وتربیت کامل او همت گماشت.

2ـ حضرت على‌ همواره با رسول خدا بود حتى‌ قبل ازبعثت و در توقفهاى‌ سالانه ‏اش در کوه حراء.

3ـ در اثر استعدادهاى‌ ذاتى‌ و تصرفات پیامبر اکرم داراى‌ قدرتى‌ شده بود که صداى‌ فرشته را مى‌‏شنید، با اینکه پیامبر نبود.

4ـ پیامبر اکرم در تعلیم او کمال عنایت را داشت وتمام آنچه را بوسیله وحى‌ از جانب خدا دریافت مى‌‏نمود تعلیم حضرت على‌مى‌‏نمود. در هر شبانه روز بطور مداوم دو جلسه خصوصى‌ داشتند که مطالب لازم را به او یاد مى‌‏داد.

5ـ حضرت على‌ آن چه را مى‌‏شنید ثبت و ضبط مى‌‏کرد واز خطا و نسیان و جهل در امان بود، چون پیامبر از خدا خواسته بود که حضرت على‌ معصوم باشد.

بنابراین حضرت على‌ علیه ‏السلام را مى‌‏توان به عنوان خزینه علوم نبوت معرفى‌ نمود خودش مى‌‏فرمود: (بل اند مجت على‌ مکنون علم لو بحت به لاضطربتم اضطراب الارشیة فى‌ الطوى‌ البعیدة) (32)

یعنى‌ بلکه من داراى‌ علومى‌ هستم که اگر آنها را دراختیار شما قرار دهم به لرزه و اضطراب خواهید افتاد، همانند لرزش ریسمان در چاههاى‌ عمیق.

و مى‌‏فرمود: (ان رسول الله صلى‌ الله علیه و آله علمنى‌ الف باب وکل باب یفتح الف باب فذلک الف الف باب حتى‌ علمت ما کان و ما یکون الى‌یوم القیامة و علمت علم المنایا و البلایا و فصل الخطاب) (33)

یعنى‌ حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمود: رسول خدا هزار باب از علم براى‌ من گشود که از هر بابى‌ هزار باب باز شد پس مى‌‏شود هزار هزار (یک میلیون) حتى‌ از گذشته و آینده اطلاع دارم و به علم منایا و بلایا و فصل خطاب آگاهى‌ دارم.

رسول خدا هم در چندین حدیث این مطلب را تأیید نموده است. از باب نمونه:

(قال النبى‌ صلى‌ الله علیه و آله: لیهنئک العلم ابالحسن، لقد شربت العلم شربا و نهلتهنهلا) (34)

یعنى‌ پیامبر به حضرت على‌ فرمود: علم گوارایت باد اى‌ ابالحسن تو علم را نوشیدى‌ و سیر آب شدى‌.

(قال رسول الله: انا دار الحکمة و على‌ بابها) (35)

یعنى‌ رسول خدا فرمود، من خانه علم و حکمت هستم وعلى‌ درب آن مى‌‏باشد.

(قال رسول الله صلى‌ الله علیه و آله: انا مدینةالعلم و على‌ بابها فمن اراد العلم فلیأت الباب) (36)

یعنى‌ رسول خدافرمود: من شهر علم و على‌ درب آن مى‌‏باشد پس هر کس طالب علم است باید ازدرب آن وارد شود.

(قال رسول الله صلى‌ الله علیه و آله: یا على‌ انا مدینة العلم و انت بابها کذب من زعم انه یصل الى‌ المدینة الا من قبل الباب) (37)

یعنى‌ رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله به حضرت على‌فرمود: من شهر دانش و تو درب آن هستى‌ و هر کس که خیال مى‌‏کند مى‌‏تواند جز از طریق درب وارد شهر شود دروغ مى‌‏گوید. و دهها حدیث دیگر از این قبیل.

 

امیرالمومنین علیه السلام علوم را مى‌‏نوشت:

حضرت على‌ علیه السلام با اینکه از خطا و نسیان معصوم بود و در ضبط احکام نیازى‌ به نوشتن نداشت لیکن از جانب رسول خدا مأموریت یافته بود که آنچه را استماع مى‌‏کند در کتابى‌ بنویسد تا براى‌ امامهاى‌ بعد از خودش باقى‌ بماند.

(قال رسول الله صلى‌ الله علیه و آله: یا على‌ اکتب ما املى‌ علیک قلت یا رسول الله اتخاف على‌ النسیان قال: لا و قد دعوت الله عزوجل ان یجعلک حافظا و لکن اکتب لشرکائک الائمة من ولدک) (38)

یعنى‌: رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله به حضرت على‌علیه السلام فرمود: آنچه را براى‌ تو املاء مى‌‏کنم بنویس، حضرت على‌ عرضکرد یا رسول الله آیا مى‌‏ترسى‌ مطالب را فراموش کنم؟ فرمود نه من از خدا خواسته ‏ام که ترا حافظ قرار دهد لیکن مطالب را براى‌ شریکانت در علم و امام‏هاى‌ از فرزندانت بنویس.

 

کتاب على‌ علیه السلام «جفر» و «جامعه»:

حضرت على‌علیه ‏السلام مطالب دینى‌ را که از رسول خدا مى‌‏شنید مى‌‏نوشت و همه را درکتابى‌ ثبت و ضبط مى‌‏کرد و به صورت چند کتاب تالیف شد و بطور ارث براى‌ سایر ائمه باقى‌ ماند ائمه اطهار علیهم السلام از این کتابها استفاده مى‌‏کردند و مطالب آنها را براى‌ مسلمانها نقل مى‌‏کردند و گاهى‌ بدان کتابها اشاره نموده مى‌‏فرمودند در کتاب على‌ یا صحیفه یا جامعه چنین نوشته و در کتاب على‌ خواندم که... از باب نمونه به احادیث زیر توجه فرمائید:

(محمد بن حکیم عن ابى‌ الحسن علیه السلام قال: انما هلک من کان قبلکم بالقیاس ان الله تبارک و تعالى‌ لم یقبض نبیه حتى‌ اکملله جمیع دینه فى‌ حلاله و حرامه فجائکم مما تحتاجون الیه فى‌ حیاته وتستغیثون به و باهل بیته بعد موته و انها مصحف عند اهل بیته حتى‌ ان فیهارش خدش الکف ثم قال: ان ابا حنیفة ممن یقول: قال على‌ و انا قلت) (39)

یعنى‌: حضرت موسى‌ بن جعفر علیه السلام فرمود کسانى‌ قبل از شما به هلاکت رسیدند که عمل به قیاس کردند. خداوند متعال پیامبرش را قبض روح نکرد مگر اینکه دین را در حلال و حرام تکمیل نمود وآنچه را بدان نیاز داشتید همه را آورد و همه آنها بصورت کتابى‌ نزد اهلبیت موجود است حتى‌ ارش خدش نیز در آن هست آنگاه فرمود: ابوحنیفه مى‌‏گفت على‌ چنین مى‌‏گفت و من چنین مى‌‏گویم.

(عذافر الصیرفى‌ قال کنت مع الحکم بن عتیبه عند ابى‌جعفر علیه السلام فجعل یسأل و کان ابوجعفر علیه‏السلام له مکرما فاختلفا فى‌ شى‌‏ء فقال ابو جعفر علیه السلام یا بنى‌ قم فاخرج کتابا مدروجا عظیما ففتحه و جعل ینظر حتى‌ اخرج المسألة فقال ابوجعفر هذا خطعلى‌ و املاء رسول الله صلى‌ الله علیه و آله و اقبل على‌ الحکم و قال یا ابا محمد اذهب انت و سلمة و ابوالمقدام حیث شئتم یمینا و شما لا فواللهلا تجدون العلم اوثق منه عند قوم کان ینزل علیهم جبرئیل)(40)

یعنى‌ عذافر مى‌‏گوید با حکم بن عتیبه خدمت حضرت باقرعلیه ‏السلام بودم حکم مرتب سئوال مى‌‏کرد و امام باقر جواب مى‌‏داد وحضرت او را گرامى‌ مى‌‏داشت پس در یک مطلب اختلاف کردند امام فرمود: پسرم برخیز و کتاب بزرگى‌ را که در هم پیچیده است بیرون بیاور پس کتاب را بازکرد و شروع نمود به نگاه کردن تا اینکه مسأله را پیدا کرد پس حضرت باقرعلیه ‏السلام فرمود: این خط على‌ علیه السلام و املاء رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله مى‌‏باشد آنگاه رو کرد به حکم و فرمود: اى‌ ابا محمد تو وسلمة و ابوالمقدام به هر طرف مى‌‏خواهید بروید به خدا سوگند علمى‌ را که بیشتر از این مورد اعتماد باشد نخواهید یافت، جبرئیل بر آنها نازل مى‌‏شد.

(سأل زرارة ابا عبدالله علیه السلام عن الصلوة فى‌الثعالب و الفنک و السنجاب من الوبر فاخرج کتابا زعم انه املاء رسول الله صلى‌ الله علیه و آله ان الصلوة فى‌ وبر کل شى‌‏ء حرام اکله فالصلوة فى‌ وبره و شعره و جلده و بوله و روثه فکل شى‌‏ء منه فاسد) (41)

یعنى‌: زراره از حضرت صادق علیه السلام سئوال کرد ازنماز خواندن در موى‌ و کرک روباه و فنک و سنجاب پس کتابى‌ را خارج کرد که خیال مى‌‏کرد املاء رسول الله است (در آن کتاب چنین بود) نماز خواندن در موى‌ هر حیوانى‌ که حرام گوشت باشد پس نماز خواندن در کرک و مو و پوست وبول و سرگین آن فاسد مى‌‏باشد.

(عن ابى‌ عبدالله قال قال ابو جعفر علیه السلام یابنى‌ اعرف منازل شیعة على‌ على‌ قدر روایاتهم (الى‌ ان قال) نظرت فى‌ کتابعلى‌ علیه السلام فوجدت فیه ان زنة کل امرأ و قدره معرفته)(42)

یعنى‌ حضرت صادق علیه السلام از پدرش نقل کرده که فرمود: پسرم مقام و منزلت شیعیان را به مقدار روایتشان بشناس تا اینکه فرمود: در کتاب على‌ علیه السلام خواندم که: ارزش هر کس به مقدار معرفت اوست.

(سأل ابا عبدالله علیه السلام بعض اصحابنا عن الجفر فقال هو جلد ثور مملو علما قال له فما الجامعه؟ قال تلک صحیفة طولها وعرض الادیم مثل فخذ الفالج فیها کل ما یحتاج الناس الیه و لیس من قضیة الا و هى‌ فیها حتى‌ ارش الخدش.) (42)

یعنى‌: بعض اصحاب از حضرت صادق علیه السلام از جفر سوال کردند فرمود: پوست گاوى‌ است پر از علم همان شخص عرض کرد پس جامعه چیست فرمود؟ صحیفه ‏اى‌ است که طور آن هفتاد ذراع و عرضش بمقدار عرض پوست دباغى‌ شده است مثل ران شتر هر چه مردم احتیاج دارند در آن هست و هیچ قضیه ‏اى‌ نیست مگر اینکه حکمش در آن هست. حتى‌ ارش خدش.

(بکر بن کرب الصیر فى‌ قال سمعت ابا عبدالله علیه السلام یقول انه عندنا کتابا املاء رسول الله و خط على‌، صحیفة فیها کلحلال و حرام) (43)

یعنى‌ بکر مى‌‏گوید از حضرت امام صادق علیه ‏السلام شنیدم که مى‌‏فرمود: نزد ما چیزى‌ هست که با وجود آن به مردم احتیاج نداریم ولى‌ مردم به ما محتاج هستند نزد ما کتابى‌ است که به املاء رسولخدا و خط حضرت على‌ تهیه شده صحیفه ‏اى‌ است که هر حلال و حرامى‌ در آن نوشته شده است.

(عبد الله بن سنان عن ابى‌ عبد الله علیه السلام قالسمعته یقول ان عندنا جلدا سبعون ذراعا املى‌ رسول الله و خطه على‌ بیده وان فیه جمیع ما یحتاجون الیه حتى‌ ارش الخدش) (44)

یعنى‌: عبد الله بن سنان مى‌‏گوید از حضرت صادق علیه ‏السلام شنیدم که مى‌‏فرمود: نزد ما پوستى‌ هست به طول هفتاد ذراع که مطالب آن را رسول خدا املاء کرده و حضرت على‌ با خط خودش نوشته است آنچه مردم به آن احتیاج دارند در آن هست حتى‌ ارش خدش.

(عن ابى‌ شیبه قال سمعت ابا عبدالله علیه السلام یقول: ضل ابن شرمة عند الجامعة، املاء رسول الله و خط على‌ بیده، انالجامعه لم تدع لاحد کلاما فیها الحلال و حرام، ان اصحاب القیاس طلبوا العلم بالقیاس فلم یزدادوا من الحق الا بعدا ان دین الله لا یصاب بالقیاس) (45).

یعنى‌: ابو شبیبه مى‌‏گوید از حضرت صادق علیه السلام شنیدم که مى‌‏فرمود: ابن شرمه درباره جامعه به اشتباه افتاده کتاب جامعه به املاء رسول خدا و خط على‌ تهیه شده و براى‌ احدى‌ جاى‌ کلام باقى‌ نگذاشته تمام حلالها و حرامها در آن کتاب نوشته است اصحاب قیاس مى‌‏خواهند علم را با قیاس بدست مى‌‏آورند ولى‌ بدین وسیله از حق دور مى‌‏شوند، چون با قیاس نمى‌‏توان به دین خدا رسید.

(معلمى‌ بن خنیس عن ابى‌ عبدالله علیه السلام قال انالکتب کانت عند على‌ فلما سار الى‌ العراق استودع الکتب ام السلمة فلمامضى‌ الحسن کانت عند الحسین فلما مضى‌ الحسین کانت عند على‌ بن الحسین ثمکانت عندى‌.) (46)

یعنى‌ حضرت صادق علیه السلام فرمود: کتابها نزد حضرت على‌ بود تا وقتى‌ که مى‌ خواست به عراق سفر کند آنها را به ام سلمه سپرد وقتى‌ وفاتت کرد نزد امام حسن بود بعد از رحلت امام حسن نزد امام حسین آمد بعد از شهادت امام حسین نزد على‌ بن حسین و الان نزد من است.

یعنى‌ حضرت صادق علیه ‏السلام فرمود: کتابها نزد حضرت على‌ بود تا وقتى‌ که مى‌‏خواست به عراق سفقر کند آنها را به ام سلمه سپردوقتى‌ وفات کرد نزد امام حسن بود بعد از رحلت امام حسن نزد امام حسینآمد بعد از شهادت امام حسین نزد على‌ بن الحسین بود و الان نزد من مى‌‏باشد.

(عن عبدالملک قال دعا ابوجعفر بکتاب على‌ فجاء بهجعفر مثل فخذ رجل مطوى‌ فاذا فیه ان النساء لیس لهن من عقار الرجل اذاهو توفى‌ عنها شى‌‏ء فقال ابو جعفر علیه السلام هذا و الله املاء رسولالله و خطه على‌ بیده.) (47)

یعنى‌ عبدالملک مى‌‏گوید حضرت باقر علیه السلام کتابعلى‌ را خواست فرزندش حضرت صادق کتاب را آورد که مانند ران در هم پیچیدهبود در آن کتاب نوشته بود وقتى‌ مرد بمیرد همسرش از اموال غیر منقول اوارث نمى‌‏برد. پس امام باقر علیه السلام فرمود بخدا سوگند این املاءرسول خدا و خط على‌ است.

چنانکه ملاحظه مى‌‏فرمائید از احادیث مذکور استفاده مى‌‏شود که کتابها و صحیفه‏ هایى‌ نزد ائمه اطهار علیه السلام موجود بوده که با املاء رسول خدا و خط حضرت على‌ تهیه شده بود و تمام ما یحتاجى‌ علمى‌ و دینى‌ مردم در آن کتابها موجود بوده و ائمه اطهار از کتابها استفاده مى‌‏نمودند و مندرجات آنها استشهاد مى‌ ‏کردند.

پیامبر اکرم و حضرت علی علیهم السلام برای تهیه و توین  این کتابها عنایت کامل بخرج می دادند و از این عمل دو هدف را تعقیب می نمودند:

هدف اول: اینکه کتاب های تدوین شده به عنوان یک سند معتبر اسلامی که بااملاء رسول الله و خط حضرت علی تدوین شده نزد ائمه اطهار باقی ماند و درصورت نیاز بدانها مراجعه نمایند.

هدف دوم: اینکه افکار مسلمین را به سوی ائمه اهل بیت و احساس نیاز به آنها توجه دهند چون چنین کتابهای جامع و معتبری نزد آنها وجود دارد، که دراختیار دیکران نیست.

به هر حال ائمه اطهار علیهم السلام احکام و قوانین و معارف دین را به یکی از دو طریق از پیامبر اکرم نقل می کردند: طریق اول نقل از کتابهایی که از طریق ارث به آنها رسیده بود، چنانکه توضیح داده شد. طریق دوم نقل شفاهی از طریق پدرانشان.

 

نقل احادیث از طریق پدران

ائمه اطهار علیهم السلام بسیاری از احکام و قوانین و معارف اسلام را به صورت حدیث از طریق پدران خود از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله نقل می کردند و خود آنها بدین موضوع تصریح نموده اند.

« عن هشام بن سالم و حماد بن عثمان و غیره قالوا سمعنا ابا عبدالله علیه السلام یقول: حدیثی حدیث ابی و حدیث ابی حدیث جدی و حدیث جدی حدیث الحسن و حدیث الحسین حدیث الحسن و حدیث الحسن حدیث امیر المؤمنین و حدیث امیر المؤمنین حدیث رسول الله صلّی الله علیه و آله و حدیث رسول الله قول الله عزّو جلّ»(48).

یعنی: هشام بن سالم و حماد بن عثمان و دیگران گفته اند که از حضرت صادق علیه السلام شنیدیم که می فرمود: حدیث من حدیث پدرم و حدیث پدرم حدیث جدم و حدیث جدم حدیث حسین و حدیث حسین حدیث حسن و حدیث حسن حدیث امیرالمؤمنین و حدیث امیر المؤمین حدیث رسول الله و حدیث رسول الله قول خداوند متعال می باشد.

« جابر قل قلت لابی جعفر علیه السلام اذا حدثتنی بحدیث فاسنده لی، فقال علیه السلام حدثنی ابی عن جدی رسول الله عن جبرئیل عن الله عزّوجلّ، و کلّما احدثک، بهذا الاسناد، ثم قال: یا جابر لحدیث واحد تأخذه عن صادق خیر من الدنیا و ما فیها »(49).

یعنی: جابر می گوید به حضرت باقر علیه السلام عرض کردم وقتی برای من حدیث نقل می کنی سندش را ذکر کن فرمود: پدرم از جدم رسول الله و او از جبرئیل و او از خداوند متعال روایت می کند هر وقت برایت حدیث نقل کردم با همین سند خواهد بود. آنگاه فرمود: ای جابر یک حدیث که از شخص صادق نقل کنی از دنیا و آنچه در آن است بهتر می باشد.

« حفص بن البختری قال قلت لابی عبدالله علیه السلام نسمع الحدیث منک فلا ادری منک سماعه او من ابیک فقال: ما سمعته من فاروه عن ابی وما سمعته منی فاروه عن رسول الله صلّی الله علیه و آله»(50).

یعنی: حفص می گوید به حضرت صادق عرض کردم گاهی حدیث را از شما می شنوم ولی نمیدانم از شماست یا از پدرت؟ فرمود: هر حدیثی را که239

از من شنیدی می توانی از پدرم نقل کنی و آنچه از من شنیدی می توانی از رسول خدا روایت کنی.

« جابر عن ابی جعفر علیه السلام قال یا جابر انا لو کنا نحدثکم برأینا لکنامن الهالکین و لکنا نحدثکم باحادیث نکنزها عن رسول الله کما یکنز هؤلاء ذهبهم وفضتهم» (51).

یعنی: جابر از حضرت باقر علیه السلام روایت کرده که فرمود: ای جابر اگر ما از روی رای خودمان برای شما حدیث می گفتیم از هلاک شوندگان بودیم. ولیکن ما برای شما احادیثی را می گوئیم که آنها را از رسول خدا برای شما ذخیره نموده ایم. چنانکه مردم طلا و نقره خود را ذخیره می نمایند.

« داود بن ابی یزید الاحول عن ابی عبدالله علیه السلام قال سمعته یقول انا لو کنا نفتی الناس برأینا و هو انا لکنا من الهالکین، لکنها آثار من رسول الله صلّی الله علیه و آله، اصل علم نتوارثها کابر عن کابر نکنزها کما یکنز الناس ذهبهم و فضتهم»(52).

یعنی: داود می گوید از حضرت صادق شنیدم که می فرمود: اگر ما از رای خودمان برای شما فتوا می دادیم از هلاک شوندگان بودیم بلکه اینها آثار و احادیث رسول خداست که بطور توارث از پدرانمان به ما رسیده است. و ما آنها را ذخیره نموده ایم چنانکه مردم طلا و نقره خود را ذخیره می کنند.امام مرجع علمی مسلمین

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله تدریجا و در طول مدت رسالت، همه احکام و قوانین و معارف اسلام را در اختیار حضرت علی علیه السلام قرار داد، و دستور داد مطالب را در کتابهائی تدوین کند و در اختیار امامهای بعد از خودش قرار دهد، حضرت علی نیز به وظیفه خویش عمل کرد، هم کتابها را در اختیار امام بعد از خودش قرار داد، هم شفاها همه آنها یا مقداری از آنها را برایش روایت نمود، و توصیه کرد که او هم بعد از خودش آنها را در اختیار امام بعد، قرار دهد، و همچنین تا امام دوازدهم.

و به همین جهت رسول خدا صلّی الله علیه و آله ائمه اطهار علیهم السلام را رسما به عنوان مرجع علمی به مسلمین معرفی نمود و درباره پیروی از آنها توصیه و تأکید فرمود از باب نمونه:

« ان رسول الله صلّی الله علیه و آله قال: ان مثل اهل بیتی فیکم مثل سفینه نوح من رکبها نجی و من تخلف عنها هلک»(53).

یعنی: رسول خدا فرمود: اهل بیت من در بین شما به منزله کشتی نوح هستند، هر کس سوار شد نجات یافت و هر کس تخلف نمود به هلاکت رسید.

«حبیب بن ابی ثابت عن زید بن ارقم قال: قال رسول الله صلّی الله علیه و آله انی تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدی احدهما اعظم من الاخر کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض و عترتی اهل بیتی و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض فانظروا کیف تخلفونی فیهما»(54).

یعنی: رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: من دو چیز را در بین شما به امانت می گذارم که اگر به آنها تمسک جوئید بعد از من گمراه نخواهید شد، یکی از آنها از دیگری بزرگتر است: کتاب خدا ریسمانی است که از آسمان تا زمین کشیده شده، و عترت و اهل بیتم، و این دو تا قیامت از هم جدا نخواهند شد. پس مراقب باشید که بعد از من چگونه با آنها برخود خواهید نمود.

« عطیه عن ابی سعید قال قال رسول الله صلّی الله علیه و آله انی تارک فیکم الثقلین احدهما اکبر من الاخر کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض و عترتی اهل بیتی و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض»(55).

یعنی: رسول خدا فرمود: من دو چیز گرانبها را در بین شما می گذارم که یکی از آنها از دیگری بزرگتر است: کتاب خدا ریسمانی است که از آسمان تا زمین کشیده شده، و عترت و اهل بیتم، و این دو از هم جدا نمی شوند تا در قیامت بر حوض من وارد شوند.

حدیث مذکور با دهها طریق و عبارتهای مختلف از رسول خدا نقل شده و در کتابهای عامه و خاصه به ثبت رسیده و مورد تایید صحابه پیغمبر بوده است.

و در بعض احادیث عترت و اهل بیت تعریف شده است از باب نمونه:

« قال علی علیه السلام انشدکم بالله اتعلمون ان رسول الله صلّی الله علیه و آله قام خطیبا لم یخطب بعد ذالک فقال: ایها الناس انی تارک فیکم کتاب الله و عترتی اهل بیتی فتمسکوا بهما لن تضلوا، فان اللطیف الخبیر اخبرنی و عهد الی انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض فقام عمر بن الخطاب شبه المغضب فقال یا رسول الله اکل اهل بیتک فقال: لا و لکن اوصیاءی منهم اولهم اخی ووزیری ووارثی و خلیفتی فی امتی وولی کل مومن بعدی هو اولهم ثم ابنی الحسن ثم ابنی الحسین ثم تسعه من ولد الحسین واحد بعد واحد حتی یردوا علی الحوض، شهداء الله فی ارضه وحججه علی خلقه و خزان علمه و معادن حکمته من اطاعهم فقد اطاع الله و من عصاهم فقد عصی الله فقالوا کلهم: نشهد ان رسول الله قال ذالک»(56).

یعنی: امیر المؤمنین علیه السلام به مردم فرمود: شما را به خدا سوگند آیا می دانید که رسول خدا برای ادای آخرین خطبه بپاخاست و فرمود: ای مردم من کتاب خدا و اهل بیتم را در بین شما می گذارم پس به این دو چیز تمسک بجوئید تا گمراه نشوید، زیرا خداوند لطیف و آگاه به من خبر داده و پیمان بسته که این دو از هم جدا نشوند تا هنگامی که در قیامت بر حوض وارد شوند در این هنگام عمر بن خطاب همانند غضبناک بر پا خاست و گفت: یا رسول الله آیا همه اهل بیت تو چنین هستند؟ فرمود: نه ولیکن اوصیاء من چنین هستند که اولین آنها برادر ووزیر ووارث و جانشین من و سرپرست مؤمنین بعد از من می باشند بعد از او حسن فرزندش و بعد از حسن حسین سپس نه نفر از اولاد حسین هستند که تا قیامت یکی بعد از دیگری خواهد آمد. آنها شهداء خدا در زمین و حجت بر بندگان و خزینه علم خدا و معدن حکمت او خواهند بود هر کس از آنها اطاعت کند از خدا اطاعت نموده و هر کس با آنها عصیان بورزد معصیت خدا را انجام داده. پس همه مردم گفتند: ما شهادت می دهیم که رسول خدا این سخنان را فرمود.

تا کنون دو طریق برای کسب علم امام بیان کردیم که در هر دو طریق علم حصولی بدست می آید و از طریق حواس تحصیل می شود. و در طریق اول امام با مطالعه و تفکر در آیات قرآن و با استفاده از تفاسیری که بوسیله پیامبر یا امام سابق در اختیارش نهاده شده، احکام و قوانین و معارف دین را بدست می آورد ودر اختیار مردم قرار می دهد و شما می دانید که این طریق جز علم حصولی نتیجه ای نمی دهد، چون از طریق حواس حاصل می شود و از این جهت با علوم سایر مردم تفاوتی ندارد.

و در طریق دوم نیز امام از طریق مطالعه کتبی که به ارث برده یا استماع احادیث از پیامبر یا امام سابق مطالب دینی را تحصیل می کند، و در هر صورت ادراکات حواس در آن دخالت دارد و جز علم حصولی نتیجه ای ندارد. و در هر دو طریق چنین علمی اگر پشتوانه غیبی نداشته باشد از احتمال خطا و اشتباه و نسیان مصونیت ندارد و نمی تواند صد در صد مورد اعتماد ویقین و برای دیگران حجت باشد. و این مشکل بزرگی است در مورد علم امام که نیاز به بررسی و تحقیق بیشتری دارد که در آینده مورد بررسی قرار خواهیم داد.3- طریق سوم الهام و نقر در قلوب:

از احادیث استفاده می شود که امام از یک نوع علم برخوردار است که از سنخ علوم معمول و متعارف نیست، علم حصولی نیست که از طریق حواس بدست می آید و از سنخ مفاهیم است، بلکه علم حضوری و مشاهده واقعیت می باشد.

مدرک سخن حدیثی است از حضرت موسی ابن جعفر علیه السلام که علم را سه نوع تقسیم نمود و نوع سوم را به عنوان قذف در قلوب و نقر در اسماع معرفی نمودند.

حدیث مذکور را درصدر بحث ذکر نمودم و در تأیید موضوع احادیث دیگری از ائمه اطهار رسیده که به حد تواتر می رسد از باب نمونه:

« علی بن یقطین عن ابیه قال سالت اباالحسن علیه السلام عن شیء من امر العالم فقال نکت فی القلب و نقر فی الاسماع و قد یکونان معا»(57).

یعنی: پدر علی بن یقطین می گوید از حضرت موسی بن جعفر علیه لاسلام از امر عالم سئوال کردم فرمود القاء در قلب یا گوش و گاهی هردو.

« حارث بن مغیره قال قلت لابی عبدالله علیه السلام جعلت فداک الذی یسأل عنه الامام و لیس عنده شیء من این یعلمه؟ قال ینکت فی القلب نکتا او ینقر فی الاذن نقرا»(58).

یعنی: حارث می گوید خدمت امام صادق علیه السلام عرض کردم:

فدایت شوم اگر چیزی را از امام سؤال کنند که جوابش را نداند از کجا علم پیدا می کند؟ فرمود: در قلبش اثری گذاشته می شود یا در گوشش صدائی احداث می شود.

« عیسی بن حمزه الثقفی قال قلت لابی عبدالله علیه السلام انا نسألک احیانا فتسرع فی الجواب و احیانا تطرق ثم تجیبنا قال نعم انه ینک فی آذاننا و قلوبنا فاذا نکت نطقنا و اذا امسک عنا امسکنا»(59).

یعنی: عیسی می گوید: به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم: گاهی از شما سؤال می کنیم فورا جواب می دهید و گاهی بعد از تأمل و مکث جواب می دهید، چرا ؟ فرمود: بله مطالب در گوش و قلب ما القاء می شود، وقتی القاء شد جواب می دهم ووقتی القاء نشد، ما هم از جواب خودداری می نمائیم.

« یحیی المدائنی عن ابی عبدالله علیه السلام قال قلت له اخبرنی عن الامام اذا سئل کیف یجیب ؟ فقال: الهام و سماع و ربما کانا جمیعا»(60).

یعنی: یحیی می گوید به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم: وقتی از امام چیزی را سؤال کنند چگونه جواب می دهد؟ فرمود یا در قلبش الهام می شود یا درگوشش گفته می شود و گاهی هر دو انجام می گیرد.

« حارث بن المغیره قال قلت لابی عبدالله علیه السلام هذا العلم یعلمه عالمکم اشیء یلقی فی قلبه او ینکت فی اذنه؟ فسکت حتی غفل القوم ثم قال: ذاک و ذاک»(61).

یعنی: حارث می گوید به حضرت صادق عرض کردم: علم عالم شما در قلبش القاء می شود یا در گوشش گفته می شود ؟ حضرت جواب نداد تا مردم منصرف شدند آنگاه فرمود: هم این، هم آن.

« حارث بن المغیره قال قلت لابی عبدالله علیه السالم علم عالمکم جمله یقذف فی قلبه او ینکت فی اذنه؟ قال وحی کوحی ام موسی»(62).

یعنی: حارث می گوید به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم علم عالم شما در قلبش القاء می شود یا در گوشش فرمود: وحی است مانند وحیی که به مادر موسی شد.

« ابو بصیر قال قلت لابی عبدالله علیه السلام: جلعت فداک ای شیء هو العلم عندکم؟ قال: ما یحدث باللیل و النهار الامر بعد الامر و الشیء بعد الشیء الی یوم القیامه»(63).

یعنی: ابو بصیر می گوید به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم: فدایت شوم، علم نزد شما چیست فرمود علم ما عبارت است از آنچه در شب و روز وامر بعد از امر، و شیء بعد از شیء، حادث می شود.

« حارث بن المغیره عن ابی عبدالله علیه السام قال ان الارض لا تترک بغیر عالم، قلت الذی یعلم عالمکم ما هو؟ قال وراثه من رسول الله و من علی بن ابی طالب علم یستغنی به عن الناس و لا یستغنی الناس عنه قلت و حکمه یقذف فی صدره او ینکت فی اذنه قال ذاک و ذاک»(64).

یعنی: حارث می گوید حضرت صادق علیه السلام فرمود: زمین بدون وجود عالم گذارده نمی شود حارث می گوید عرض کردم، علم عالم شما چگونه است؟ فرمود وراثتی است از رسول خدا و علی بن ابی طالب علیهم السلام، علمی که امام بوسیله آن از مردم بی نیاز است ولی مردم بی نیاز از او نخواهند بود عرض کردم: و حکمتی که در قلب الهام می شود یا در گوش گفته می شود؟ فرمود این واین نیز.

« مفضل قال قال لی ابو عبدالله علیه السلام ذات یوم: یا ابا عبدالله فقلت لبیک جعلت فداک، قال ان لنا فی کل لیله جمعه سرورا فقلت زادک الله و ما ذاک؟ قال انه اذا کان لیله الجمعه وافی رسول الله العرش ووافی الائمه معه ووافینا معهم فلا ترد ارواحنا الی ابداننا الا یعلم مستفاد ولولا ذالک لنفد ما عندنا»(65).

یعنی: مفضل می گوید: یک روز حضرت اباعبدالله علیه السلام به من فرمود: ای ابا عبدالله عرض کردم: بله فدایت شوم فرمود برای ما در هر شب جمعه سروری است گفتم: خدا سرور شما را زیاد گرداند سرور شما چیست؟ فرمود: در هر شب جمعه رسول خدا به سوی عرش الهی بالا می رود و ائمه هم با او هستند و ما هم با آنها به عرش می رویم پس ارواح ما به اجسادمان بر نمی گردد جز با علومی که استفاده کرده اند و اگر چنین نبود علوم ما تمام می شد.

« یونس بن ابی الفضل عن ابی عبدالله علیه السلام قال ما من لیله جمعه الّا لاولیاء الله فیها سرورا قلت کیف ذالک جعلت فداک قال اذا کانت لیله الجمعه وافی رسول الله العرش ووافیت معه فما ارجع الا بعلم مستفاد ولولا ذلک لنفذ ما عندنا»(66).

یعنی: یونس می گوید حضرت صادق علیه السلام فرمود: هیچ شب جمعه ای نیست جر اینکه اولیاء خدا در آن سروری دارند عرض کردم چگونه است فدایت شوم؟ فرمود وقتی شب جمعه فرا می رسد رسول خدا به عرش می رود من هم با او هستم پس از عرش مراجعت نمی کنیم جز با علومی که کسب نموده ایم. و اگر چنین نبود علوم ما تمام می شد.

«عن ابی عبد الله علیه السلام قال: ان لنا فی کل لیلة جمعة وفدة الی ربنا فلا ننزل الا بعلم مستطرف»(67).

یعنی: حضرت صادق علیه السلام فرمود: ما در هر شب جمعه نزولی بر پروردگارمان داریم که مراجعت نمی کنیم جز با علومی چند.

«زراره قال سمعت ابا جعفر علیه السلام یقول: الاثنی عشر الائمه من آل محمد کلهم محدث من ولد رسول الله صلی الله علیه و آله و ولد علی عیله السلام فرسول الله و علی هما الوالدان »(68).

یعنی: زراره می گوید از حضرت باقر علیه السلام شنیدم که می فرمود: دوازده امام از آل محمد همه ی آنها محدث هستند از اولاد رسول خدا و علی علیهم السلام.مستفاد از احادیث:

از این قبیل احادیث که نمونه های فراوانی دارد استفاده می شود که ائمه اطهار علیهم السلام از یک نوع علم ویژه ای برخوردار بوده اند که از طریق معمول یعنی بوسیله حواس خمس ظاهری نبوده است و به عبارت دیگر علوم حصولی و از سنخ مفاهیم نیست بلکه علم حضوری و مشاهده واقعیت می باشد. این نوع علم به نام الهام یا قذف یا نقر در اسماع و گاهی وحی نامیده می شود.
 

این نوع علم ویژه گیهای خاصی دارد:

1 _ حواس پنجگانه ظاهری و مدرکات آنها در حصول این نوع علم دخالت ندارند و برای حصول آن نیازی به استفاده از حواس نیست

2 _ این نوع علم از سنخ مفاهیم نیست بلکه یک نوع مشاهده حضوری و نیل به واقع می با شد.

3 _ این علم از طریق مدرکات حواس پنجگانه وارد باطن نمی شود بلکه در باطن نفس تنزل پیدا می کند و به تعبیر احادیث ابتداء قذف در قلب و نکت در گوش باطن می شود.

4 _ این نوع علم حد محدودی ندارد بلکه کمالاتی است که پیوسته و شبانه روز بر باطن ذات امام افاضله می شود. معرفت و عرفان حق تعالی است که لا ینقطع در تزاید و تکامل و ترقی است، علوم و معارف و کمالاتی است که ابتداء بر مقام شامخ نبوت واز آن طریق به مقام ولایت نازل می شود و تدریجا سیر می کند تا به مقام امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف افاضه می گردد.

5 _ چون مشاهده و حضور واقع است خطا و اشتباه و شک و ارتیاب در آن راه ندارد، و صاحب این علم از یک نوع آرامش نفسانی و سکینه روحی برخوردار خواهد بود.

« محمد بن مسلم قال ذکرت المحدث عند ابی عبدالله علیه السلام قال فقال: انه یسمع الصوت ولا یری فقلت اصلحک الله کیف یعلم انه کلام الملک ؟ قال انه یعطی السکینه والوقار حتی یعلم انه ملک»(69).

یعنی: محمد بن مسلم می گوید: من محدث را نزد حضرت صادق علیه السلام ذکر کردم. فرمود: محدث کسی است که صدای فرشته را استماع می کند ولی او را نمی بیند عرض کردم: از کجا می فهمید صدای فرشته است ؟ فرمود: آرامش و وقاری در باطن خود احساس می نماید و از همین طریق می فهمد که صدای فرشته را شنیده است.

«زراره قال قلت لابی عبد الله السلام انه کیف یعلم انه کان من الملک و لا یخاف ان یکون من الشیطان اذا کان لا یری الشخص ؟ قال انه یلقی علیه السکنیه فیعلم انه من الملک و لو کان من الشیطان اعتراه فزع و ان کان الشیطان یا زراره لا یتعرض لصاحب هذا الامر »(70).

یعنی: زراره می گوید یه حضرت ابی عبد الله علیه السلام عرض کردم، در صورتیکه فرشته را مشاهده نمی کند از کجا می فهمد که صدا از فرشته است و از شیطان نیست ؟ فرمود: آرامشی در قلب خود احساس می کند و از همین طریق می فهمد که از فرشته است و اگر از جانب شیطان بود اضطرابی در او بوجود می آمد ای زراره شیطان متعرض امام نمی شود.

6 – این نوع علم که به امام الهام می شود از احکام و قوانین شریعت و حلال و حرام نیست چون احکام و قوانین شریعت بطور کلی برپیامبر نازل شده بود و از طریق آن حضرت در اختیار ائمه قرار گرفت. در بیان احکام تشریع کننده نبودند بلکه همان مطالبی را بیان می کردند که در قرآن یا کتابهای حدیث از پیامیر ارث برده بودند، یا احادیثی که از پیامبر یا امام قبل از خودشان استماع نموده بودند، بود. وبه عبارت دیگر در بیان احکام استقلال نداشتند وتشریع کننده نبودند بلکه درست همان مطالبی را می گفتند که بوسیله پیامبر در اختیارشان نهاده شده بود ودر همین موارد بود که می گفتند: «ما گنجینه علوم نبوت ووارث علوم پیامبر وآشنای با تفسیر قرآن هستیم ».

«سلیمان الدیلمی عن ابیه قال سالت ابا عبدالله علیه السلام فقلت جعلت فداک سمعتک و انت تقول غیره مرة لولا انا نزاد لا نفدنا قال: اما الحلال و الحرام فقد والله انزله الله علی نبیه بکماله، و ما یزاد الامام فی حلال و حرام، قال فقلت فما هذاه الزیاده ؟ قال فی سائر الاشیاء سوی الحلال و حرام. قلت فتزادون شیئا یخفی علی رسول الله فقال: لا انما یخرج الامر من عند الله فیاتی به الملک رسول الله فیقول: یا محمد ربک یامرک بکذا و بکذا فیقول انطلق به الی علی فیاتی علیا فیقول انطلق به الی الحسن فیقول انطلق به الی الحسین فلم یزل هکذا ینطلق الی واحد بعد واحد حتی یخرج الینا. قلت فتزادون شیئا لا یعلمه رسول الله فقال و یحک یجوز ان یعلم الامام شیئا لم یعمله رسول الله والامام من قبله »(71).

یعنی: سلیمان می گوید به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم: فدایت شوک، ازشما شنیدم که کرارا می فرمودید: اگر به علوم ما اضافه نمی شد تمام می گشت ؟ فرمود اما حلال و حرام شریعت به خدا سوگند همه اش بطور کامل بر رسول خدا نازل شده و در این مورد چیزی بر علم امام افزوده نمی شود. عرض کردم پس این زیاده در چیست ؟ فرمود: در امور دیگر غیر از حلال و حرام، عرض کردم: چیزی بر علوم شما اضافه می شود که رسول خدا نمی داند؟ فرمود: وقتی بخواهد چیزی بر علم ما اضافه شود ابتداء از جانب خدا بر پیامبر نازل می شود و فرشته می گوید ای محمد پروردگارت چنین و چنان فرموده رسول خدا به فرشته می گوید نزد حضرت علی ببر وقتی خدمت علی می رسد می فرماید نزد حسن ببر وحسن می گوید: نزد حسین ببر و به همین طریق تا به ما نازل می شود. عرض کردم: پس چیزی به شما اضافه می شود که رسول خدا آن را نمی داند ؟ فرمود: وای بر تو آیا جایز است امام چیزی را بداند که رسول خدا و امام سابق از آن بی اطلاع است؟

در اینجا لازم است دو مساله بسیار مهم را مورد بررسی قرار دهیم:

مساله اول فرق بین امام و پیامبر:

ممکن است کسی خرده گیری کرده بگوید: شما با این احادیث اثبات کردید که امام نیز مانند پیامبر با جهان غیب ارتباط و تماس دارد و به وسیله قذف در قلوب یا الهام حقائقی را دریافت می کند. بنابراین چه فرقی بین پیامبر و امام باقی می ماند ؟ و اصولا این مطلب با احادیثی که دلالت دارند که بعد از پیامبر وحی و ارتباط با اخبار غیبی قطع شده چگونه می توان سازگار باشد مثلا:

«امیرالمومنین علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید: بابی انت و امی یا رسول الله لقد انقطع بموتک ما لم ینقطع بموت غیرک، من النیوه والا نباء واخبار السماء»(72).

یعنی: حضرت علی علیه السلام فرمود: پدر و مادرم به فدایت یا رسول الله و به واسطه مرگ تو چیزی قطع شد که با مرگ دیگری قطع نشده، یعنی پیامبری وخبر دادن و اخبار آسمانی.

و فرمود: « ارسله علی حسین فتره من الرسل و تنازع من الالسن فقضی به الرسل و ختم به الوحی»(73).

یعنی: امیرالمومنین علیه السلام فرمود: خداوند پیامبرش را در بین فترتی از رسولان و تنازعی بین انسانها مبعوث نمود پس دوره رسالت را بپایان رسانید ووحی را ختم نمود.

در جواب این اشکال معروض می داریم که: در عین حال که امام با پیامبر در این جهت اشتراک دارند که می توانند با جهان غیب ارتباط بر قرار سازند و حقائقی را دریافت نمایند، لیکن دارای امتیازاتی هم هستند:

1 _ پیامبر صاحب دین و شریعت است و احکام و قوانین شریعت و حلال و حرامها بر او وحی می شود بر خلاف امام که صاحب شریعت نیست و احکام و قوانین و حلال و حرامها بر او نازل نمی شود و اگر امام احکام و قوانین را برای مردم بیان می کند بدان جهت است که از طریق پیامبر در اختیارش نهاده شده یا از آیات قرآن استنباط نموده است چنانکه در احادیث گذشته خواندید.

2 – گرچه پیامبر وامام هر دو با جهان غیب ارتباط دارند واز این طریق حقائقی دریافت می نمایند لیکن از احادیث استفاده می شود که ارتباط پیامیر قوی تر وروشن تر است پیامبر فرشته وحی را مشاهده می کند وصدای او را می شنود وگاهی حقائق را مستقیماً از بالا می گیرد لیکن امام در این حد نیست مطالب در قلبش القاء می شود وصدای فرشته را می شنود ولی خود فرشته را مشاهده نمی کند.

«برید العجلی قال سالت ابا عبد لله علیه السلام عن الرسول والنبی والمحدث قال الرسول الذی تاتیه الملائکه وتبلغه عن الله تبارک وتعالی والنبی الذی یری فی منامه فما رای فهو کما رای والمحدث الذی یسمع کلام الملائکه وینقر فی اذنه وینکت فی قلبه »(74).

یعنی: برید می گوید از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم: فرق بین رسول ونبی ومحدث چیست؟ فرمود: رسول کسی است که ملائکه بر او نازل می شوند و از جانب خدا پیام می آورند ونبی کسی است در خواب مطالبی رامشاهده می کند وهرچه در خواب می بیند مطابق واقع خواهد بود. ومحدث کسی است که ملائکه را می شنود ومطالب در گوش وقلبش القاء می شود.

3ـ پبامبر بطور مستقیم وبدون استمداد از دیگران با جهان غیب در ارتباط بود لیکن امام از چنین قدرتی برخوردار نیست بلکه در این مورد از تاییدات ورهنمودهای پیامبر بهره مند می شد در اثر تصرفات باطنی وتاییدات ورهنمودهای پیامبر بود که قلب امام برای قبول افاضات واشراقات پروردگار جهان آماده می شد. پیامبر بود که سر چشمه ومنبع علوم ومعارف را به امام نشان می داد وچشم بصیرتش را روشن می ساخت.

مقام شامخ نبوت بدون واسطه از افاضات واشراقات خداوند متعال استفاده می کند لیکن آنچه بر امام افاضه می شود باید از طریف مقام نبوت باشد.

مساله دوم:

ممکن است کسی بگوید: شما علم امام را به سه نوع تقسیم کردید نوع اول و دوم علم حصولی بود که از طریق مطالعه قرآن یا کتابهای حدیثی که از پیامبر به ارث برده بودند یا از طریق احادیثی که بواسطه پدرانشان از پیامبر شنیده بودند، حاصل می شد. نوع سوم علم حضوری که در اثر القاء در قلب یا گوش حاصل می شد. نوع سوم را گفتید چون علم حضوری و مشاهده واقعیت است از خطا و اشتباه و نسیان مصونیت دارد و صد در صد مورد اعتماد می باشد. لیکن در مورد نوع اول و دوم یعنی علم حصولی چگونه مساله را حل می کنید. در نوع اول ودوم امام به وسیله چشم یا گوش احادیث پیامبر را مورد استفاده قرار می دهد یا از تفسیر قرآن استفاده می کند و حاصل این نوع علم حصول مفهومی بیش نیست و مانند علم حصولی سایر مردم قابل خطا و نسیان و اشتباه می باشد و نمی تواند صد در صد مورد اعتماد باشد، در صورتیکه امام چون حافظ و مجری احکام و قوانین شریعت است باید از خطا و نسیان و اشتباه معصوم باشد. و برهانی که در لزوم عصمت انبیاء اقامه می شود، عین آن و به همان بیان در مورد عصمت امام نیز جاری است. در پاسخ به این مشکل عرض می کنم: به نظر من امام در مورد علوم حصولی نیز باید از یک پشتوانه علم حضوری و قذف در قلب و گوش برخوردار باشد. و خواندن در کتابهای حدیث و استماع احادیث پیامبر و شنیدن تفاسیر ومطالعه آیات قرآن برای تهیه استعداد و آمادگی برای مشاهده واقعیت و قذف در قلوب وگوش بوده است. بدین معنا وقتی حدیث را از پدرانشان می شنیدند یا به کتابهای حدیث که از پیامبر به ارث برده بودند یا به قرآن مراجعه می نمودند استعداد پیدا می کردند تا حقیقت و واقع در قلبشان القاء شود وحضوراً آن را مشاهده نمایند بطوریکه بالوضوح درک می کردند که این القاء یا صدا از فرشته است، و در اثر آرامش و سکون نفسانی هر گونه شک و ارتیابی بر طرف می شد و چنین علمی از خطا واشتباه و نسیان مصونیت داشت و صاحب آن معصوم بود فقط با چنین فرضی می توانیم کلیه علوم ائمه را از خطا و اشتباه و نسیان مصون بدانیم، و عصمت آنها را اثبات نمائیم زیرا در تمام مراحل، علم حضوری و الهام به عنوان پشتوانه و ضامن صحت علوم محسوب می شود و علم مهم و ارزشمند نیز همین نوع علم است.

«منصور بن حازم قال سمعت ابا عبدالله علیه السلام یقول: ان عندنا صحیفه فیه ارش الخدش قال قلت هذا هو العلم قال: ان هذا لیس بالعلم انما هو اثره انما العلم الذی یحدث فی کل یوم و لیله عن رسول الله و علی بن ابی طالب علیهم السلام. »(75).

یعنی: منصور می گوید از حضرت صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: نزد ما صحیفه ای است که حتی ارش خدش نیز در آن هست من عرض کردم چه علم بزرگی؟ فرمود: این علم نیست این اثری است که از پیامبر باقی مانده، علم ارزشمند علمی است که در هر روز و شب از رسول خدا و علی بن ابی طالب به ما می رسد.

بهرحال اشکال مذکور مشکل مهمی است که باید چاره ای برای آن اندیشید. اگر پاسخ مذکور را بپذیریم که در تمام مراحل علوم حصولی از پشتوانه الهام و علم حضوری بر خوردار بوده اند مشکل حل می شود. والاّ باید راه دیگری را پیدا کرد.

در خاتمه یادآور می شوم که در بحث علم امام مباحث دیگری هم هست که فعلا فرصت بحث آنها را نداریم.

از خداوند سبحان مسالت دارم که توفیق دهد تا در فرصت دیگری به اتمام آنها بپردازم.

(1) وافى‌ ج 2 ص 484.
(2) وافى‌ ج 2 ص 485.
(3) وافى‌ ج 2 ص 504.
(4) کافى‌ ج 1 ص 192.
(5) کافى‌ ج 1 ص 192.
(6) مسند الامام الکاظم (ع) ج 1 ص 324، کافى‌ ج 1 ص 264، بحار ج 26 ص 59.
(7) مسند الامام الکاظم (ع) ج 1 ص 321.
(8) بحار ج 26 ص 60، مسند الامام الکاظم (ع) ص 326.
(9) بحار ج 26 ص 58.
(10) سوره نحل آیه 89.
(11) سوره نور آیه 34.
(12) کافى‌ ج 1 ص 60.
(13) کافى‌ ج 1 ص 59.
(14) کافى‌ ج 1 ص 59.
(15) کافى‌ ج 1 ص 62.
(16) مسند الامام الکاظم (ع) ج 1 ص 321.
(17) کافى‌ ج 1 ص 60.
(18) کافى‌ ج 1 ص 61.
(19) کافى‌ ج 1 ص 61.
(20) کافى‌ ج 1 ص 228.
(21) کافى‌ ج 1 ص 229.
(22) کافى‌ ج 1 ص 229.
(23) کافى‌ ج 1 ص 229.
(24) کافى‌ ج 1 ص 229.
(25) فصول المهمة ابن صباغ ص 14ـ15 ذخائر العقبى‌ ص 58.
(26) غایة المرام ص 367.
(27) مناقب خوارزمى‌ ص 200، غایة المرام ص 367.
(28) ینابیع المودة ص 79.
(29) نهج البلاغة عبده خطبه 187 ـ ینابیع المودة ص 76.
(30) طبقات ابن سعد ج 2 بخش 2 ص 101.
(31) کافى‌ ج 1 ص 64.
(32) نهج البلاغه خطبه 4.
(33) ینابیع الموده ص 88.
(34) ذخائر العقبى‌ ص 78، مناقب خوارزمى‌ ص 41.
(35) ینابیع الموده ص 81، ذخائر العقبى‌ ص 77.
(36) ینابیع الموده ص 82، مناقب خوارزمى‌ ص 40.
(37) ینابیع الموده ص 82.
(38) ینابیع الموده ص 22.
(39) مسند الامام الکاظم (ع) ص 324.
(40) جامع احادیث الشیعه ج 1 ص 8.
(41) جامع احادیث الشیعه ج 1 ص 9.
(42) جامع احادیث الشیعه ج 1 ص 9.
(43) جامع احادیث الشیعه ج 1 ص 9.
(44) جامع احادیث الشیعه ج 1 ص 10.
(45) جامع احادیث الشیعه ج 1 ص 10.
(46) جامع احادیث الشیعه ج 1 ص 10 و 11.
(47) جامع احادیث الشیعه ج 1 ص 10.
(48) جامع احادیث الشیعه ج 1 ص 12.
(49) جامع احادیث الشیعه ج 1 ص 13.
(50) جامع احادیث الشیعه ج 1 ص 13.
(51) جامع احادیث الشیعه ج 1 ص 14.
(52) جامع احادیث الشیعه ج 1 ص 14.
(53) جامع احادیث الشیعه ج 1 ص 14.
(54) جامع احادیث الشیعه ج 1 ص 22.
(55) جامع احادیث الشیعه ص 50.
(56) جامع احادیث الشیعه ص 50.
(57)مستند الامام الکاظم ص 325.
(58) بحار الانوار ج 26 ص 57.
(59) بحار ج 26 ص 57.
(60) بحار ج 26 ص 58.
(61) بحار 26 ص 58.
(62) بحار ج 26 ص 58.
(63) بحار ج 26 ص 60.
(64) بحار ج 26 ص 62.
(65) بحار ج 26 ص 62.
(66) بحار ج 26 ص 90.
(67) بحار ج 26 ص 90.
(68) بحار 26 ص 72.
(69) بحار ج 26 ص 68.
(70) بحار ج 26 ص 60
(71) بحار ج 26 ص 92.
(72) نهج البلاغه خطبه 230.
(73) نهج البلاغه خطبه 129.
(74) بحار ج 26 ص 74.
(75) بحار ج 26 ص 61.