پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

صفات خدا

صفات خدا

 

از آن‌چه گذشت دانستیم که این جهان علتی دارد که آن را آفریده و اداره می‌کند. در این قسمت با صفات خدا آشنا می‌شویم و او را بهتر می‌شناسیم. صفات خدا به دو قسم تقسیم می‌شوند: صفات کمال و صفات جلال.

هر صفتی که از کمالات و شئون اصل وجود باشد و ارزش وجودی او را زیاده گرداند، بدون این که مستلزم نقص و محدودیت باشد، صفت کمال و جمال نامیده می‌شود. مانند: علم، قدرت، حیات، سمع، بصر، اراده، تکلم، رحمان، رحیم و دیگر صفات.

مثلًا: علم که عبارت است از حضور و ظهور و وجود چیزی برای عالم، یک کمال وجودی است. و در مفهوم آن نقص نیست و اثبات آن، مستلزمِ نقص و محدودیت موصوف نمی‌شود.

گرچه ممکن است در برخی مصادیق محدود نیز تحقق پیدا کند، ولی این مفهوم از جنبه نقص و محدودیت گرفته نمی‌شود بلکه شأنی است از شئون وجود و از اصل وجود گرفته می‌شود. و به همین ترتیب صفت قدرت و حیات نیز از صفات کمال محسوب می‌شوند. خدای متعال واجد همه آنها است و به آنها متصف می‌باشد. صفات کمال را صفات ثبوتی نیز می‌نامند، چون برای خدا ثابت می‌شوند.

دانشمندان برای اثبات صفات کمال برای خدای سبحان براهینی ذکر کرده‌اند که به دو برهان آنها که نسبتاً ساده‌تر است اشاره می‌شود:

دلیل اول- این کمالات در خارج وجود دارند، علم در خارج هست و بعض موجودات، علم دارند، قدرت نیز در خارج هست و بعض موجودات قدرت دارند که برخی کارها را انجام دهند. حیات نیز در خارج است و بعض موجودات زنده هستند، و کارشان را با علم و اراده انجام می‌دهند. پس صفات کمال در خارج وجود دارند، و خود یک پدیده هستند. و چنانکه قبلًا گفتیم، هر پدیده‌ای نیاز به علت و فاعلی دارد که آن را ایجاد کند، و او خداوند جهان آفرین است. بنابراین چنانکه موجودات و پدیده‌های جهان در اصل وجود به خداوند متعال وابسته‌اند، در خصوصیات وجود و صفات کمال نیز وابسته به خدا هستند و اوست که این کمالات را به آنها عطا کرده است.

از طرف دیگر بخشنده کمال، خود باید واجد آن کمال بلکه بالاترین مراتب آن باشد. خدایی که به مخلوقات علم و قدرت و حیات داده امکان ندارد خودش فاقد آنها باشد. اگر خود نداشت نمی‌توانست به دیگران عطا کند.

دلیل دوم از راه برهان نظم- شما در درسهای پیش به نظام دقیق و شگفت‌انگیز گوشه‌هایی از جهان آفرینش پی بردید و دانستید که در آفرینش آنها چه ظرافتکاریها و زیباییهایی بکار رفته است، و با چه ارتباط و هم‌آهنگی دقیقی آفریده شده و اداره می‌شوند، البته همه پدیده‌های جهان زیبا و هم‌آهنگ هستند. از مطالعه چنین نظام شگفت‌آور و هم‌آهنگی به خوبی استفاده می‌شود که آفریدگار آنها نیز عالم و توانا و زنده بوده، و این نظام دقیق را با علم و قدرت و تدبیر به وجود آورده و در آفرینش آن آگاه و هدفدار بوده است.

وجود چنین نظام دقیق و زیبایی بهترین گواه است که آفریدگار آن، علم و قدرت و حیات داشته است. مگر ماده و طبیعت بی‌شعور می‌تواند یک چنین نظام هم‌آهنگ و زیبایی را بیافریند و اداره کند. مگر یک کتاب علمی یا یک تابلوی زیبای هنری می‌تواند از یک موجود بی‌شعور و ناتوان صادر شود؟

پس چگونه می‌توان احتمال داد که این جهان عظیم، با این همه اسرار و شگفتیها و با چنین نظم و هم‌آهنگی دقیق از طبیعت بی‌شعور و بی‌اراده به وجود آمده باشد؟

 

 

صفات کمال خدای جهان

در درس‌های گذشته آنجا که چگونگی ارتباط علت به معلول و راز نیاز معلول به علت بیان و اثبات شد، روشن شد که: «معلول هر چه از کمالات و زیباییهایى را که داراست، همه را از علت خویش گرفته است» و «علت، همه این کمالات و زیباییها را به نحو برتر و بالاترى داراست» بنابراین خدای بزرگ که خالق متعال و علت حقیقی آسمانها و زمین و هرچه در آنهاست می‌باشد؛ همه کمالات و زیباییها را که در آسمان و زمین و مخلوقاتی که در آنها و بین آنها وجود دارد دارا می‌باشد.

علم و قدرت و حیات، صفات کمالی هستند که در برخی مخلوقات وجود دارد بینایی و شنوایی و گویایی صفات کمالی هستند که انسانها واجد آنها می‌باشند.

انسان عالم و آگاه را به خاطر علم و آگاهیش برتر و کامل‌تر از فردی می‌دانیم که این آگاهی را ندارد، فرد قادر و توانا را به خاطر قدرت و تواناییش برتر از کسی می‌دانیم که این قدرت و توانایی را ندارد. انسان بینا و شنوا با برخوردار بودن از این دو صفت، کمالی را داراست که انسان نابینا و ناشنوا از این کمال برخوردار نیست.

بنابراین می‌گوییم: حیات و زندگی، علم و آگاهی، قدرت و توانایی، بصیرت و شنوایی صفات کمال و ارزشهایی هستند که برخی مخلوقات به طور محدود و مقید از آنها برخوردارند. مثلًا بدن انسان واجد حیات است، اما این حیات از هر جهت محدود و مقید است، اگر غذا نخورد می‌میرد، اگر تنفس نکند می‌میرد. حیاتش آغاز و انجامی دارد حدود و قیودی دارد.

انسان بیناست اما بینایی او محدود و مقید است، فاصله‌های دور را نمی‌تواند ببیند در یک لحظه همه جهات را نمی‌تواند مشاهده کند، در تاریکی توانایی دیدن را ندارد ... و همین طور هر صفت کمالی که در مخلوقات وجود دارد همه محدود و مقیدند.

با مشاهده کمالات و زیبایی‌هایی که در مخلوقات موجود است، در می‌یابیم که خدای جهان، خالق و علت اصلی و حقیقی همه مخلوقات، واجد همه این کمالات است، چون اگر واجد نبود نمی‌توانست این کمالات را به مخلوقات عنایت کند، اما کمالاتی که خدای متعال واجد آن‌هاست هیچ قید و حدی ندارد و کم وکاست نمی‌پذیرد، و بسی برتر و بالاترست.

چون در می‌یابیم که خدا واجد همه کمالاتی است که در جهان وجود دارد، لذا خدای متعال را با صفات کمال توصیف می‌کنیم و می‌گوییم:

خدا حی و زنده است، خدا عالم و آگاه است، خدا قادر و تواناست، خدا بصیر و بیناست، خدا سمیع و شنواست، خدا متکلم و گویاست، خدا رحیم و مهربان است، خدا رحمان و بخشنده است، خدا غنی و بی نیاز است .... اما چون ما همه با معنای محدود و مقید این صفات سر و کار داشته‌ایم، توصیف خود را با تسبیح در می‌آمیزیم و می‌گوییم: خدا حی است اما نه مانند حیات ما که محدود، ناقص و از بین رفتنی است بلکه بسی برتر و بالاتر؛ خدا عالم است اما نه مانند علم ما که محدود و ناقص باشد و از ذات ما جدایی پذیرد که گاه عالم باشیم و گاه نادان، لذا همیشه توصیف خود را با دو جمله اللَّه اکبر و سبحان اللَّه همراه می‌کنیم که هر دو جمله تنزیه پروردگار متعال از هرگونه حد و قید و کمی و کاستی می‌باشد.

آیا خدا و صفات او را می‌توان تصور کرد؟

منظور از تصور این است که آیا می‌توانیم صفات خدا و خدا را در ظرف اندیشه خود بنگریم؟ روشن است که ما می‌توانیم منظره آسمان را تصور کنیم می‌توانیم منظره غروب آفتاب را تصور کنیم چهره پدر و مادر، مهر پدر یا مادر خود را می‌توانیم تصور کنیم، آیا خدا و صفات خدا را همین طور می‌توانیم تصور کنیم؟ اگر به آنچه در اندیشه می‌آوریم و تصور می‌کنیم، بنگریم، می‌بینیم که چیزهایی که به تصور ما در می‌آیند همه محدود هستند و در ظرف ذهن ما می‌گنجند، اما آن‌چه از هر جهت نامحدود و بی‌پایان است

هرگز در ظرف محدود ذهن ما نمی‌گنجد. لذا هنگامی که به صفات کمال خدا می‌اندیشیم و مثلًا به قدرت او فکر می‌کنیم باید بگوییم «اللَّه اکبر و سبحان اللَّه» یعنی خدا بسی برتر و بالاتر است و پاک و منزه از هر نقص و عیب و کاستی است.

 

تمثیل: برای کسی که دریا را ندیده، دریا را چگونه توصیف می‌کنید؟

فرض کنید یکی از دوستان شما دریا را ندیده است، چگونه دریا را برای او توصیف می‌کنید؟ ناچار از دیده‌ها و دانایی‌های او کمک می‌گیرید؛ مثلًا اگر او استخر کوچکی را دیده باشد گودال کوچکی را که از آب باران پر شده، دیده باشد، می‌گویید دریا هم آبگیری است، اما نه مانند این آبگیرها، بلکه خیلی بزرگتر و عمیق‌تر؛ می‌گویید دریا هم گودالی از آب است اما نه مانند این گودال‌ها بلکه خیلی عمیق‌تر، گسترده‌تر، البته با این توضیح باز هم کسی که دریا را ندیده نمی‌تواند گستردگی و پهناوری دریا را به خوبی تصور کند باید به او گفت دریا از آنچه تصور می‌کنید بسی بزرگ‌تر و گسترده‌تر است.

در مورد صفات کمال خدای متعال هم حال ما تقریباً چنین است، از هر کمالی آبگیر کوچکی می‌بینیم که با صدها قید و حد و نقص همراه است اما اجمالًا می‌فهمیم که خدای متعال همه این کمالات و جمال‌ها را به نحو بی‌حد و بی‌نهایت و بی‌هیچ نقص و کاستی داراست لذا به تصور هر صفت کمالی که از مخلوقات می‌بینیم حد و قید را از آن بر می‌داریم و به خدا نسبت می‌دهیم و هر چه صفت نیکوست برتر و بالاترش را برای خدا می‌دانیم و البته خدا از توصیف کسانی که او را نشناخته‌اند بسی برتر و بالاتر است. (سبحان اللَّه عما یصفون الا عباد اللَّه المخلصین)

 

آیا خدا را می‌توان دید؟

چشم، چیزهایی را می‌تواند ببیند، مثلًا آن درخت را که در باغچه مدرسه است و آن گل که زیر درخت روییده با چشم دیده می‌شود. چشم ما در میان همه موجودات فقط برخی از اجسام را می‌تواند مشاهده کند، جسم‌هایی که در برد دید او قرار گرفته و نور کافی از آنها به چشم می‌رسد مورد رؤیت چشم قرار می‌گیرد.

اما چشم قادر نیست بسیاری از اجسام را که دورتر و یا بیرون از برد دید او قرار گرفته‌اند مشاهده کند آیا چشم می‌تواند همه اجسامی را که در عمق آسمان‌ها و یا در قعر دریاها هستند ببیند؟ علاوه بسیاری از چیزها است که واقعاً هستند ولی با چشم اصلًا قابل رؤیت نیستند. مثلًا شما علم دارید، عقل دارید، محبت دارید، آیا اینها با چشم دیده می‌شوند؟ یا اینکه آثار آنهاست که با چشم ملاحظه می‌شوند؟

اگر می‌توانستیم خدا را با چشم ببینیم یقیناً خدا هم جسمی بود مانند سایر اجسام و در مکانی قرار داشت و در مکان‌های دیگر نبود، در چنین صورتی مخلوقی بود مانند سایر مخلوقات و محدود و نیازمند به مکان و مانند همه اجسام که آغاز و انجامی دارند؛ آغاز و انجامی داشت و تغییر می‌پذیرفت اگر خدا جسم بود اینجا بود و آنجا نبود و نمی‌توانست چیزهایی را که آنجا هست بیافریند و ببیند اگر خدا جسم بود مانند سایر اجسام مخلوق بود و نمی‌توانست خالق و برتر از آنها باشد و آنها را بیافریند بنابراین خدا چون جسم نیست با چشم دیده نمی‌شود، بلکه بصیرت و خرد انسان با

مشاهده موجودات (که آیات وجود او و آثار اویند) به وجودش پی می‌برد چشمها او را نمی‌بینند ولی ناظر بر چشم‌ها است و او بسیار آگاه و همه جا حاضر و خبیر است.

 

بعضی از صفات کمال

1. قدرت: خدا قادر و توانا است، یعنی هر کار ممکنی را که بخواهد می‌تواند انجام دهد. کارهایش را از روی علم و اختیار و اراده انجام می‌دهد و در انجام یا ترک کاری مجبور نیست. قدرتش بی‌پایان و حد و مرزی ندارد. در قرآن می‌فرماید: خدا بر هر چیز قدرت دارد.[3] 2. علم: یعنی همه چیز را می‌داند و به تمام موجودات و پدیده‌های جهان علم و احاطه دارد، و چیزی از او غایب نیست، حتی از افکار و نیت‌های بندگانش نیز آگاه است. در قرآن می‌فرماید: بگو آن‌چه را در سینه خود پنهان دارید یا ظاهر سازید خدا بدان آگاه است و آن‌چه را در آسمان و زمین است می‌داند و بر همه چیز تواناست.[4] 3. حیات: خدا حیات دارد و زنده است. یعنی وجودی است که کارهایش را از روی علم و اراده و قدرت انجام می‌دهد. حیات خدا به این معنا نیست که مانند انسان‌ها نفس می‌کشد و حرکت می‌کند و غذا می‌خورد و رشد دارد، بلکه به این معنا است که کارهایش را از روی علم و اراده و قدرت انجام می‌دهد.

 

4. اراده: خدا مرید است، یعنی کارهایش را با اراده انجام می‌دهد. و مانند آتش نیست که در سوزاندن از خود اراده‌ای ندارد و بی‌اختیار است. بلکه اگر کاری را خواست و اراده کرد انجام می‌دهد و اگر اراده نکرد انجام نمی‌دهد.

خواستن و اراده کردن برای فاعل کمال است، و خدایی که در نهایت مرتبه کمال وجودی است، از یک چنین کمالی خالی نخواهد بود. در قرآن نیز اراده به خدا نسبت داده شده است. می‌فرماید: هرگاه وجود چیزی را اراده کردیم به او می‌گوییم موجود شو، پس وجود پیدا می‌کند.[5] و می‌فرماید: خدا کسانی را که ایمان آورده و عمل‌های صالح انجام داده‌اند داخل بهشتی می‌کند که نهرهای آب در آن جاری است و خدا هر کاری را اراده کرد انجام می‌دهد.[6]

 

5. سمع: خدا سمیع است یعنی از همه اصوات و شنیدنی‌ها آگاه است، و چیزی بر او پوشیده نیست.

 

6. بصر: خدا بصیر و بینا است. یعنی همه حوادث و پدیده‌های دیدنی را می‌بیند و بر تمام آنها ناظر و شاهد است. در قرآن نیز به طور فراوان سمع و بصر به خدا نسبت داده شده است. از باب نمونه خدا می‌فرماید:

خدا به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحبانش ادا کنید، و هرگاه که در میان مردم داوری می‌کنید بر طبق عدل حکم کنید. خدا بهترین پند را به شما می‌دهد و شنوا و بیناست.[7] 7. تکلم: خدا متکلم است یعنی می‌تواند حقائق و مقاصد خود را برای دیگران اظهار کند و بفهماند. این‌ها برخی از صفات کمال و ثبوتی هستند، که خداوند متعال متصف به آنها می‌شود.

صفات و اسمای دیگری نیز دارد که فعلًا از ذکر آنها خودداری می‌شود.

یک تذکر لازم

صفات خدا مانند صفات ما ناقص و محدود نیستند. ما چون در ذات و صفات ناقص هستیم نمی‌توانیم بدون حواس و آلات جسمانی کاری را انجام دهیم. قدرت داریم ولی بدون استمداد از اعضا و جوارح نمی‌توانیم کاری را انجام دهیم. قوه شنوایی داریم ولی بدون گوش و اعصاب نمی‌توانیم بشنویم. قوه بینایی داریم ولی بدون کمک چشم و اعصاب نمی‌توانیم ببینیم.

اما ذات خداوند چون در نهایت درجه کمال است و صفاتش نیز در حد اعلای کمال قرار دارند. بدون چشم می‌بیند و بدون گوش می‌شنود و بدون اعضا و جوارح کار می‌کند و بدون حواس و اعصاب و مغز می‌فهمد. چون تنها راه دیدن و شنیدن این نیست که به وسیله چشم و گوش و اعصاب انجام بگیرد، بلکه حقیقت دیدن و شنیدن جز این نیست که دیدینیها و شنیدنیها برای شخص ظاهر و آشکار باشند، گرچه بدون دخالت حواس باشد. ما هم اگر ناقص نبودیم و می‌توانستیم بدون دخالت چشم و گوش ببینیم و بشنویم یقیناً دیدن و شنیدن بر آنها صادق بود. اما خدای جهان آفرین چون از جهت ذات و صفات در نهایت مرتبه کمال قرار دارد، صفات و افعالش نیز کامل و غیر محدود هستند و احتیاجات ما را ندارند.

و هم‌چنین چون ما ناقص هستیم در تفهیم مقاصد خودمان ناچاریم از زبان و دهان و مخارج حروف استفاده کنیم اما خداوند متعال در تکلم و اظهار مقاصد خود نیازی به زبان و دهان ندارد، و به طریق دیگر مقاصد خود را اظهار می‌دارد، و همان تکلم است. چون تنها راه تکلم این نیست که مقاصدش را به وسیله زبان و دهان اظهار کند بلکه اگر همین عمل بدون دخالت زبان و دهان انجام گرفت، باز هم تکلم بر آن صادق است.

بنابراین صفات خدا با صفات ما فرق‌های زیادی دارند.


[3]. بقره( 2) آیه 20:« إِنَّ اللّهَ عَلى‏ کُلِّ شَى‏ءٍ قَدیرٌ».
[4]. آل عمران( 3) آیه 29:« قُلْ إِنْ تُخْفُوا ما فِى صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمْهُ اللَّهُ وَیَعْلَمُ ما فِى السَّماواتِ وَما فِى الْأَرضِ وَاللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَى‏ءٍ قَدِیرٌ».
[5]. نحل( 16) آیه 40:« إِنَّما قَوْلُنا لِشَى‏ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ».
[6]. حج( 22) آیه 14:« إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ جَنّاتٍ تَجْرِى مِنْ تَحْتِها الأَنْهارُ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یُرِیدُ».
[7]. نساء( 4) آیه 58:« إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الأماناتِ إِلى‏ أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمِیعاً بَصِیراً».
امینى، ابراهیم، خداشناسى، 1جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: سوم، 1388